شروع کار فروشندگی: در اولین روزهای فروشندگی چه کنیم؟

شما یک آگهی دعوت به همکاری برای فروش را در صفحه نیازمندی های روزنامه پیدا کرده اید، در مصاحبه قبول شده اید و به عنوان یک فروشنده در یک شرکت جدید کار خود را آغاز کرده اید. کاری که اکنون باید از پس آن بر بیایید این است که روزهای اول شغل جدید خود را با موفقیت سپری کنید. چه این اولین کار شما در منصب فروشندگی باشد یا اینکه دهمین یا حتی صدمین، در هر صورت برداشتن درست اولین گام ها اهمیت فراوانی دارد. بر طبق آماری که مجله فورچِن منتشر کرده است، ۴۶ درصد از کارکنان تازه کار در طول همان ۱۸ ماه اولیه از کار خود اخراج می شوند. این آمار واقعاً تکان دهنده است.

به کمک نکاتی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره می کنیم اولین قدم را به درستی برخواهید داشت و شغل خود را حفظ خواهید کرد.

 

تا می توانید یاد بگیرید

حتی هنگامی که یک فروشنده مجرب هم وارد یک شرکت و محیط کار جدید می شود باید خیلی چیزها را یاد بگیرد؛ از کسب اطلاعات کافی و وافی درباره محصول و چرخه فروش گرفته تا آشنایی با فرهنگ سازمانی و شناخت سایر اعضای تیم و مواردی از این دست. بنابراین در چند روز اول باید تا می توانید اطلاعات کسب کنید. اینکه یک گوشه بنشینید و منتظر بمانید تا مدیر فروش برای شما لقمه بگیرد و در دهان تان بگذارد یک حرکت عبث است، چرا که معمولاً در بسیاری از شرکت ها برنامه مدونی برای آموزش کارکنان تازه کار وجود ندارد. حتی شرکتهایی که برای کارکنان جدید خود کلاس برگزار می کنند هم به بیان اصول و توجیهات مقدماتی اکتفا می کنند و به ندرت از این موضوعات فراتر می روند. اولین روز همکاری با تیم جدید بهترین زمان برای کسب اطلاعاتی است که باید بدانید. به علاوه، نشان دادن این خود انگیختگی مدیر فروش شما را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.

 

با اهداف و موضوعات اصلی آشنا شوید

در اولین روزها چند دقیقه ای از وقت مدیریت بخش را بگیرید و در مورد موضوعات اصلی سوال بپرسید؛ از کجا می توانید اطلاعات جامعی را نسبت به محصول و شرکت پیدا کنید تا بتوانید از آنها در تماس ها استفاده کنید؛ فروش در این شرکت چه اهداف و اولویت هایی را دنبال می کند؛ برای تعیین و ارزیابی موفقیت شما از چه معیارهایی استفاده خواهد شد؛ نظرات مدیریت درباره مسائل عمده ای که در حال حاضر در ارتباط با شرکت و محصولات آن وجود دارد چیست و مواردی از این قبیل.

بپرسید که چه دوره های آموزشی ارائه می شود و ببینید که پیشنهاد مدیریت فروش برای تمرکز فعالیت های شما در چند روز اول به منظور ایجاد یک قیف فروش پربازده چیست. از میان سایر اطلاعات مهمی که باید بدانید می توان به این موارد اشاره کرد: اطلاعاتی راجع به نرم افزارها و پایگاه های اطلاعاتی شرکت و مخصوصاً سیستم های مدیریت ارتباط با مشتری، سیستم تلفن و ریزه کاری های آن، کار با تجهیزات اداری مانند دستگاه های کپی، برنامه معمول سایر اعضای تیم و سایر موارد مشابه.

