چگونه هزینه های پنهان جذب مشتری را کاهش بدهیم؟

درآمد و مقرون به صرفه بودن دو مورد از اصلی ترین دغدغه های مدیران رده بالا هستند. در این میان، معمولاً جذب مشتری هزینه هایی را با خود به همراه می آورد که مخفیانه بر درآمد و هزینه های شرکت تاثیر می گذارند. با این مطلب از مجموعه مطالب بخش آموزش فروش همراه باشید تا به بیان راهکارهایی به منظور کاهش این دست از هزینه ها بپردازیم.

کاهش هزینه

در حالیکه فروش می تواند به معنی به سرانجام رساندن معاملات باشد، اما تجزیه و تحلیل بیشتر بودجه بازاریابی   نشان می دهد که فرآیند جذب مشتری برای بسیاری از کسب و کارها یک روند پر هزینه است.

شاید همه چیز به تدریج اتفاق افتاده باشد، اما در بسیاری از موارد پس از محاسبه هزینه همه فعالیت های بازاریابی و تبلیغاتی، حقوق کارکنان، کارمزدها و پاداش ها مشخص می شود که کسب و کار نوپا آنقدر درآمد ندارد که بتواند از پس همه این هزینه ها برآید.

موضوع فقط این نیست؛ بلکه با توجه به هزینه های بالای جذب مشتری، به سود رسیدن کسب و کارهای نوپا به زمان بیشتری نیز احتیاج خواهد داشت.

طبیعتاً این یک مدل ایده آل برای رشد کسب و کار نیست.

 

هزینه جذب مشتری چیست؟

هزینه جذب مشتری یا (CAC (Customer Acquisition Cost عبارت است از مجموع هزینه های فروش و بازاریابی، شامل حقوق، کارمزدها، مزایا، پاداش ها و هزینه های جانبی که در طول یک دوره مشخص انجام می شود، تقسیم بر تعداد مشتریان جدید.

 

چگونه هزینه جذب مشتری را پایین بیاوریم؟

در اینجا چند مورد می تواند وجود داشته باشد که باعث افزایش هزینه های جذب مشتری شما می شود:

اولین مورد می تواند چرخه فروش شما باشد. اگر چرخه فروش شما بیش از حد طولانی و دشوار باشد، تیم فروش را مجبور خواهد کرد که انجام بیشتر بخش های این فرآیند را بر عهده بگیرد.

اطمینان پیدا کنید که بخش های فروش و بازاریابی معیارهای کاملاً تعریف شده ای برای مشتریان راغب صلاحیت سنجی شده دارند تا بخش بازاریابی بتواند کار موثرتری را در مسیر جذب و هدایت مشتریان بالقوه  به کمک محتوای هدفمند و بخش بندی شده انجام دهد تا از این طریق، چرخه فروش به نحو موثری کوتاهتر شود.

به عنوان مثال، یک ایده خوب می تواند این باشد که جلساتی را برای هم اندیشی تیم های فروش و بازاریابی برگزار کنید تا هر دوی آنها نسبت به روش سازماندهی مشتریان راغب و همیچنین روند صلاحیت سنجی به درک مشترکی برسند. شاید به وسیله این جلسات به این نتیجه برسید که تیم بازاریابی باید با محتوای محصول/خدمات محوری که بیشتر به مذاق مخاطب هدف شما خوش می آید استراتژی محتوایی خود را جرح و تعدیل کند.

به علاوه، کار دیگری که باید انجام بدهید نظارت بر فعالیت های بازاریابی است تا ببینید که کدامیک از آنها سبب ساز نرخ تبدیل بالاتر یا پایین تری می شوند تا به تناسب بتوانید منابع خود را برای کمپین های مقرون به صرفه تری تخصیص بدهید.

به عنوان مثال، شاید متوجه شوید که جذب مشتریان راغبی که از سمت وبلاگ کسب و کارتان به سوی شما هدایت شده اند مستلزم صرف هزینه و منابع کمتری است و به سرانجام رساندن فروش هم در این حالت آسانتر است؛ طبیعتاً باید به این مسیر (و مسیرهای مشابه) منابع بیشتری را اختصاص بدهید تا بتوانید مشتریان بیشتری را از کم هزینه ترین منابع به دست بیاورید.

