چرا رقابتی فضایی برای سفر به مریخ وجود ندارد؟
چرا هیچ مسابقه ای برای پانهادن انسان به مریخ، همانند سفر انسان به ماه برگزار نمی شود؟ زیرا افرادی که در موقعیتی قرار داردند که می توانند چنین پروژه ای را از نظر مالی تأمین کنند، از مخارج نمونه ی قبلی خبر دارند. در دهه ۱۹۶۰ طرح های فضایی، ۵ درصد از بودجه فدرال را به خود اختصاص می داد – که با جنگ های بی پایان در جنوب شرقی آسیا رقابت می کرد.
گویا آی تی – البته دلیلی برای این میزان بودجه وجود نداشت، اما رقابت برای شکست دادن شووری موجب می شد که پروژه ی سفر به ماه، خصوصیاتی شبیه به یک برنامه تجیز نظامی در دوران جنگ را داشته باشد- همه چیز برای انجام مأموریت فراهم باشد، و بالا بودن هزینه ها کوچکترین اهمیتی نداشته باشد. شرایط چیزی شبیه به این بود. این موضوع باعث می شد که قهرمانان جدید انتخاب شده با یکدیگر رقابت کنند و به تبدیل اقتصاد صنعتی آمریکا در دوران پس از جنگ، به مرکز قدرت تکنولوژی و فناوری کمک ویژه ای کرد.
بعلاوه، این اتفاق به ما درس داد که سفر به فضا – به ویژه مأموریت های انسانی- تا چه اندازه می تواند دشوار باشد و با توجه به افزون خواهی ما این سفرها حتی پر هزینه تر از آنچه که باید، جلوه داده شدند. ما برای سفر به فضا، چیزی معادل هواپیمای جاسوسی SR-71 را ساختیم (با قابلیت انجام مأموریت، اما بسیار پر هزینه و قابل تطبیق به صورت دلخواه)، زمانی که به یک DC3 احتیاج داشتیم (تولید انبوه اما سازگار با شرایط) و در آن زمان تنها می توانستیم Wright Flyer بسازیم. کنگره از این نحوه خرج کردن ما راضی نبود.
این برنامه توانست به هدفی که از آن انتظار می رفت برسد. حتی زمانی که یک جنگ جنجالی و مسابقه فرسایشی آمریکا را به شدت تحت فشار قرار داده بود، برنامه آپولو توانست ما را در کنار یکدیگر و حتی سایر مردم در سیاره زمین نگاه دارد. می توان استدلال کرد که همین موضوع به تنهایی ارزش این همه هزینه کردن را دارد، اما به نظر می رسد که قدری از موضوع اصلی دور شده ایم.
ناسا برنامه اپولو را برای انجام دستور جان کندی طراحی کرد، اما این موسسه هزینه های بسیاری را نیز صرف مطالعه در مورد پایگاه ها در ماه، ایستگاه های هوایی، فضاپیماهای بدون سرنشین و به روز رسانی اطلاعات در مورد زحل کرد که از دیدگاه اقتصادی، می تواند به اندازه ی ساخت یک ناوگان کامل از ناوهای جنگی منطقی باشد، به طوری که قرار باشد پس از استفاده آن ها را دور بیندازیم!
در این میان، مرکز پیشرانه هسته ای فضایی یک موشک اتمی حرارتی را ساخته و آزمایش کرده بود و در تلاش بود تا آن را به مرحله سوم بهره برداری برساند تا با استفاده از آن در دهه ۱۹۷۰، انسان را به مریخ بفرستد.
کنگره که تاکنون تمام این هزینه ها را زیر نظر داشت، وحشت زده شده بود. از نظر آن ها، ما تنها موفق شده بودیم که به کره ماه رفته و برگردیم، و سایر چیزها (از جمله کسب علم) از دیدگاه آن ها تنها به صورت خرج کردن دلار و خطرات دیده می شد.
