آموزش فروش: ۳ استراتژی اشتباه در فروش که مشتری را می پراند

وقت آن فرا رسیده که استراتژی ها و برنامه های فروش خود را به زیر ذره بین ببرید، غرور را کنار بگذارید، صادق باشید و چند دقیقه ای وقت صرف کنید تا ببینید که آیا از استراتژی های اشتباهی که در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش گویا آی تی به آنها اشاره می کنیم استفاده می کنید یا خیر.

 

  1. انداختن بار مسئولیت بر دوش مشتری

یک سوال بسیار رایج در دنیای فروش وجود دارد که در غالب موارد برای مشتری آزاردهنده است. آن سوال چیست؟ این سوال ساده: «چطور می تونم کمکتون کنم؟».

این سوال کاملاً بی ضرر و حتی دوستانه به نظر می رسد، اما لازم است که به معانی ضمنی آن فکر کنید. ما با طرح این سوال کل مسئولیت را بر دوش مشتری می اندازیم و از او می خواهیم که هم موقعیت فعلی و مشکل موجود و هم راهکار مورد نظر را توصیف کند.

در واقع، انگار که می گویید: «اول تو شروع کن. مطمئناً اگه بهم بگی که چطور باید کارم رو انجام بدم خوشحال میشم. اینطوری کارم رو آسون می کنی؛ فقط باید ازت پول بگیرم!»

سوال «چطور می تونم کمکتون کنم» به جای آنکه دردی را از مشتری دوا کند به دنبال تسهیل کار فروشنده است و اگر مشتری بتواند هم مساله و هم راهکار مورد نیاز را شناسایی کند، دیگر چه نیازی به فروشنده است؟

به جای طرح این سوال، باب گفتگو را به گونه ای باز کنید که خودتان کاملاً از قاب خارج شوید. مثلاً می توانید با سوالات زیر شروع کنید:

  • چی شد که به این فکر افتادید که وقتشه که باید به دنبال یک … جدید باشید؟
  • الآن چه مشکلی گریبانگیرتون شده؟
  • چرا به خرید یک … فکر می کنید؟

کاری کنید که مشتری مسأله را مطرح کند و سپس به سراغ ارائه راهکار مناسب بروید.

 

  1. صحبت زودهنگام درباره قیمت و شرایط

مردم بیشتر به دلایل روحی و روانی خرید می کنند. چنانچه امیال روحی و روانی را از معادله حذف کنیم، شرایط عوض می شود. البته منظور ما این نیست که تصمیم گیری برای خرید تماماً عاطفی است، بلکه معمولاً میل و انگیزه روحی و روانی از دلایل منطقی و تحلیلگرانه قوی تر است.

چنانچه در همان اوایل کار به سراغ بحث درباره قیمت و شرایط (یعنی مولفه های منطقی) برویم، خریدار را به سمت استفاده از قسمت های منطق محور و تحلیلگر مغز هدایت می کنیم. در چنین شرایطی از وی می خواهیم که پیش از آنکه یک پیوند عاطفی و روحی مناسب ایجاد شود به جزئیات فکر کند.

اما راهکار درست چیست؟ راهش این است که گفتگو درباره این موضوع را به تأخیر بیندازید. حتی اگر مشتری در ابتدای کار درباره قیمت سوال کرد به نحوی این سوال را تا زمان مناسب مسکوت بگذارید. مثلاً: «سوال خوبی رو مطرح کردید و من واقعاً مایلم که درباره این صحبت کنیم که چطور می تونم خرید رو براتون آسونتر کنم. اجازه بدید که ابتدا ببینیم که شما دنبال چی هستید و چه محصولی مناسبتونه، بعدش می تونیم درباره جزئیات صحبت کنیم.»

همیشه این قانون تجربی را به خاطر داشته باشید: «هر چه زودتر درباره قیمت صحبت کنید، شانس فروش را بیشتر کاهش می دهید».

 

  1. موکول کردن سوال به مرحله آخر

هیچ چیز برای مشتری طاقت فرساتر از این نیست که به جای آنکه مرحله به مرحله از وی نظر بخواهید و توافق کنید، همه سوالات خود از وی را به عنوان یک سوال در انتهای کار مطرح کرده و از وی انتظار جواب دادن داشته باشید.