شما چه راهکارهایی را برای کاهش هزینه های جذب مشتری پیشنهاد می کنید؟ لطفا نظرات و ایده های خود در رابطه با مطالب بخش آموزش فروش گویا آی تی را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر کاربران در میان بگذارید.

 

۱۰ سخن الهام بخش مرتبط با فروش برای اینکه متمایز باشید

فروشندگی یکی از حرفه های حساس و ظریف است که به دلیل نقش مهمی که روابط انسانی در آن بازی می کنند مستلزم تخصص و تجربه فراوانی است. در این میان، تعداد فروشندگان کالاها و خدمات مختلف روز به روز افزایش پیدا کرده و چیزی که اهمیت دوچندانی پیدا می کند تمایز و متفاوت بودن است. توسل به روشهای قدیمی دیگر آنچنان به مذاق مصرف کنندگان خوش نمی آید و حتی اگر دو شرکت مشابه محصولی را تولید کنند که از لحاظ کیفیت یکسان هستند، مشتری محصولی را خریداری خواهد کرد که فروشنده بهتری داشته باشد. ما در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش چند جمله ارزشمند را نقل قول می کنیم که می تواند الهام بخش فروشندگان باشد تا بتوانند به شیوه متفاوت و موثری فروش محصولات یا خدمات خود را به سرانجام برسانند.

 

  1. «پیش از آنکه مجبور شوید، تغییر کنید.» -جَک وِلش
  2. «فرآیندهای از پیش تعیین شده را کنار بگذارید و خودتان را به عنوان یک متخصص بهبود کسب و کار در نظر بگیرید.» -جیل کُنرات
  3. «بهترین ابزار فروش در جهان محتوای خارق العاده است.» -مارکوس شِریدان
  4. «هنر فروشندگی در به چشم نیامدن فروشندگی است.» -جَک کارول
  5. «رقیب درجه یک شما وضعیت کنونی است!» -برِنت آدامسون
  6. «امروزه باید برای مشتری خود نسخه بپیچید، نه اینکه به دنبال بروکراسی و کاغذبازی باشید.» -برِنت آدامسون
  7. «این روزها دیگر رویاپردازی اهمیت ندارد، بلکه باید واقعیت پردازی کنید.» -جیم فارلی
  8. «درست به مانند همه رابطه ها، بازار آنهایی را ترجیح می دهد که بیش از آنکه چیزی بخواهند منفعت ارائه می کنند.» -لِزلی برادشا
  9. «برای اینکه یک شرکت موفق و ماندگار را بنا کنید، در آن هنگامی که فروش به سرانجام نمی رسد یک رابطه ایجاد کنید.» -پاتریشا فریپ
  10. «کردار خوب از گفتار خوب بهتر است.» -بِنجامین فرانکلین

و یک نقل قول اضافی هم به عنوان پاداش شما برای وقتی که برای خواندن این مطلب گذاشتید:

«هدف این نیست که با همه افرادی که به آنچه که شما دارید نیاز دارند کار کنید. هدف این است که با آنهایی کار کنید که باورهای شما را باور دارند.» -سایمون سینِک

 

چگونه حس اضطرار و فوریت را به مشتری القا کنیم

سه موردی که در این مطلب از سلسله مطالب مرتبط با آموزش فروش به آنها اشاره می کنیم در ویژگیهای روانشناسی انسان ریشه دارند و به کمک آنها می توانید مخاطب هدف خود را به واکنش فوری ترغیب کنید.

 

یک انسان بالغ روزانه به طور متوسط چیزی نزدیک به ۳۵۰۰۰ تصمیم می گیرد. اینکه چه بپوشد، از کدام مسیر برای رسیدن به محل کار استفاده کند، از کجا قهوه یا غذای مورد نظر خود را خریداری کند، همه اینها فقط ابتدایی ترین تصمیمات و معمولاً ساده ترین آنها هستند.