من معتقد هستم همین موضوع باعث شد که کنگره دچار نوعی دلزدگی راجع به پروژه های فضایی شود، که تا دهه ۱۹۹۰ نیز ادامه داشت. مطمئنا، آن ها فکر کردند درست است که ناسا می تواند کارهای بسیار بزرگی انجام دهد، اما چه کسی باید هزینه آن ها را پرداخت کند؟ ناسا با کنگره مصالحه کرد. این موسسه رویاهای بسیار بزرگی که برای Skylab و Shuttle در سر داشت، با این امید معامله کرد که این موضوع ایجاد یک ایستگاه جدید در آینده را توجیه کند و از آن جا بعد…
با توجه به این اتفاقات، تصور آن دشوار است که برنامه ریزان ناسا که در دهه ۱۹۶۰ با کاهش علاقه و حمایت های مالی مواجه شده بودند، چگونه فکر کرده بودند با موفقیت در پروژه های نزدیک به سطح زمین، می توانند علاقه و حمایت های مالی را مشابه زمان مأموریت آپولو ۱۱ به ناسا بازگردانند. با توجه به رویدادهای گذشته، بهتر بود هدفی کوچکتر و چشم اندازی قابل دسترس تر برای خود انتخاب می کردند، که در عین حال به اندازه سفر به ماه، غرورآمیز باشد: یعنی توسعه ی فناوری پروازهای فضایی به شکلی اقتصادی.
افسوس، آن ها چیزی را که می خواستند- یعنی فضاپیمایی برای رفت و برگشت به فضا- به دست آوردند که به مرور زمان توسط کمیته به یک ایستگاه فضایی با قابلیت پرتاب مجدد تبدیل شده بود و به جای ارتقا فناوری فضایی، بیشتر برای تقویت نحوه مواجهه ما با افزایش قیمت ها مناسب بود.
بنابراین، زمانی که رؤسای جمهور بعدی می خواستند با مأموریت های جسورانه ناسا را به چالش بکشند، حمایت های مالی هیچ گاه محقق نشد. شاید به دلیل نبود تعهدات سیاسی. اما قطعی یکی از دلایل، آن بود که دیگر خبری از لیندن بی. جانسون (معاون کندی) نبود.
کندی پیشنهاد سفر و قدم گذاشتن به ماه را مطرح کرد، و قاعدتا کندی کسی بود که همکاری های بین المللی در فضا را آغاز کرد، اما بیش از هر کس دیگری، لیندن بی. جانسون قهرمان قدم نهادن انسان به کره ماه است. طبق اظهارات مقامات ناسا، جانسون بود که، به دنبال تلاش کندی برای دستیابی به نوعی موفقیت در فضا، به او توصیه کرد که به طور رسمی تفهیم نامه ای برای او بفرستد و در آن از او به عنوان معاون خود مشورت بخواهد. در پاسخ به این تفهیم نامه بود که جانسون، پا گذاشتن به کره ماه را مطرح کرد. و پس از آنکه کندی با کارشناسان به مشورت نشست، جانسون بود که کنگره را وادار به تأمین هزینه های این پروژه کرد. جانسون را این گونه توصیف می کنند:” هیچ کس نمی خواست به او نه بگوید، او همه افراد با نفوذ را می شناخت و از تمام رازهای کابینه نیز با خبر بود.”
جنگ سرد تمام شده بود و ما هم در آن پیروز شده و هم شکست خورده بودیم. ما با استفاده از قدرت سرمایه داری و رشوه دادن به کمونیست های افراطی که اتحادیه شوروی را کنترل می کردند، در بزرگترین رقابت اقتصادی تاریخ برنده شدیم. اما عرصه را واگذار کردیم چون در کمک کردن به گروه های میانه رو در روسیه – که از مدت ها قبل می دانستند این اتفاق اجتناب ناپذیر است- برای تبدیل کردن روسیه به یک ملت قدرتمند، و پایدار، با همان انگیزه های خلاقانه، و با همان قدرت در مبارزه با فساد ناتوان بودیم و این اتحادیه در آن زمان در حال فروپاشی بود. بنابراین به جای استفاده از یک فرصت تاریخی برای متحد کردن نیروهای راهبردی با یک قدرت جهانی عظیم، ما مشغول یکی به دو کردن با یک ستاره تلویزیونی برنامه های واقعی و یک عضو سابق سازمان KGB شدیم که هر یک از آن ها تجهیزات هسته ای خود را داشتند. و جالب است که هنوز هم نمی دانیم که چرا مردم رویای ترک کردن سیاره زمین را در سر می پرورانند!
