از خوب به عالی: چگونه بهترین فروشنده باشیم

آیا به انگیزه نیاز دارید؟ این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی را مطالعه کنید.

 

بیشتر فروشندگان احساس می کنند که فوق العاده هستند و کارشان را به نحو احسن انجام می دهند، اما واقعاً اینطور نیست.

فروشنده های خوب فقط به اندازه ای تلاش می کنند که کارشان را از دست ندهند.

اجازه بدهید که برای شما توضیح بدهم که فروشنده های خوب و عالی چطور هستند.

  • اگر به موقع سر کارتان حاضر می شوید، یک فروشنده خوب هستید، اما فروشنده های عالی می دانند که حتی هنگامی که کارشان را سر وقت انجام می دهند، باز هم حداقل یک ربع دیر کرده اند.
  • اگر از مدیر فروش تان بخواهید که یک کتاب مرتبط با مباحث فروش را به شما قرض بدهد، یک فروشنده خوب هستید. اما فروشنده های عالی همیشه تشنه دانش هستند و پشت سر هم خودشان کتاب می خرند.
  • اگر در جلسات فروش سوال بپرسید، فروشنده خوبی هستید. اما فروشنده های عالی خودشان را جای مشتری می گذارند.
  • فروشنده های خوب تلفن را بر می دارند و شماره می گیرند. اما فروشنده های عالی قبل از آنکه گوشی تلفن را بردارند دقیقاً می دانند که چه چیزی را باید به زبان بیاورند و آن را چرا، چه موقع و چگونه به مشتری بگویند.

سه مورد اول به تصمیم شما بستگی دارد؛ تصمیمات ساده ای که به محض اطلاع شما از گزینه هایی که در پیش رو دارید قابلیت تغییر دارند.

اما نکته شماره ۴ داستان متفاوتی را روایت می کند.

روزگاری من هم یک فروشنده «خوب» بودم و از آن وضعیت متنفر بودم. من دوست ندارم که در هیچ یک از کارهایی که انجام می دهم «خوب» باشم. مخصوصاً هنگامی که نوبت به فروش می رسد.

بنابراین، اینطور شد که از درآمد ناچیز ۱۸ هزار دلار در سال با کار در یک پاساژ، به درآمد سالانه ۱۸۰ هزار دلار به عنوان یک کارگزار فروش رسیدم.

چیزی که من در اینجا از آن حرف می زنم پول واقعی است، نه آن سبک زندگی های ظاهری و فریبکارانه ای که در شبکه های اجتماعی مشاهده می کنید.

 

از خوب به عالی

من یک سیستم فروش را ابداع کردم (مجموعه ای از سوالاتی که به شکل محاوره ای بیان می شد) که رایج ترین دلایل مشتریان برای مقاومت در برابر خرید (objection یا اعتراضات مشتری) را حتی پیش از آنکه ظاهر شوند از بین می برد.

از آن به بعد دیگر لازم نبود که با پاسخ هایی از این دست کنار بیایم که «نه، ممنون. نیاز یا تمایلی نداریم»، یا اینکه «می ریم یه دور می زنیم بر می گردیم!»

من یاد گرفتم که دقیقاً باید چه بگویم تا دور از دسترس ترین افراد تصمیم گیرنده را به پشت خط تلفن بکشانم.

من همه تاکتیک های قدیمی فروشی که تاثیرگذار نبودند را دور ریختم و مجموعه ای از سوالاتی را طراحی کردم که جرقه مکالماتی را می زدند که به کمک آنها می توانستم نقاط حساس، مشکلات و انگیزه های خرید مشتری بالقوه را به سرعت پیدا کنم. سوالاتی را طراحی کردم که باعث می شد که مشکلاتی به چشم مشتری بیاید که تا قبل از اینکه من تماس بگیرم، اصلاً نمی دانست که چنین چالش هایی بر زندگی وی سایه انداخته است.

اما نقاط قوت سوالات فروش من به همینجا ختم نمی شود.

من سوالات فروش جدیدی را طراحی کردم که بدون اینکه باعث بشود که مشتری حالت دفاعی به خود بگیرد، نقش واقعی و مهم او در فرآیند خرید را آشکار می کرد، بازه زمانی مناسب وی را شناسایی کرده و حتی فرآیند خرید را نیز روشن می ساخت.

یکی از بزرگترین مقاومت هایی که فروشنده ها در مراحل انتهایی فروش با آن مواجه می شوند، اعلام «فقدان بودجه لازم» از سوی مشتری است، بنابراین من بر خلاف توصیه های رایج و متداول فروش، یک مرحله به مراحل ابتدایی فرآیند فروش اضافه کردم تا سوالات لازم درباره بودجه مشتری را به روش خودم بپرسم و حقیقت واقعی را دریافت کنم.