در نتیجه، می توانید تصور کنید که هنگامی که یک مشتری بالقوه ایمیل شما را باز می کند، قرار گرفتن در معرض گزینه های پیچیده و به طور کلی پیچیدگی و دشواری انتخاب چیزی نیست که بخواهد با آن روبرو شود. کار شما به عنوان یک فروشنده این است که تا جایی که امکان دارد تصمیم گیری را برای مشتری آسان کنید.

ساده ترین و موثرترین روش برای نیل به این هدف این است که کار شما به مذاق ابتدایی ترین و اصلی ترین غرایز مخاطب تان خوش بیاید: اشتیاق، کنجکاوی و ترس. این سه مورد از میان تمامی محرک های عاطفی قدرت بیشتری در ایجاد حس اضطرار و فوریت دارند و تحریک آنها احتمال پاسخ به ایمیل شما را افزایش می دهد.

البته سخن گفتن درباره این موضوع از عمل کردن به آن بسیار آسانتر است. شما در مبحث ایمیل های سرد (cold email) باید غرایز انسانی مورد اشاره را تحریک کنید و در آنِ واحد به مشتری نشان بدهید که خواسته ها، نیازها و دغدغه های وی را درک می کنید و این توان را دارید که بهترین راهکار را به وی ارائه کنید.

اما چگونه می توانید از غرایز مشتری برای افزایش فروش بهره برداری کنید؟ به نکات زیر در رابطه با هر یک از غریزه های اصلی توجه کنید.

 

  1. اشتیاق

همه کسب و کارها به دنبال رشد و موفقیت هستند. شما با وعده ارائه ارزش و منفعت مستقیم می توانید در صدد برآوردن این خواسته برآیید. پیام شما باید فوراً و به شکل قابل باوری به مشتری بالقوه نشان بدهد که چه سودی از محصول یا خدمات شما نصیبش خواهد شد. این کار باید به صورتی انجام بگیرد که به مشتری انگیزه بدهد تا نسبت به پیام شما واکنش نشان بدهد. در این راستا از دو روش می توانید استفاده کنید:

اولین راه این است که ارزش محصول یا خدماتی که ارائه می کنید را با ارائه نمونه های واضح و ملموس یا تایید اجتماعی (social proof) از نتیجه بخش بودن محصول یا خدمات خود اثبات کنید. اگر بتوانید برای نشان دادن موفقیت خود از اعداد و ارقام برای مقایسه با رقبا استفاده کنید تاثیر این روش دوچندان خواهد شد. به عنوان مثال: «ما با افزایش میزان عمل به فراخوان به عمل مشتری الف از ۲۲ به ۴۰ درصد توانستیم درآمد وی را دو برابر کنیم.»

روش دیگر این است که ویژگی های محصول یا خدمات خود را در قالب مزایا و منافعی که برای مشتری دارند ارائه کنید. اگر به تازگی وارد میدان شده اید یا نمی توانید از مشتریان خود نام ببرید این روش می تواند روش مناسبی برای شما باشد: «خدمات بازاریابی و فروش ما به بسیاری از کسب و کارهای کوچک کمک کرده تا اعتبار برند خود را افزایش دهند و دنبال کنندگان و ترافیک بیشتری را جذب کنند.»

 

  1. کنجکاوی

تحریک حس کنجکاوی یکی از ابزارهای قدرتمند موجود در جعبه ابزار بازاریاب ها و فروشندگان است که استفاده از آن به نوبه خود می تواند جالب باشد. اگر ایمیل شما به یکی از مشکلات مشتری بالقوه یا نیاز خاص وی اشاره می کند، تمایل او به سر در آوردن از کل ماجرا باید هر تردید احتمالی برای واکنش نشان دادن به ایمیل تان را از بین ببرد.