 

سوال بپرسید و گوش کنید

معمولاً شرکت های مختلف روشهای کاری متفاوتی دارند. چه بسا رفتارها و رویکردی که در گذشته شما را به موفقیت رسانده در کار جدیدتان مثمر ثمر واقع نشود. تا وقتی که آنقدر زمان نگذشته که بتوانید با ظرافت های تیم کاری جدید آشنا شوید با همکاران فروشنده خود همان رفتاری را داشته باشید که با یک مشتری بالقوه دارید: بیشتر از آنکه صحبت کنید گوش کنید، تماس چشمی برقرار کرده و به زبان بدن خود و طرف مقابل تان دقت کنید، به دنبال نقاط مشترکی باشید که بتوانید به کمک آنها حس تفاهم ایجاد کنید و قس علی هذا. اگر همکاران جدیدتان از شما خوش شان بیاید می توانند به منبع خارق العاده ای از اطلاعات و حمایت تبدیل شوند -که البته برعکس این هم صادق است. در عین حال، بهتر است که اولین تماس ها مختصر و موجز باشد، مگر اینکه طرف مقابل شما کسی است که وظیفه آموزش به شما را بر عهده دارد. در شرایطی که کاری برای انجام دادن وجود دارد نباید وقت کسی را بگیرید.

 

لباس مناسب بپوشید

احتمالاً جلسه مصاحبه اولین مواجهه رو در روی شما با مدیران آینده تان و شاید همکاران تان بوده است، اما از آنجایی که معمولاً مصاحبه گران لباس های رسمی تری را نسبت به البسه معمول شرکت می پوشند لزوماً بهترین زمان برای تعیین نوع لباس مناسب برای محیط کار نیست. اولین روز کاری فرصت مناسبی برای پی بردن به این موضوع است. در برخی از شرکت ها کت و شلوار یا مانتوی رسمی حرف اول را می زند، در برخی دیگر لباس های راحت تر متداول تر است. به علاوه، در مورد آقایان وضعیت موهای سر و صورت و در مورد خانم ها نوع آرایش نیز باید متناسب با محیط کار باشد. در برخی شرکت ها فروشندگان به جز در مواردی که با مشتری قرار ملاقات دارند در سایر موارد لباس های راحت تری به تن می کنند. در هر صورت، هر جا که تردید دارید، از مدیر فروش یا یکی از همکاران خود کمک بخواهید.

 

حرف آخر

در اولین روزهای کاری خود تا می توانید اطلاعات کسب کنید، خودانگیختگی و انگیزه های درونی خود برای آشنایی با محیط کار را نشان بدهید، هر جا که احساس نیاز می کنید سوال بپرسید، بیشتر گوش کنید و سر و وضع مناسب و متناسبی داشته باشید. از این طریق می توانید اولین گام های کار در یک محیط کاری جدید را به درستی بردارید و تاثیر اولیه خوبی را از خود بر ذهن مدیریت فروش و سایر همکاران بر جای بگذارید.

 

نظر شما درباره نکاتی که در این مطلب از سلسله مطالب آموزش فروش مطرح شد چیست؟ شما چه ایده ها و روشهایی دارید؟ لطفاً نظرات خود را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر کاربران گویا آی تی در میان بگذارید.

 

آموزش فروش: فروش با گوش

در این مطلب از مجموعه مطالب مرتبط با مبحث آموزش فروش به شرح عبارت خوش قافیه «فروش با گوش» و اهمیت آن می پردازیم.

 

کلیشه رایجی که در رابطه با فروشندگان وجود دارد این است که معمولاً متکلّم وحده هستند، اما اگر شما هم برای فروش به چنین روشهایی تکیه کنید فرصت های بزرگ و قابل توجهی را از دست خواهید داد. در واقع، یکی از توصیه های مهمی که در دنیای فروشندگی باید به آن توجه کنید این است که از آنجایی که دو گوش و یک دهان دارید، باید به همین نسبت هم از آنها استفاده کنید. به عبارت دیگر، در موقعیت های فروش، دو برابر مقداری که صحبت می کنید باید گوش کنید.

در طول فرآیند فروش، مشتریان احتمالی در مورد افکار و احساسات خود در رابطه با شما و محصولات یا خدمات تان سرنخ هایی را در اختیارتان قرار می دهند. به بیان دیگر، آنها به شما می گویند که چه چیزهایی را دوست دارند، چه چیزهایی را دوست ندارند و چه چیزهایی برایشان اهمیت دارد. این دقیقاً همان اطلاعاتی است که برای به سرانجام رساندن فروش به آن نیاز دارید و مخاطب تان هم آن را در اختیار شما قرار می دهد. بنابراین، اگر توجه نکنید، خیلی بیشتر از چیزی که لازم است باید برای فروش تلاش کنید.