چرا؟ چون مشتری شما در تمام طول فرآیند خرید خود در حال تصمیم گیری است، چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه؛ چه شما از وی چیزی بپرسید و چه چیزی نپرسید.

مغز خریدار به طور پیوسته در حال تصمیم گیری درباره محصول، ویژگی ها، شرایط، سطح اعتماد و مواردی از این قبیل است. خریدار در غالب موارد در حالی این تصمیمات را اتخاذ می کند که خودش هم حواسش نیست. روانشناسان از این تصمیمات به عنوان تصمیمات «مغز انعکاسی» (reflexive brain) یاد می کنند. چنانچه به جای آنکه در طول فرآیند فروش نظر مشتری را جویا شویم و بر سر موضوعات مختلف به توافق برسیم همه چیز را در یک سوال بگنجانیم و آن را در انتها مطرح کنیم، مشتری را در یک موقعیت بسیار دشوار قرار خواهیم داد. در این حالت، مشتری ما باید همه آن تصمیمات ناخودآگاه خود را در یک تصمیم بزرگ سرنوشت ساز بگنجاند (یا بهتر بگوییم بچپاند!). در چنین شرایطی است که مشتری مورد نظر پاسخ هایی از قبیل «باید بهش فکر کنم» یا «یه دور می زنیم بر می گردیم» را ارائه می کند. البته این منطقی است؛ تصمیماتی که مشتری گرفته ناخودآگاه بوده اند و واقعاً نمی داند که در کجای کار قرار دارد و چه بسا احساس می کند که تحت فشار قرار گرفته و می خواهد از زیر بار آن تصمیم طاقت فرسا فرار کند.

هنگامی که به عنوان فروشنده در طول فرآیند فروش از سوالات مناسب استفاده می کنیم، به جای مغز انعکاسی مغز فعال را درگیر می کنیم. در این حالت، مشتری همینطور که درگیر ریتم تصمیم گیری می شود حس می کند که به مرحله انجام عملی خرید نزدیک تر و نزدیک تر می شود. هنگامی که نوبت به سوال پایانی می رسد، مشتری به تصمیماتی که به شکل آگاهانه گرفته نگاهی می اندازد و نظر (مثبت) خود را اعلام می کند.

 

نظر شما چیست؟ آیا شما هم مرتکب اشتباهاتی که در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش به آنها اشاره کردیم شده اید؟ نکته مهم این است که در هر صورت باید تلاش کنید تا از استراتژی های مشتری محور استفاده کنید. در اینصورت است که می توانید دنیای مشتری (و البته خودتان) را تغییر بدهید.

 

۱۰ مورد از بزرگترین و زشت ترین اشتباهات فروشندگان و راهکارهایی برای جلوگیری از آنها

در دنیای فروش و فروشندگی اشتباهات زیادی روی می دهد و پر واضح است که خلاصه کردن و پرداختن به همه آنها در یک مقاله نمی گنجد. با این حال، ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش گویا آی تی ده مورد از بزرگترین و رایج ترین اشتباهاتی که فروشندگان در هنگام فروش هر چیزی می توانند مرتکب آنها شوند را گلچین کرده ایم که در ادامه به همراه توصیه هایی برای رفع و رجوع آنها به شرح موجز و مختصرشان می پردازیم.

 

  1. آمادگی نداشتن برای ارائه نطق فروش، چه نطق های حضوری، تلفنی یا از طریق تلفن و اینترنت و غیره. برای اینکه آماده باشید، لازم است که تمامی اطلاعات لازم درباره قیمت ها، ویژگی های محصول، موجودی آن و همه چیز و هر چیز را در اختیار داشته باشید. از اینجاست که به دومین اشتباه می رسیم.

 

  1. نداشتن اطلاعات کافی درباره محصول یا خدماتی که می فروشید. این یک مساله واقعاً مهم و بزرگ است، اما عدالت حکم می کند که این را هم ذکر کنیم که با توجه به روند پرشتاب توسعه محصولات جدید عقب نماندن از قافله بسیار دشوارتر از گذشته شده است، اما کسب اطلاعات جامع درباره چیزی که می فروشید و حتی موارد مشابه با آن ضرورتی است که نبود آن باعث سلب اعتماد مشتری می شود.