به عنوان مثال، فرض کنید که می خواهید به خریدار اطلاع بدهید که استراتژی یا ایده ای دارید که می تواند در بخشی از کسب و کار وی تفاوت عمده ای را ایجاد کند. به خاطر داشته باشید که باید کنجکاوی مخاطب خود رابه اوج برسانید، بنابراین این اطلاع رسانی را باید به شکل یک تیزِر انجام بدهید تا مشتری تحریک شود که قدم بعدی مورد نظر را بردارد. مثلاً می توانید چیزی شبیه به این را امتحان کنید: «من ایده ای دارم که می تواند صدها مشتری راغب صلاحیت سنجی شده را به سمت تیم فروش شرکت شما جذب کند. خیلی دوست دارم که این ایده را با شما در میان بگذارم.»

به علاوه می توانید پیشنهاد بیان نکاتی که به سایر مشتریان تان کمک کرده یا توصیه هایی برای پیش افتادن از رقبای خریدار را نیز ارائه کنید. مثلاً ایمیل شما می تواند چنین سوالی را مطرح کند: «ما به [شرکت رقیب] کمک کردیم تا درآمد ناشی از فروش خود را در سال گذشته تا ۶۳ درصد افزایش بدهد. آیا می خواهید بدانید که آیا شرکت شما هم می تواند نتایج مشابهی را کسب کند؟»

 

  1. ترس

ترس را می توان قدرتمندترین روش برای ایجاد حس فوریت و اضطرار و تحریک مشتری بالقوه نسبت به دست به کار شدن دانست. در عین حال، باید به جای شدت از ظرافت استفاده کنید. طبیعتاً نمی خواهید که مشتریان بالقوه خود را بترسانید؛ شما فقط می خواهید که دغدغه های آنها را هدف قرار دهید. مسائل و مشکلات خاصی از مشتری که به حوزه فعالیت شما مربوط می شوند را پیدا کنید، اضطراب ایجاد کنید و پیام خود را با ارائه یک راهکار به شکل مثبت به پایان ببرید.

به عنوان مثال، به جای نوشتن «اگر همین الآن دست به کار نشوید، هکرها کسب و کار شما را از بین خواهند برد»، از رویکردی استفاده کنید که لطیف تر و ظریف تر باشد: «حملات هکرها در طول دو سال گذشته ده برابر شده و همین اهمیت محافظت از اطلاعات تان را دو چندان می کند.»

ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش بازاریابی و فروش گویا آی تی به ذکر سه موردی پرداختیم که به کمک آنها می توانید حس اضطرار و فوریت برای دست به کار شدن را در مشتری بالقوه خود ایجاد کنید. آیا موارد دیگری هم به ذهن شما می رسد؟ لطفا نظرات و ایده های خود را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.

آموزش فروش: چگونه به «نه، ممنون» مشتری پاسخ بدهیم؟

هنگامی که مشتری بالقوه پیشنهاد شما را رد می کند باید چکار کنید؟ به واقع، شاید پیشنهادات خوبی را هم ارائه کنید، اما مشتری با عبارت «نه، ممنون» همه آنها را زیر پا می گذارد. در چنین شرایطی چه کاری از دست شما بر می آید؟ با این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش همراه باشید تا به پاسخ به این سوال بپردازیم.

اما شما به عنوان یک فروشنده حرفه ای و مسلط در مواجهه با عبارت «نه، ممنون» باید چه واکنشی را از خود نشان بدهید؟ اگر پیشنهاد خوبی برای ارائه دارید و از جملات آغازین (چیزی که در اولین تماس و پس از «سلام، من فلانی هستم» می گویید) مناسبی استفاده کرده اید، لزومی به تغییر و تحول خاصی در آنها نیست. در عوض، باید یک برنامه جایگزین یا به اصطلاح «پلن» دیگر هم مهیا و آماده داشته باشید تا در چنین مواقعی از آن استفاده کنید.

توصیه هایی که در ادامه می آید از زبان آقای مایکِل پِدون نقل می شود که ما در چندین مقاله دیگر نیز از نظرات و پیشنهادات وی استفاده کرده ایم. آقای پدون بیش از ۲۰ سال در فروش تلفنی سابقه دارد. وی موسس SalesBuzz است و مدیریت عامل این شرکت را نیز بر عهده دارد.