گوش دادن فعال یکی از تکنیک های ایده آل برای تمامی فروشندگان است. برای اینکه شنیدن شما «فعال» به حساب بیاید باید به گفته های طرف مقابل خود گوش کنید، آنچه که می گوید را درک کنید و با یک خلاصه موجز از چیزی که شنیده اید به وی پاسخ بدهید. استفاده از گوش دادن فعال در تعامل با مشتری احتمالی دو مزیت عمده دارد. اولاً چیزی که مشتری به شما می گوید را کاملاً درک می کنید و با استفاده از سرنخ هایی که به دست آورده اید می توانید فروش را با موفقیت به سرانجام برسانید. دوم اینکه از این طریق احترامی که برای مخاطب خود قائل هستید را در عمل به وی نشان می دهید و این در راستای ایجاد حس تفاهم و درک متقابل به شدت تاثیرگذار خواهد بود.

انسانهای کمی -و فروشندگان کمتری- وجود دارند که ذاتاً شنوندگان خوبی هستند. برای اینکه عادتهای نادرست خود در این زمینه را کنار بگذارید احتمالاً به وقت و تلاش قابل توجهی نیاز خواهید داشت. اما اگر از پس انجام چنین کاری بر بیایید، متوجه خواهید شد که مزایای آن هم به همان اندازه چشمگیر و قابل توجه است.

یکی از رایج ترین موانع برای گوش دادن موثر هنگامی قد علم می کند که چیز جالبی را می شنوید و بلافاصله شکل دادن به یک پاسخ یا برنامه ریزی برای واکنش نشان دادن به چیزی که شنیده اید را آغاز می کنید. طبیعتاً در طول مدتی که به چیزی که طرف مقابل بر زبان جاری کرده فکر می کنید به بقیه صحبت های وی توجه نمی کنید.

یکی از ترفندهایی که به کمک آن می توانید تمرکز ذهنی خود روی گفته های گوینده را حفظ کنید این است که در ذهن خود همان چیزی را که می شنوید تکرار کنید (پژواک ذهنی).

هنگامی که مشتری احتمالی در حال صحبت کردن است، سعی کنید که علاوه بر گوش های خود از چشم هایتان نیز استفاده کنید. زبان بدن هم به اندازه زبان گفتاری برای انتقال معنا اهمیت دارد، بنابراین اگر گوش کنید اما نگاه نکنید نیمی از پیام را از دست خواهید داد. به علاوه، تماس چشمی نیز به سخنران نشان می دهد که به گفته های وی توجه دارید.

پس از آنکه صحبتهای طرف مقابل به اتمام رسید، گفته های وی را خلاصه وار تکرار کنید. به عنوان مثال، می گویید: «به نظر می رسه که از مدل فعلی تون راضی هستید، اما فقط دوست داشتید که یه کم کوچیک تر بود.» این به مشتری نشان می دهد که به صحبت های وی گوش کرده اید و به علاوه، بلافاصله فرصتی را برای رفع هرگونه سوءبرداشت در اختیار وی قرار می دهد. علاوه بر این، خلاصه کردن منظور مشتری معمولاً باعث می شود که جزئیات بیشتر و دقیق تری ارائه شود (مثلاً «بله، ضمن اینکه ترجیح می دم رنگش هم قرمز باشه و …»). این به شما کمک خواهد کرد تا دقیق تر و موثرتر صحبت کنید.

سرانجام، اگر سوال یا نظری دارید، سعی کنید که آن را به شکل کاملاً غیرتهاجمی و با لطافت و ظرافت هرچه تمام تر مطرح کنید. مثلاً اگر مشتری احتمالی می گوید: «متوجه نمی شم که چرا نمی تونید تا سه شنبه سفارش رو تحویل بدید؛ یک هفته کامل فرصت دارید!» می توانید در پاسخ چیزی شبیه به این بگویید: «متوجه هستم که آماده نشدن فوری محصول آزاردهنده است، اما ما یک سری فرآیندهای دقیق و سختگیرانه در رابطه با کنترل کیفیت و ارزیابی و تست محصول داریم که حتماً برای اطمینان از اینکه تجهیزات باکیفیتی در اختیار مشتری هامون قرار می دیم باید انجام بشه.»

