هوش آنقدرها که فکر می کنید مهم نیست، این ویژگی ها اولویت دارند…

برای اینکه انسان موفقی باشیم به چه چیزی نیاز داریم؟ آیا باید باهوش ترین و بهترین باشیم؟

امروزه زیاد می شنویم که فلانی به خاطر هوش مفرط خود به جایی رسیده یا اینکه هوش، دروازه فرصت ها است. این تصور که هوش و استعداد مادرزادی بین انسانها تفاوت ایجاد می کند، باعث می شود که باورهای خاصی را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم شکل بدهیم.

اگر شخصی را ببینیم که عملکرد بهتری از ما دارد، به سرعت فرضیه سازی می کنیم که آن شخص باید از ما باهوش تر باشد یا ذاتا باید استعداد بیشتری داشته باشد. این تفکر برای ما بهانه ای درست می کند تا دست از تلاش برای تحقق اهداف مشابه برداریم.

به عنوان مثال، آیا تا به حال چنین افکاری به ذهن شما خطور کرده:

  • «ایول! چقدر این طرف موفقه! من هیچ وقت نمی تونم همچین کاری بکنم.»
  • «خیلی دلم می خواست می تونستم همچین کاری بکنم، اما استعداد ندارم.»
  • «این چطور انقدر خوش اندامه؟ من اصلا آفرینشم اینطوری نیست.»

به باورهای محدودکننده دقت کردید؟

شاید این افکار را آگاهانه به زبان نیاوریم یا با دقت و توجه به عواقب شان به آنها فکر نکنیم، اما در هر صورت، آنها وجود دارند و وظیفه خودشان را به خوبی انجام می دهند. این افکار منفی، انفعال ما را توجیه می کنند.

البته ما هم موافقیم که انسانها همه در شرایط یکسانی به دنیا نمی آیند. برخی از ما بر اثر عوامل مختلف در کسب برخی مهارتها عملکرد بهتری پیدا کرده ایم. اما سوال این است که آیا برای موفقیت باید نابغه باشید؟

 

خلاقیت و نقش آن در موفقیت

داشتن یک نگرش و ذهن باز و قراردادن خود در موقعیت هایی که موجب رشد شما می شوند بخشی از فرآیند پیداکردن فرصت های خوب است. چرا؟

زیرا این دو مورد باعث می شوند که ایده های تازه ای به ذهن ما خطور کند. به علاوه، ما را ترغیب می کنند تا آن ایده ها را عملی کنیم.

اما پیش از آنکه بیشتر به این موضوع بپردازیم، بیایید درباره این دیدگاه که «ایده های خوب فقط به ذهن یک عده آدم خوش شانس خطور می کنند که با استعداد به دنیا آمده اند» صحبت کنیم. آیا برای کسب دستاوردهای بزرگ باید باهوش ترین باشید؟

شاید پاسخ مستدل ما شما را غافلگیر کند.

در گزارش یک تحقیق که درباره هوش و خلاقیت انجام شد، محققان چنین نوشته اند:

«در بررسی یک معیار معمولی از ابتکار در اندیشه پردازی (یعنی دو ایده بکر)، آستانه ای در حدود امتیاز آی کیوی ۱۰۰ مشاهده شد. از طرف دیگر، هنگامی که معیار سختگیرانه تر شد (یعنی ایده های بکر زیاد)، آستانه ۱۲۰ امتیازی را شاهد بودیم.»

آیکیوی یک انسان معمولی ۱۰۰ است. متوسط آیکیو برای فارغ التحصیلان دبیرستان ۱۰۵، برای فارغ التحصیلان دانشگاهی ۱۱۵ و برای دارندگان مدرک دکترا در رشته های علوم انسانی ۱۲۵ است.

با توجه به گزارش بالا، اگر آیکیوی شما متوسط باشد، حداقل دو ایده بکر به ذهن شما خطور خواهد کرد. اما اگر آیکیوی شما ۱۲۰ باشد، که البته نشان از هوش بالایی دارد ولی در حد نبوغ نیست، ایده های متعددی به ذهن شما خطور می کند.