من به شخصه هر وقت که با پاسخ «نه، ممنون» مواجه می شوم، با جملاتی با این مضمون پاسخ می دهم:

«من درک می کنم که وقت شما ارزشمنده و قطعاً اگر مطمئن نبودم که پیشنهاد من فایده ای برای شما داره اصلاً تماس نمی گرفتم. فقط لازمه که محض اطمینان چند تا سوال مختصر ازتون بپرسم، از نظر شما ایرادی نداره؟»

 

سه گزینه

هنگامی که این نمایشنامه را به روی صحنه می برید، مشتری شما فقط سه گزینه دارد که می تواند از یکی از آنها استفاده کند:

  1. مشتری می تواند دوباره پاسخ منفی بدهد. در این حالت، تماس را قطع کنید و بگذارید و بگذرید. به این معنی که ماهی را دوباره در دریا بیندازید و اجازه بدهید که کمپین های بازاریابی قطره ای شما کار خودشان را انجام بدهند. بسیاری از فروشندگان با دنبال کردن مشتریانی که اساساً علاقه ای به محصول یا خدمات مورد نظر ندارند وقت، انرژی و بودجه فراوانی را هدر می دهند. اگر جملات آغازین شما موفقیت های فوق العاده ای را برای شما به ارمغان آورده اند و از تاثیر آنها اطمینان دارید، اما در مورد این مشتری خاص بی فایده هستند و برنامه پشتیبان تان هم با شکست مواجه شده، در اینصورت باید به سراغ مشتری بعدی بروید. کار شما این است که با سرعت هر چه تمام تر فرآیند فروش را با مشتریان صلاحیت سنجی شده بیشتر و بیشتری به سرانجام برسانید، نه اینکه به هر فردی که با وی روبرو می شوید یا با او تماس می گیرید چیزی بفروشید.

 

  1. مشتری درخواست شما را قبول می کند. در این حالت خودتان را از بقیه جماعت فروشندگان متمایز کرده اید و این حق را به دست آورده اید (حتی اگر علاقه مشتری بالقوه را جلب نکرده باشید) که ببینید که چه پیشنهادی را می توانید به وی ارائه کنید. آماده باشید! این فرصت را با «مِن مِن کردن» از دست ندهید. سوال بعدی را از قبل آماده کنید و مهیّا و مجهز باشید.

 

  1. مشتری می گوید: «من واقعاً سرم شلوغه، اما می تونید ساعت … با من تماس بگیرید» و در این حالت هم دوباره فرصتی به دست آورده اید و قرار می گذارید.

 

البته این راهکار نمی تواند پیشنهادات ضعیف و جملات آغازین نامناسب را جبران کند. اگر عبارات «نه، ممنون»، «علاقه ای ندارم» یا «نیازی نداریم (تق!)» را زیاد می شنوید، در اینصورت جملات آغازین شما ایراد دارند و باید در صدد تصحیح و تقویت آنها برآیید.


شما نسبت به این عبارت چه واکنشی نشان می دهید؟ چه راهکاری برای شما کارساز بوده است؟ لطفاً ایده ها و نظرات خود در رابطه با این مطلب و سایر مطالب مرتبط با مبحث آموزش بازاریابی و فروش را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر کاربران گویا آی تی در میان بگذارید.

چگونه عملکرد خود در فروش را فوراً ۱۰ درصد تقویت کنیم

دنیای فروش هم به مانند دنیای کارآفرینی یک دنیای بی رحم است. شما با عشق و علاقه کار خود را آغاز می کنید، اما خیلی زود با حقایق دلسردکننده ای روبرو می شوید. اینجاست که باید دوباره خود را از نو بسازید و البته باید این کار را هر چه سریع تر انجام بدهید، چرا که اگر به دنبال کسب موفقیت هستید، چاره ای به جز این ندارید.

اما چگونه می توانید یک فروشنده حرفه ای و فوق العاده بشوید؟ آنچه در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش خواهید خواند، نکاتی است که به شما کمک می کند تا دست کم ۱۰ درصد عملکرد بهتری در فروش داشته باشید.