گوش دادن به صحبت های مشتری برای کارآمدی هرچه بیشتر فرآیند فروش و به سرانجام رسیدن آن اهمیت شایانی دارد. با توجه به گفته های مشتری بالقوه می توانید خوسته ها و نیازهای وی را به درستی درک کرده، حس تفاهم و درک متقابل ایجاد کنید و فروش را به سرانجام برسانید.

 

عملکرد شما در زمینه گوش دادن فعال چگونه است؟ آیا علاوه بر روش پژواک ذهنی از تکنیک خاصی برای حفظ توجه خود به سخنان مشتری استفاده می کنید؟ لطفاً نظرات و ایده های خود در رابطه با مقالات آموزش فروش را در بخش دیدگاه ها با ما در میان بگذارید.

آموزش فروش: بهترین سوال برای صلاحیت سنجی مشتری چیست؟

این مطلب از مقالات آموزش فروش گویا آی تی نوشته مایکِل پِدون است. آقای پدون بیش از ۲۰ سال در فروش تلفنی سابقه دارد. وی موسس SalesBuzz است و مدیریت عامل این شرکت را نیز بر عهده دارد.

 سوالات تعیین صلاحیت

همین چند روز پیش چشمم به مقاله ای افتاد که ادعا می کرد که محوریت آن طرح بهترین سوالات برای صلاحیت سنجی مشتری (Prospecting Qualification) است. هیجان زده شدم. واقعاً خیلی دوست داشتم ببینم که این بهترین سوالات چه هستند. بنابراین نشستم و آن را مطالعه کردم، اما چه شد؟ نااُمید شدم. چرا؟ در صدر فهرست بهترین سوالات برای صلاحیت سنجی مشتری، این سوال جا خوش کرده بود:

«با فرآیندها/تکنولوژی فعلی چه مشکلی دارید؟»

 

چر این سوال نمی تواند بهترین سوال برای صلاحیت سنجی باشد؟

اولین دلیلش این است که تقریباً همه فروشندگان، فارغ از اینکه چه چیزی می فروشند، سوالی با این محوریت که «چه مشکل/چالشی دارید؟» را مطرح می کنند.

حالا بیایید و خودتان را جای مشتری بالقوه بگذارید. اگر شما در جایی که کار می کنید مقامی داشته باشید و به اصطلاح یک «تصمیم گیرنده» باشید، طبیعتاً هر هفته از سمت انبوهی از فروشندگان تماس های متعددی را دریافت می کنید. فارغ از اینکه آن فروشنده ها چه چیزی می فروشند، همه آنها برای شما یکسان به نظر می رسند، و باز هم طبیعتاً مدت زمان زیادی طول نخواهد کشید که فروشندگانی که این سوال را می پرسند را از گردونه رقابت حذف کنید.

شما به عنوان یک فروشنده حرفه ای باید خودتان را از جمع فروشنده های معمولی بیرون بکشید و متمایز باشید. شما به عنوان یک کارشناس فروش، مخصوصاً در مراحل اولیه فرآیند فروش باید فرقی با بقیه داشته باشید و خودتان را منحصر به فرد نشان بدهید.