اما اگر با رسیدن به یک مرز (آستانه)، ایده های تازه به ذهن شما خطور خواهند کرد (کم یا زیاد)، در اینصورت چه چیزی باعث ایجاد تمایز بین افراد معمولی با انسانهای سرآمد می شود؟

این بخش دوم گزارش محققان است: «علاوه بر این، ما شواهدی پیدا کردیم مبنی بر اینکه به محض عبور از آستانه هوش، تاثیر عوامل شخصیتی بر خلاقیت، بیشتر قابل پیش بینی می شود.»

منظور از این بخش این است که برای اینکه ایده های فوق العاده به ذهن شما خطور کند، لزومی ندارد که جَدّاً در جد نابغه بوده باشید. همینکه هوش شما از میزان متوسط بیشتر باشد، سایر عوامل وارد بازی می شوند.

ویژگیهای لازم برای برتری

اما برای کسب موفقیت به چه ویژگیهای شخصیتی نیاز دارید؟

به عنوان اولین نمونه، این تحقیق نشان داد که داشتن ذهن باز، پتانسیل خلاقیت را افزایش می دهد. به عبارت دیگر، آیا برای آگاهی از ایده های جدید و کشف دنیای پیرامون خود کنجکاو هستید؟

دانشمندان، هنرمندان و متخصصانی که به خلاقیت احتیاج دارند، ذهن های بازتر و پذیراتری دارند. البته جای تعجبی هم ندارد، چرا که خلق یک شاهکار نیازمند بررسی موضوعات از زوایای مختلف و تمایل به تجربه های تازه است.

با این وجود، هوش و داشتن ذهن باز برای تجربه های جدید به ما کمک نخواهد کرد اگر که از آنها استفاده نکنیم. اینجا است که پشتکار وارد ماجرا می شود.

برای تقویت هر مهارتی باید مجموعه فعالیت های یکسانی را مستمراً تکرار کنید، هر چند خسته کننده به نظر برسند یا در ابتدا نتیجه کمی از آنها بگیرید. پشتکار به این معنی است که در هنگامی که با مانعی مواجه می شوید، به جای سوال «باید دست از کار بکشم؟»، به پاسخ به سوال «چطور می تونم این مانع رو بردارم؟» فکر کنید.

پشتکار یعنی باید برای نتایج بلندمدت، نسبت به رنج و ناراحتی های کوتاه مدت اولویت قائل شوید. این دقیقا مثل شطرنج است. هنگامی که یک بازیکن حرفه ای احساس می کند که به بن بست رسیده، ناراحت نمی شود یا بازی را به هم نمی زند. در عوض، در سکوت می نشیند، عمیقا فکر می کند و در کمال آرامش و با منطق با مشکل دست و پنجه نرم می کند.

بازیکنان حرفه ای شطرنج، دید بلندمدتی نسبت به بازی دارند و برای دو تا سه حرکت بعد هم از قبل برنامه ریزی می کنند. آنها نیامده اند که یک دور بازی کنند و جای خود را به نفر بعدی بدهند. آنها آمده اند تا برنده باشند.

وقفه های موقتی بخشی از سفر هستند.

 

موفقیت جادو نیست

گاهی مردم چنان رویکردی نسبت به موفقیت دارند که انگار شکلی از جادوگری است؛ یک تکان به چوب جادوگری و بعد، اجی مجی لا ترجی! بفرمایید! این شما و این استعداد و هوش و به ناچار، موفقیت! البته پشت چنین ایده ای این جادوی تلخ نیز وجود دارد که با چنین تصوری، انسان برای موفقیت تلاش نمی کند و بی ارادگی خود را به گردن نداشتن استعداد و هوش نسبت می دهد و از کار دشوار انسانهای موفق، فقط جایگاه درخشانی که کسب کرده اند را می بیند.

اما در عمق آن درخشش، تمایل برای تجربه و تلاش مستمر شبانه روزی وجود دارد. در کُنه آن درخشش، انسانی وجود دارد که با مانع روبرو می شود، اما بجای ناامید شدن به دنبال راهی می گردد تا بتواند از آن عبور کند، انسانی که بدون توجه به بدبینی ها و شکست ها راه خود را ادامه می دهد.

خبر خوب این است که همه ویژگیهای لازم برای کسب موفقیت، تحت کنترل خودمان قرار دارند. فقط کسی لازم است که واقعا بخواهد تلاش کند. اگر شما آن فرد هستید، منتظر جادوی واقعی باشید.