 

شما هیچ چیز منحصر به فردی ندارید

به محض اینکه این موضوع را بپذیرید، می توانید به سراغ «استثنایی شدن» بروید. تعداد فروشندگان کم نیست. در واقع، فروشنده ها همه جا هستند. همان افرادی که شما بیش از بقیه به فروش محصول یا خدمات خود به آنها علاقه دارید توسط انبوهی از رقبای شما نیز هدف گرفته شده اند. این واقعیتی است که همیشه و در همه حال روی می دهد.

مشتریان بالقوه در برابر تلاش های شما برای فروش یک دیوار دفاعی بنا می کنند. شما باید چه بکنید؟ از تلاش برای فروش محصول خود دست بردارید. از اینکه مشتری را متقاعد کنید تا شرکت شما را حلوا حلوا کند دست بکشید. حل کردن مشکلات و مسائل را آغاز کنید و البته، تمرکز داشته باشید.

روی انرژی خود تمرکز کنید. روی آمادگی تان تمرکز کنید. روی شور و شوق و حرارت خود تمرکز کنید. روی تقویت مهارت های تان تمرکز کنید. روی بهبود مستمر تمرکز داشته باشید. روی احترام گذاشتن به مشتری بالقوه تمرکز کنید.

 

همه چیز مشتری بالقوه منحصر به فرد است

وقت بگذارید و به کسب و کار مشتری خود از زاویه او نگاه کنید. برای تطبیق محصول یا خدماتی که ارائه می کنید با نیازهای خاص مشتری تا می توانید تلاش کنید.

انرژی خود را روی حل بزرگترین مشکلات مشتری تان متمرکز کنید. راهنمایی مشتری را بر عهده بگیرید. چنان عملکردی از خود نشان بدهید که انگار برای مشتری کار می کنید؛ و البته صداقت را از یاد نبرید.

اگر قرار است که کسب و کار شما فقط یک مشکل مشتری را حل کند، کاری کنید که آن مشکل کاملاً از بین برود. تبدیل به نگهبانی شوید که از سلامت و بقای مشتری خود دفاع می کند. همیشه این مورد را در نظر داشته باشید.

 

تماس با فروش مترادف نیست

بسیاری از فروشندگان دچار این خطای راهبردی می شوند که تصور می کنند که اگر بتوانند یک جلسه از مشتری خود وقت بگیرند فروش به سرانجام خواهد رسید. آنها از هر روشی برای «صرف قهوه» یا رزرو «یک جلسه در کنار اعضای تیم شان» با مشتری استفاده می کنند. این ایده ای است که کامل و بی نقص نیست؛ فروش بازی با اعداد و ارقام نیست. n عدد جلسه باعث به سرانجام رسیدن n عدد فروش نخواهد شد. شما می توانید کار بهتری انجام بدهید؛ یک مشتری بالقوه بزرگ را با ارائه راهکارهای عمیقی که باعث می شوند که وی بهتر به نظر برسد، ترفیع بگیرد و پیشرفت کند خیره و به خود جذب کنید. اگر راهکار شما با کمترین اصطکاک در سازمان مشتری پذیرفته شود، شما برنده خواهید شد. از طرف دیگر می توانید به ارسال انبوه ایمیل های بازاریابی و فروش خود هم ادامه بدهید و از این طریق، با خشمگین کردن مردم ارزش برندتان را پایین بیاورید.

 

عمیق و قوی از سطحی و ضعیف بهتر است

پهن کردن یک تور وسیع موثر نخواهد بود. این کار را نکنید. روی بهترین مشتریان احتمالی تمرکز کنید و آنها را خیره و شگفت زده کنید. از قبل مقدمات لازم را فراهم کنید. نتیجه ای که برای مشتری فراهم خواهید کرد را به وی نشان بدهید.

بنابراین به جای آنکه ۱۰۰۰ ایمیل بفرستید، در هفته فقط سه ایمیل ارسال کنید و در آنها راهکارهای خاص و موثری را ارائه کنید. به محض اینکه مشکلی را پیدا کردید به دنبال راهکار بگردید.