علیرغم همه اینها، بگذارید یک نکته را روشن کنم. سوال صلاحیت سنج «چه مشکلی دارید» تلاش می کند تا از یک «انگیزه برای خرید» پرده بردارد یا به بیان خودم، اقدامی در جهت «تشخیص مسأله» است. هنگامی که یک فروشنده چنین سوالی می پرسد امیدوار است که مشتری احتمالی در رابطه با بزرگترین چالش ها و دردسرهای خود بند را به آب بدهد و مشکلاتش را روی یک سینی طلایی به او تقدیم کند. مخصوصاً اگر در بخش خدمات مشتریان کار می کنید و پاسخگویی به تماس های ورودی از جانب مشتریانی که می خواهند مشکل شان را حل کنید بر عهده شماست، در اینصورت حتماً باید بپرسید که «چه مشکلی دارید؟». اما مقاله ای که من برای خواندنش وقت گذاشتم ادعا می کرد که بهترین سوالات برای تعیین صلاحیت مشتری را در خود گنجانده است، و در صورتی که مشتری یابی می کنید، طبیعتاً در بخش خدمات مشتریان کار نمی کنید و منتظر تماس های ورودی مشتریان نمی نشینید. شما به عنوان یک فروشنده، خودتان با مشتریان احتمالی تماس می گیرید و این مشتریان در غالب موارد انتظار دریافت تماس از جانب شما را ندارند. در چنین شرایطی، اگر بتوانید از بخش ابتدایی به سلامتی عبور کنید (چیزی که بعد از «سلام، من فلانی هستم» می گویید) و طرف مقابل هنوز تلفن را قطع نکرده باشد و شما بپرسید که «با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنید؟»، طرف مقابل خیلی سریع نسبت به شما موضع تدافعی خواهد گرفت و در بهترین حالت تلاش خواهد کرد تا شما را با استفاده از یک روش مودبانه بپیچاند و تلفن را سریع تر قطع کند.

 

این وظیفه مشتری احتمالی نیست که به شما اطلاعات بدهد.

شما از قبل باید بدانید که برای اینکه مخاطب هدف تان بتواند مشتری بالقوه شما باشد باید با چه چالش هایی روبرو باشد.

بگذارید توضیح بدهم. هر کسب و کاری فقط به این دلیل فعال است که مشکلات خاص دسته خاصی از مردم را حل می کند. شما باید بدانید که رایج ترین آن مشکلات کدامند و همچنین باید بدانید که علت وقوع آن مسائل و مشکلات چیست و همین جاست که سوال تعیین انگیزه خرید (تشخیص مسأله) را پیدا خواهید کرد.

 

مثال:

من شخصاً هنگامی که با یک مشتری احتمالی صحبت می کنم، به جای اینکه بپرسم «چه مشکلی دارید؟» از این سوالات استفاده می کنم:

  1. عوامل فروش شما چند بار در ماه اجازه ورود پیدا نمی کنند؟ (خیلی!)
  2. پیام های صوتی که می گذارند چطور؟ آیا مشتریان زیادی دست به کار می شوند و با آنها تماس می گیرند؟ (نه، اصلاً!)
  3. وقتی که بالاخره یک تصمیم گیرنده پشت تلفن می آید چطور؟ آیا با پاسخ هایی مانند «نه، ممنون»، «علاقه ای نداریم» یا «قبلاً این موضوع رو حل کردیم» مواجه می شوند؟ (بله، زیاد!)

ما چالش هایی که مشتریان احتمالی مان با آنها دست و پنج نرم می کنند را شناسایی کرده ایم و سوالات من به طور خاص، موقعیت آنها را هدف قرار می دهد. من با پرسیدن این دسته از سوالات مانند بقیه به نظر نمی رسم و از آنجایی که در ارائه راهکار برای این موقعیت ها تخصص دارم، با اعتماد به نفس هر چه تمام تر می دانم که می توانم به مخاطب خودم کمک کنم.

هنگامی که مخاطب هدف خود را دقیقاً و به وضوح مشخص کردید و دریافتید که برای اینکه به راهکار شما علاقه ای داشته باشد باید چه مشکلاتی داشته باشد، فقط در اینصورت است که می توانید سوالات صلاحیت سنج مناسبی که انگیزه خرید یا تشخیص مساله را هدف قرار می دهند را برای مخاطب خاص خود پیدا کنید.

در چنین شرایطی، سوال شما منحصر به فرد و مخصوص مخاطب هدف خودتان خواهد بود. به کمک این دسته از سوالات، تماس های شما مانند سایر تماس هایی که مخاطب شما هر روز و همه روزه دریافت می کند به نظر نخواهد رسید و گفتگوی شما اصیل، سودمند و موثر خواهد بود.