این برنامه ریزی برای فرآیند فروش و حفظ آن چیزی بود که بازی را به نفع من تغییر داد.

استفاده از یک سیستم ساده فروش که در کسب و کارهای مختلف به کار می آمد به من امکان داد تا چیزی فراتر از اهداف تعیین شده را محقق کنم و سرانجام، ابزار و اعتماد به نفس لازم را در اختیار من قرار داد تا شرکت های خودم را تأسیس کنم.

فروش یک حرفه عالی و فوق العاده است. هر چه به مردم بیشتر کمک کنید تا به چیزی که به دنبال آن هستند دست پیدا کنند، خودتان سریع تر به چیزی که به دنبالش هستید دست پیدا خواهید کرد.

اما همه چیز در نهایت به این سوال مهم ختم می شود که واقعاً چه می خواهید.

آیا می خواهید خوب باشید؟ یا اینکه می خواهید عالی و بهترین باشید؟


نویسنده این مطلب که با اندکی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای مایکل پِدون است. آقای پدون بنیانگذار و مدیرعامل یکی از شرکت های مطرح در زمینه بازاریابی و فروش است. 

 

از خوب به عالی: چگونه بهترین فروشنده باشیم

آیا به انگیزه نیاز دارید؟ این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی را مطالعه کنید.

 

بیشتر فروشندگان احساس می کنند که فوق العاده هستند و کارشان را به نحو احسن انجام می دهند، اما واقعاً اینطور نیست.

فروشنده های خوب فقط به اندازه ای تلاش می کنند که کارشان را از دست ندهند.

اجازه بدهید که برای شما توضیح بدهم که فروشنده های خوب و عالی چطور هستند.

  • اگر به موقع سر کارتان حاضر می شوید، یک فروشنده خوب هستید، اما فروشنده های عالی می دانند که حتی هنگامی که کارشان را سر وقت انجام می دهند، باز هم حداقل یک ربع دیر کرده اند.
  • اگر از مدیر فروش تان بخواهید که یک کتاب مرتبط با مباحث فروش را به شما قرض بدهد، یک فروشنده خوب هستید. اما فروشنده های عالی همیشه تشنه دانش هستند و پشت سر هم خودشان کتاب می خرند.
  • اگر در جلسات فروش سوال بپرسید، فروشنده خوبی هستید. اما فروشنده های عالی خودشان را جای مشتری می گذارند.
  • فروشنده های خوب تلفن را بر می دارند و شماره می گیرند. اما فروشنده های عالی قبل از آنکه گوشی تلفن را بردارند دقیقاً می دانند که چه چیزی را باید به زبان بیاورند و آن را چرا، چه موقع و چگونه به مشتری بگویند.

سه مورد اول به تصمیم شما بستگی دارد؛ تصمیمات ساده ای که به محض اطلاع شما از گزینه هایی که در پیش رو دارید قابلیت تغییر دارند.

اما نکته شماره ۴ داستان متفاوتی را روایت می کند.

روزگاری من هم یک فروشنده «خوب» بودم و از آن وضعیت متنفر بودم. من دوست ندارم که در هیچ یک از کارهایی که انجام می دهم «خوب» باشم. مخصوصاً هنگامی که نوبت به فروش می رسد.

بنابراین، اینطور شد که از درآمد ناچیز ۱۸ هزار دلار در سال با کار در یک پاساژ، به درآمد سالانه ۱۸۰ هزار دلار به عنوان یک کارگزار فروش رسیدم.

چیزی که من در اینجا از آن حرف می زنم پول واقعی است، نه آن سبک زندگی های ظاهری و فریبکارانه ای که در شبکه های اجتماعی مشاهده می کنید.

 

از خوب به عالی

من یک سیستم فروش را ابداع کردم (مجموعه ای از سوالاتی که به شکل محاوره ای بیان می شد) که رایج ترین دلایل مشتریان برای مقاومت در برابر خرید (objection یا اعتراضات مشتری) را حتی پیش از آنکه ظاهر شوند از بین می برد.

از آن به بعد دیگر لازم نبود که با پاسخ هایی از این دست کنار بیایم که «نه، ممنون. نیاز یا تمایلی نداریم»، یا اینکه «می ریم یه دور می زنیم بر می گردیم!»

من یاد گرفتم که دقیقاً باید چه بگویم تا دور از دسترس ترین افراد تصمیم گیرنده را به پشت خط تلفن بکشانم.

من همه تاکتیک های قدیمی فروشی که تاثیرگذار نبودند را دور ریختم و مجموعه ای از سوالاتی را طراحی کردم که جرقه مکالماتی را می زدند که به کمک آنها می توانستم نقاط حساس، مشکلات و انگیزه های خرید مشتری بالقوه را به سرعت پیدا کنم. سوالاتی را طراحی کردم که باعث می شد که مشکلاتی به چشم مشتری بیاید که تا قبل از اینکه من تماس بگیرم، اصلاً نمی دانست که چنین چالش هایی بر زندگی وی سایه انداخته است.