روش حل مشکل را در یک پست وبلاگی به رایگان در اختیار مخاطب خود قرار بدهید. جزوه ای را برای مشتری احتمالی خود ارسال کنید که یک ماه روی آن کار کرده اید و مشتری به کمک آن می تواند مشکل بزرگی را حل کند. پیش از آنکه فروش را به سرانجام برسانید، خودتان را به یک زرادخانه از مهمات سرّی مجهز کنید.

مطمئن باشید که از این طریق دست کم ۱۰ درصد عملکرد بهتری را در فروش پیدا خواهید کرد.


اما نظر شما چیست؟ به نظر شما با استفاده از چه راهکارهای خاصی می توان این درصد را بالاتر برد؟ لطفاً نظرات و ایده های خود در رابطه با مطالب مرتبط با آموزش فروش را با ما و سایر کاربران گویا آی تی در میان بگذارید.

 

زبان بدن و ۵ حرکتی که باعث می شوند که هر فروشنده ای غیرحرفه ای به نظر برسد

آن چیزی که زبان یا بدن تان به صورت ناخودآگاه به مخاطب انتقال می دهد بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد

زبان بدن در فروش

در برخی از حرفه ها چیزی که مخاطب انتقال می دهید واقعاً مهم است – حتی اگر آن را به زبان نیاورید. از آنجایی که تمرکز فروش روی ارتباط با دیگران قرار دارد، در نتیجه چیزی که می گویید یا حرکاتی که با بدن خود انجام می دهید از هر چیز دیگری مهم تر است.

ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به سه مورد از اشتباهاتی اشاره می کنیم که فروشندگان از روی عادت به کمک زبان بدن به مشتری بالقوه انتقال می دهند و انجام آنها باعث می شود که به شدت غیرحرفه ای به نظر برسند. اگر شما هم یک فروشنده هستید باید هوشیارانه از انجام این حرکات خودداری کنید.

 

  1. قوزکردن

آثار احساسات و به خصوص احساسات تند و قوی فوراً در بدن ما ظاهر می شود. هنگامی که درباره یک محصول هیجان زده یا خوشحال هستیم بدون اینکه چیزی بگوییم این هیجان یا شادی به وضوح برای طرف مقابل آشکار می شود. در واقع، فروشندگانی که نسبت به چیزی که می فروشند شور و شوقی دارند راست می ایستند، شانه هایشان به سمت عقب و پشت شان صاف است و اطمینان نسبت به آن محصول یا خدمات از سر و رویشان می بارد. اما فروشنده هایی که علاقه کمتری به محصول مورد نظر دارند بیشتر خم می شوند و حتی به عنوان نشانه ای از احساسات منفی که نسبت به محصول یا خدماتی که برای فروش آن تلاش می کنند دارند قوز می کنند. اگر بدن شما شور و شوق تان را به مشتری نشان ندهد، در اینصورت آنها هم اشتیاقی به خرید چیزی از شما نخواهند داشت.

 

  1. نداشتن توجه کافی

هنگامی که به خریدار به اندازه کافی توجه نمی کنید، از نقطه اصلی تمرکز گفتگو یعنی همان فردی که می خواهید وی را متقاعد کنید فاصله می گیرید. اطمینان پیدا کنید که مشتری از طریق زبان بدن تان کاملاً متوجه می شود که توجه خود را کاملاً وقف وی کرده اید. با حفظ ارتباط چشمی خود با مخاطب یک شنونده فعال باشید. متکلم وحده نباشید. گاهی اگرچه در ظاهر تلاش می کنید تا نشان بدهید که توجه تان کاملاً به مخاطب معطوف است، اما زبان بدن تان شما را لو می دهد. هنگامی که به چیزی علاقه نداریم به ضربات پراکنده یا شانه بالا انداختن های گاه و بی گاه متوسل می شویم تا بی علاقگی خود را نشان بدهیم. مراقب باشید که اعضای بدن تان علامت هایی را از خود بروز ندهند که حاکی از آن هستند که به خریدار علاقه ای ندارید.