اما مثل اینکه مجددا از موضوع اصلی دور شدیم.
پا نهادن به کره ماه قطعا جالب ترین و بزرگترین چیزی است که با دلایل اشتباه انجام شده است. ما، به عنوان یک ملت، این کار را درست انجام داده ایم و حتی ماشین های سطح نورد و یک زمین شناس را هم با خود به ماه بردیم. قطعا، کنگره می خواست انگشتش را در چشم ساکنان کاخ کرملین فرو ببرد، اما آمریکا، از کندی گرفته تا مردم عادی، برای اولین بار از زمانی که انسان در زیر نور ماه روی زمین راه رفت، متوجه شد که سفر کردن به آن قرص نورانی امکان پذیر است. و ما همین کار را کردیم.
اما این بخش خوب مسئله است. فرودآمدن روی کره ماه نه تنها برای نسلی که در آن نقش داشتند، بلکه برای تمام نسل ها از آن زمان به بعد الهام بخش بوده است. بعلاوه، انجام این پروژه منافع بسیار زیادی داشته است که اگرچه کمتر مشخص است، از منافع پروژه هایی مانند لامپ های فلورسنت فشرده و سرعت بخشیدن به تحقیقات میکروکامپیوترها، که بسیار در بوق و کرنا می شوند، بسیار بیشتر است.
برنامه آپولو به “دانش موشکی” بیش از ۱۵۰۰ شرکت در سراسر اقتصاد آمریکا، از صنایع پوشاک گرفته تا کارگاه های ریخته گری نیاز داشت. قدرت تحمل بالا، مهندسی قابل اعتماد و کنترل هایی که در زمان ساخت برای این برنامه تنظیم شده و پس از آن گسترش یافته اند، اکنون برای همه صنایع تولیدی، مناسب هستند، از اسباب و وسایل با بسته بندی تخت تا اتومبیل هایی که سر و صدا نمی کنند و می توانند ۱۵۰۰۰۰ مایل را بدون تون آپ طی کنند، تا کامپیوترهای جیبی که ۱۰۰۰۰ برابر قدرتمندتر از آن هایی هستند که به ماه فرستاده شدند.
اما مسابقه و رقابت، بخش بد مسئله بود. این موضوع باعث شد که همه چیز بسیار پر هزینه تر از چیزی که لازم بود باشد. اما شاید این اتفاق باید به همین شکل رخ می داده است. کار دیگری که این مسابقه فضایی انجام داد آن بود که به خوبی و با شفافیت کامل نشان داد علی رغم ظرفیت خلاقانه ای که توسط بخش خصوصی ایجاد می شود، و علی رغم نقص های ذاتی در کنترل مرکزی یک پروژه، گاهی یک پروژه بزرگ به هردوی این نیروها نیاز دارد. در حال حاضر به نظر می رسد که ناسا متوجه این موضوع شده است، و از نقش خود به عنوان قهرمان نوآوران تجاری استقبال می کند، حتی زمانی که در حال کار کردن روی یک تقویت کننده جدید باشد.
در زمان حال تنها چیزی که به آن نیاز نداریم، یک رقابت فضایی دیگر است. باید از زمان نهایت استفاده را ببریم. زمان حال، زمانی که به هدف خود می رسیم، و زمانی که در دنیای دیگری پا می گذاریم.