اما نقاط قوت سوالات فروش من به همینجا ختم نمی شود.

من سوالات فروش جدیدی را طراحی کردم که بدون اینکه باعث بشود که مشتری حالت دفاعی به خود بگیرد، نقش واقعی و مهم او در فرآیند خرید را آشکار می کرد، بازه زمانی مناسب وی را شناسایی کرده و حتی فرآیند خرید را نیز روشن می ساخت.

یکی از بزرگترین مقاومت هایی که فروشنده ها در مراحل انتهایی فروش با آن مواجه می شوند، اعلام «فقدان بودجه لازم» از سوی مشتری است، بنابراین من بر خلاف توصیه های رایج و متداول فروش، یک مرحله به مراحل ابتدایی فرآیند فروش اضافه کردم تا سوالات لازم درباره بودجه مشتری را به روش خودم بپرسم و حقیقت واقعی را دریافت کنم.

این برنامه ریزی برای فرآیند فروش و حفظ آن چیزی بود که بازی را به نفع من تغییر داد.

استفاده از یک سیستم ساده فروش که در کسب و کارهای مختلف به کار می آمد به من امکان داد تا چیزی فراتر از اهداف تعیین شده را محقق کنم و سرانجام، ابزار و اعتماد به نفس لازم را در اختیار من قرار داد تا شرکت های خودم را تأسیس کنم.

فروش یک حرفه عالی و فوق العاده است. هر چه به مردم بیشتر کمک کنید تا به چیزی که به دنبال آن هستند دست پیدا کنند، خودتان سریع تر به چیزی که به دنبالش هستید دست پیدا خواهید کرد.

اما همه چیز در نهایت به این سوال مهم ختم می شود که واقعاً چه می خواهید.

آیا می خواهید خوب باشید؟ یا اینکه می خواهید عالی و بهترین باشید؟


نویسنده این مطلب که با اندکی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای مایکل پِدون است. آقای پدون بنیانگذار و مدیرعامل یکی از شرکت های مطرح در زمینه بازاریابی و فروش است. 

 

چرا فاصله بین فروشندگان برتر و متوسط بزرگترین تهدید (و فرصت) برای کسب و کار شما است

یک بررسی نشان می دهد که اغلب تیم های فروش از ۲۰ درصد فروشنده دارای عملکرد عالی، ۶۰ درصد با عملکرد متوسط و ۲۰ درصد دارای عملکرد ضعیف تشکیل شده اند. فاصله ای که بین عملکرد دو گروه اول وجود دارد یکی از بزرگترین مشکلاتی است که گریبانگیر کسب و کارها می شود.

چنان به نظر می رسد که انگار من حیث المجموع فروشندگان پذیرفته اند که آنهایی که عملکرد فوق العاده ای را از خود نشان می دهند برخی ویژگیهای ذاتی، مانند اعتماد به نفس، خلاقیت، مسئولیت پذیری و انگیزه هایی دارند که هر کسی نمی تواند آنها را داشته باشد. به همین دلیل است که کسب و کارها به دنبال مدیران فروشی می روند که انسانهای مشوق و الهام بخشی هستند که می توانند با زیردستان خود ارتباط برقرار کنند و آنها را به اصطلاح به سمت جلو هل بدهند.

در عین حال، تحقیقی که در ابتدای این مطلب به آن اشاره شد با تجزیه و تحلیل بیش از نیم میلیون تماس سرد و گرم نشان می دهد که این یک راهکار مبهم برای یک مشکل مبهم است. ما در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش به این نکته اشاره می کنیم که چرا فاصله مذکور خطرناک است و چگونه می توان این مشکل را مرتفع کرد.

 

فروشندگان متوسط بیشتر از چیزی که تصور می کنید برای شما هزینه دارند

فروشندگان متوسط یعنی همانهایی که بد نیستند مشکل سازند. ناتوانی آنها در نزدیک کردن آمار فروش به همکاران برترشان تاثیر قابل توجهی بر مجموع آمار فروش شما خواهد داشت.

اگر هر یک از این فروشندگان متوسط عملکرد خود را فقط پنج درصد بهتر کند، به اهداف فروش رسیده و از آنها فراتر هم خواهید رفت. در غیر اینصورت، آن پنج درصد بازتابی از انبوهی از مشتریان راغبی خواهد بود که وارد قیف فروش می شوند ولی هیچ گاه به انتهای آن نمی رسند.