 

  1. داشتن ظواهر نامناسب. در چنین حالتی لباس های فروشنده مناسب و متناسب نیست، یا اینکه کل فضای فروش از دید مشتری غیرحرفه ای و ناخوشایند به نظر می رسد. مشتری برای اینکه خرید کند باید احساس راحتی و امنیت داشته باشد و بخش عمده ای از این راحتی و امنیت به حس و حالی وابسته است که فروشنده و محیط فروش در وی ایجاد می کنند.

 

 

  1. نپرسیدن سوالات درست. ارتباط در فروش حرف اول را می زند و بخش عمده ای از پتانسیل قدرت برقراری ارتباط شما در این نهفته است که سوالات درست و به جایی را بپرسید تا بتوانید دقیقاً متوجه شوید که مشتری مورد نظر چه نیازهایی دارد.

 

  1. گوش نکردن به گفته های مشتری. این مورد با نپرسیدن سوالات درست و ضعف در برقراری ارتباط هم خانواده است. فروشندگان غیرحرفه ای و ضعیف به حرف مشتری گوش نمی کنند. اگر به صحبت های مشتری گوش نکنید نمی توانید از نیازها و خواسته های وی آگاهی پیدا کنید. ضمناً این بی توجهی قابل کتمان نیست و مشتری را نسبت به خرید از شما دلسرد خواهد کرد.

 

  1. عمل نکردن به وعده هایی که به مشتری می دهید، یا به عبارت دیگر، قول دادن بیش از حد و عملکرد ضعیف. طبیعتاً کسی به دنبال تان راه نخواهد افتاد تا پولش را به شما تقدیم کند. با کوچکترین بدقولی اعتماد مشتری را نسبت به خود از بین می برید و چرخه فروش با آن مشتری و چه بسا با مشتری های بعدی هیچ گاه به سرانجام نخواهد رسید.

 

  1. نداشتن هدف های واضح و دقیق. غالباً تعداد افرادی که برای خود هدفگذاری می کنند زیاد نیست، اما معمولاً آنهایی که هدف های دقیق و واضحی را ترسیم می کنند به آنها دست پیدا می کنند. مخصوصاً اگر تیمی از فروشندگان دارید که برای شما کار می کنند باید اهداف کلی و مقطعی را به وضوح مشخص کنید. به علاوه، باید بنشینید و در مورد آن اهداف گفتگو کنید، وضعیت تحقق آنها را بسنجید و خودتان و دیگران را در جهت مناسب هدایت کنید.

 

  1. عدم درک صحیح مشتری. به این معنی که باید با مشتری تعامل داشته باشید و با وی ارتباط برقرار کنید، به او کمک کنید و به عنوان یک فروشنده حرفه ای نقش یک مشاور را برای وی ایفا کنید. اگر مشتری را به درستی درک نکنید و به تناسب با آن وظایف خود را انجام ندهید وقت خود و او را تلف کرده اید.

 

  1. جذابیت نداشتن. اگر به چیزی که می فروشید ایمان ندارید برای فروش آن تلاش نکنید. برای اینکه جذابیت داشته باشید باید باورپذیر باشید و این چیزی است که فروشندگان زیاد در رابطه با آن خوشنام نیستند. اگر خودتان به چیزی که می گویید باور نداشته باشید مشتری هم حرف تان را باور نخواهد کرد.

 

  1. اهمیت ندادن به انجام شدن فروش. در این حالت، فروشنده واقعاً به اینکه خریدار محصول را خریداری کند یا خیر اهمیتی نمی دهد. این مورد معمولاً در شرایطی پیش می آید که فروشنده یک حقوق ثابت دریافت می کند. حفظ چنین فروشندگانی می تواند برای هر کسب و کاری گران تمام شود.

 

همه کسب و کارها به کسی وابسته اند که محصولات یا خدمات آنها را به فروش می رساند. هرچه شما به عنوان یک فروشنده در امر فروش بهتر و متبحرتر شوید، کسب و کار متبوع تان (و خودتان) بیشتر پیشرفت خواهد کرد. برای اینکه یک فروشنده حرفه ای و عالی باشید لازم نیست که به زور متوسل شوید، در واقع عکس چنین تصوری صادق است. برای اینکه یک فروشنده حرفه ای و موفق باشید باید آمادگی داشته باشید، ظواهرتان مناسب باشد، گوش کنید، آماده ارائه توصیه های آگاهانه و کاربردی باشید و از همه مهم تر، با رفتار و عملکرد خود به مشتری احترام بگذارید.