نظر شما چیست؟ شما از چه سوالات خاصی برای تعیین صلاحیت مشتری استفاده می کنید؟ لطفاً نظرات و ایده های خود در رابطه با مقالات مرتبط با آموزش فروش را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر کاربران گویا آی تی در میان بگذارید.

 

 

 

آموزش فروش: ۵ ویژگی دوست داشتنی فروشندگان حرفه ای و مدرن

این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش، نوشته آقای جان بونینی (John Bonini) است. آقای بونینی یک مدیر بازاریابی باسابقه و نویسنده ای است که در حوزه بازاریابی و فروش تبحر و تجربه دارد.

 

چند ماه قبل، بالاخره یک ماشین جدید خریدم. این بدترین تجربه عمرم بود. البته شاید هم کمی زیاده روی کرده باشم، چرا که بیرون آمدن از نمایشگاه ماشین با یک خودروی جدید خارق العاده است، اما می توانم به شما اطمینان بدهم که فرآیند خرید ماشین عذاب آور بود. هیچ کس به حرف من گوش نمی کرد، به من دروغ گفته شد، آن هم چند بار! کاملاً درگیر یک «جوجه بازی» شده بودم (توضیحش را از اینجا بخوانید) که باعث شد از یک نمایشگاه بیرون بزنم، درحالیکه همینطور که به سمت یک نمایشگاه دیگر می رفتم، فروشنده مرتب با من تماس می گرفت.

آموزش فروش

خوشبختانه، اینطور نیست که همه نسبت به تحولی که در روش خرید و مصرف مردم ایجاد شده بی توجه باشند. بسیاری از کسب و کارها از روشهایی استفاده می کنند که مشتری را در اولویت قرار می دهد، چرا که باید پذیرفت که کنترل رابطه در دست مشتری است.

مشتری تحقیقات خود را انجام داده، نقد و نظرات مختلف را خوانده و ویژگیها و مشخصات فنّی را می داند. تنها چیزی که به آن نیاز دارد کمک شما است. در چنین شرایطی، فروشندگان حرفه ای و مدرن اینطور هستند:

 

یک فروشنده حرفه ای، دو گوش شنوا دارد

فروشنده اولین نمایشگاه ماشین اصرار می کرد که از لیزینگ استفاده کنم. گویا این بیشتر به نفع آنها است، اما من به وضوح این را نپذیرفتم.

«مطمئنی؟»

البته که مطمئن بودم، اما جناب فروشنده دو بار دیگر هم پیشنهاد خود را مطرح کرد. همانطور که حدس زدید، این نمایشگاهی بود که در نهایت از آن بیرون زدم. اگر فروشنده حرف من را می شنید، چه بسا ماشینم را از او می خریدم.

یک فروشنده حرفه ای و مدرن به این درک رسیده که فرمان در دست مشتری است. مشتری همه اطلاعات لازم را دارد و به دنبال منطقی ترین راهکاری است که از بقیه راهکارها با نیازش متناسب تر باشد. نکته مهم درباره نیاز این است که تا وقتی که گوش نکنید، نمی توانید کاملاً آن را درک کنید.

فقط در اینصورت است که فروشنده می تواند یک راهکار ارزنده را به مشتری ارائه کند.

 

فروشندگان حرفه ای و مجرب، اطلاعات زمینه ای لازم را در اختیار دارند

تکنولوژی این امکان را برای فروشندگان فراهم کرده تا به همان اندازه که مشتری درباره محصول یا خدمات آنها اطلاعات دارد، آنها هم درباره مشتری اطلاعات کسب کنند.

فارغ از اینکه از این وضعیت خوشتان می آید یا نه، این یک تحول مثبت در رابطه بین مشتری و فروشنده ایجاد می کند. این یعنی وقت کمتری برای متقاعدکردن من برای لیزینگ هدر می رود، در حالیکه مشخصاً ترجیح می دهم که همه چیز را نقداً بخرم. اگر فروشنده از قبل این را در مورد من می دانست، احتمالاً گفتگوی سازنده تری داشتیم.