این کارکنان متوسط برای هر معامله ای که جوش می دهند نسبتاً وقت و پول بیشتری را به کسب و کار شما تحمیل می کنند. علاوه بر این، همان فروش هایی که به سرانجام هم می رسند نسبت به سایرین کوچکتر و جزئی تر هستند. در نهایت، هزینه ها بیشتر از درآمد خواهد بود یا اینکه کار آنها آنچنان مقرون به صرفه نخواهد بود.

اما ماجرا به همینجا ختم نمی شود.

این قضیه پیچیده تر هم خواهد شد: هر چه تیم فروش شما بزرگتر باشد، مشکلی که این شکاف ایجاد می کند بزرگتر خواهد بود.

چنانچه یک تیم کوچک داشته باشید، مثلاً پنج نفر، همان یک نفری که عملکرد بالایی دارد نتایج متوسط چهار نفر دیگر را جبران خواهد کرد. اما اگر یک تیم ۱۰۰ نفره داشته باشید، ۲۰ فروشنده برتر شما نمی توانند عملکرد متوسط ۸۰ نفر دیگر را جبران کنند. این چیزی است که شاید در نگاه اول به چشم خیلی ها نیاید.

بعد چه می شود؟ به اهدافی که در قالب آمار و ارقام برای فروش تعیین کرده اید دست پیدا نمی کنید، اخراج می کنید و باز هم متحمل هزینه می شوید.

بر اساس یک گزارش، ۲۶ درصد از تعدیل نیروی فروش به دلیل ناتوانی فروشنده در تحقق آمار مورد نظر صورت پذیرفته است. تصور کنید که در شرایطی که هر کسب و کاری در هر سال باید بیشتر پیشرفت کند، اگر ۶۰ درصد تیم فروش شما نتوانند به آمار و ارقام خود تکانی بدهند چه خواهد شد و به قطع همکاری با چند نفر باید فکر کنید.

همه اینها را در کنار هزینه های استخدام، حقوق، تسویه حساب و صدها فروش بالقوه ای در نظر بگیرید که هرگز بالفعل نشده اند یا آنطور که باید و شاید به فعلیت نرسیده اند.

اما چرا کسی به فکر پر کردن این شکاف نیست؟ عجیب است که به اندازه کافی روی این موضوع تمرکز نشده است.

با این حال، نگران نباشید، این مسأله قابل حل است.

در این روزگار، اگر کسی بگوید که نمی توانید عملکرد کارکنان خود را با تمام جزئیات آن به زیر ذره بین ببرید به گزاف سخن گفته است. البته اندازه گیری و سنجش مولفه های انسانی پیچیده به خصوص در فروش همیشه دشوار تلقی شده است.

در عین حال، با اینکه این فرآیند دشواری ها و ابهامات خاص خودش را دارد، اما هوش مصنوعی قدم های بلندی را در این زمینه برداشته است. شرکتهای SaaS یا نرم افزار به عنوان سرویس درک ما از قیف فروش را تغییر داده اند و این امکان را فراهم می آورند که طرز صحبت کردن فروشنده در پشت تلفن را نیز ارزیابی کنیم.

نرم افزار این قدرت را دارد که مشتریان ایده آل را پیدا کند، آنها را در اختیار افراد مناسب و متناسبی از تیم فروش قرار بدهد و نسبت به استانداردسازی فرآیند فروش اقدام کند. به علاوه، می تواند آن مولفه هایی که در فروشندگان برتر وجود دارد و پیش از این غیرقابل سنجش و اندازه گیری محسوب می شد را تجزیه و تحلیل کند و با استفاده از آنها آن ۶۰ درصد دیگر را هم جلو بیندازد. امروزه اطلاعاتی در دسترس شما قرار می گیرد که قبلاً تصور دستیابی به آنها غیرممکن بود.

بنابراین، کاری که انجام می دهید این است که گفتگوها را تحلیل می کنید و فروش را افزایش می دهید

امکانات نرم افزاری عصر حاضر می تواند به وضوح نشان بدهد که کدام عوامل در تماس های سرد و گرم فروش موثر هستند؛ از کلمات مناسب تا نسبت صحبت به شنیدن و بهترین سرعت کلام. مدیران فروش به کمک تحلیل هزاران تماسی که شرکت در هر سال با مشتریان مختلف برقرار می کند می توانند چیزهایی که فروشندگان برترشان را از بقیه متمایز می کند را درک کنند و به ۶۰ درصد دیگر در جهت تقویت آن موارد کمک کنند.

نتیجه چه خواهد شد؟ همه ابعاد انسانی فروش واضح و مبرهن می شود. در چنین شرایطی اهداف محقق می شوند، استخدام و اخراج کمتری انجام می شود، کارکنان آموزش دیده ای خواهید داشت و کار فروش دقیق تر و بهتر انجام می گیرد. تصور کنید که با پر کردن فاصله های موجود چه تحولی ایجاد خواهد شد.

 

نوشته Amit Bendov