فروشندگان حرفه ای از اطلاعاتی که درباره مشتری دارند به منظور ارائه راهکاری استفاده می کنند که به احتمال قریب به یقین به مذاق وی خوش می آید. آنها می دانند که از چه صفحاتی و چند بار بازدید کرده اید. آنها می دانند که چطور وبسایت شان را پیدا کرده اید و کدام آیتم محتوایی شما را به آنجا کشانده است.

از همه مهم تر، این فروشندگان مدرن از این اطلاعات برای فراهم کردن تجربه ای استفاده می کنند که متناسب با علایق و نیازهای شما است.

 

فروشندگان حرفه ای و مردن، صادق و روراست هستند

فروشندگان حرفه ای، نیاز به قرارداد را حذف می کنند. البته منظورم این نیست که همه چیز و از جمله سیاست های شرکت را کنار می گذارند؛ بلکه آنقدر صادقانه همه چیز را با شما در میان می گذارند که هنگامی که نوبت به نشستن پشت میز معامله می رسد غافلگیر نخواهید شد.

به عنوان مثال، در همان روز خرید خودرو، بین قیمت برچسب روی ماشین و فاکتور سفارش یک اختلاف ۴۰۰۰ دلاری وجود داشت. در نتیجه، هنگامی که داشتم نمایشگاه را ترک می کردم، فروشنده سه بار مذبوحانه تلاش کرد تا مرا برگردانَد. چرا از همان اول صادقانه بهترین پیشنهادش را ارائه نکرد؟

اما فروشنده بعدی همین کار را انجام داد و من هم ماشین را از او خریدم.

فروشنده های حرفه ای، صادق هستند. این صداقت اگر هیچ دلیل دیگری نداشته باشد، حداقل به این علت است که یک فروشنده حرفه ای می داند که امروزه مشتریان در هنگام خرید، اطلاعات کافی و وافی را در اختیار دارند. این یعنی هیچ بعید نیست که مشتری به همان اندازه فروشنده یا حتی بیشتر از او نسبت به محصول اطلاعات داشته باشد.

این هم دوباره به کمک به مشتری برای پیداکردن راهکار بر می گردد. یک فروشنده مدرن می داند که اطلاعات مورد نظر مشتری در پلتفرم های مختلف وجود دارد. بنابراین، کاری که می کند این است که خیلی سریع به سراغ آشکار کردن ارزش محصول خود برای مشتری می رود.

 

یک فروشنده حرفه ای و مجرب همیشه در دسترس است

فروش دیگر یک جاده یک طرفه نیست و درست مثل کار و تجارت، به شدت رابطه محور شده است. بخشی از این به دلیل اهمیت روزافزون رسانه های اجتماعی در موفقیت کسب و کارها است. اگر می خواهید خود را به گونه ای نشان بدهید که ارزش صرف کردن وقت را داشته باشید، باید رابطه ایجاد کنید.

فروشندگان حرفه ای و مدرن در شبکه های اجتماعی حضور فعال دارند؛ نه فقط برای نظارت بر رفتار مشتریان به منظور کسب اطلاعات، بلکه برای اینکه در صورت وجود هرگونه سوال، فوراً در دسترس باشند و تعامل مورد نیاز را برقرار کنند.

 

فروشندگان مدرن و حرفه ای، «میانگرا» هستند

یک فروشنده مدرن، یک ترکیب بی نظیر از برونگرایی و درونگرایی است. فروشندگان حرفه ای برای فروش سماجت نمی کنند، بلکه با شما همکاری می کنند تا راهکاری را پیدا کنید که با توجه به نیازها و چالش های منحصر به فردتان برای شما متناسب باشد.

در واقع، این تنها گزینه است. هر کسی که در دنیای مملو از اطلاعات ما به رقابت می پردازد، باید خیرخواهی را سرلوحه کار خود قرار بدهد.

فروشنده مدرن

نظر شما چیست؟ به نظر شما یک فروشنده حرفه ای و البته مدرن چه ویژگیهای دیگری هم باید داشته باشد. لطفاً نظرات و ایده های خود درباره مقالات آموزش فروش گویا آی تی را با ما در میان بگذارید.