 

  1. تماس چشمی نامناسب

اجتناب از تماس چشمی یکی از نشانه های عدم صداقت است و اگر مراقب نباشید هیچ بعید نیست که مشتری شما را به چنین صفتی موصوف کند. فروشندگان به طور خاص باید تماس چشمی مستقیم خود را با مشتریان شان حفظ کنند تا نیت خالص خود را نشان بدهند. در غیر اینصورت، به وضوح این پیام را به مخاطب خود ارسال می کنید که نباید به گفته های شما اعتماد کند. این در حالی است که هر فروشنده ای می داند که ایجاد رابطه با مشتری کاملاً به ایجاد حس اعتماد با وی بستگی دارد.

 

آنچه در این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش گویا آی تی به آن اشاره کردیم، سه مورد از حرکات نامناسبی است که فروشندگان هرگز نباید با زبان بدن خود انجام بدهند. آیا غیر از این حرکات، حرکت نامناسب دیگری هم به ذهن شما می رسد؟ لطفا نظرات و دیدگاه های خود را با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.

آموزش فروش: فروش با گوش

در این مطلب از مجموعه مطالب مرتبط با مبحث آموزش فروش به شرح عبارت خوش قافیه «فروش با گوش» و اهمیت آن می پردازیم.

 

کلیشه رایجی که در رابطه با فروشندگان وجود دارد این است که معمولاً متکلّم وحده هستند، اما اگر شما هم برای فروش به چنین روشهایی تکیه کنید فرصت های بزرگ و قابل توجهی را از دست خواهید داد. در واقع، یکی از توصیه های مهمی که در دنیای فروشندگی باید به آن توجه کنید این است که از آنجایی که دو گوش و یک دهان دارید، باید به همین نسبت هم از آنها استفاده کنید. به عبارت دیگر، در موقعیت های فروش، دو برابر مقداری که صحبت می کنید باید گوش کنید.

در طول فرآیند فروش، مشتریان احتمالی در مورد افکار و احساسات خود در رابطه با شما و محصولات یا خدمات تان سرنخ هایی را در اختیارتان قرار می دهند. به بیان دیگر، آنها به شما می گویند که چه چیزهایی را دوست دارند، چه چیزهایی را دوست ندارند و چه چیزهایی برایشان اهمیت دارد. این دقیقاً همان اطلاعاتی است که برای به سرانجام رساندن فروش به آن نیاز دارید و مخاطب تان هم آن را در اختیار شما قرار می دهد. بنابراین، اگر توجه نکنید، خیلی بیشتر از چیزی که لازم است باید برای فروش تلاش کنید.

گوش دادن فعال یکی از تکنیک های ایده آل برای تمامی فروشندگان است. برای اینکه شنیدن شما «فعال» به حساب بیاید باید به گفته های طرف مقابل خود گوش کنید، آنچه که می گوید را درک کنید و با یک خلاصه موجز از چیزی که شنیده اید به وی پاسخ بدهید. استفاده از گوش دادن فعال در تعامل با مشتری احتمالی دو مزیت عمده دارد. اولاً چیزی که مشتری به شما می گوید را کاملاً درک می کنید و با استفاده از سرنخ هایی که به دست آورده اید می توانید فروش را با موفقیت به سرانجام برسانید. دوم اینکه از این طریق احترامی که برای مخاطب خود قائل هستید را در عمل به وی نشان می دهید و این در راستای ایجاد حس تفاهم و درک متقابل به شدت تاثیرگذار خواهد بود.

انسانهای کمی -و فروشندگان کمتری- وجود دارند که ذاتاً شنوندگان خوبی هستند. برای اینکه عادتهای نادرست خود در این زمینه را کنار بگذارید احتمالاً به وقت و تلاش قابل توجهی نیاز خواهید داشت. اما اگر از پس انجام چنین کاری بر بیایید، متوجه خواهید شد که مزایای آن هم به همان اندازه چشمگیر و قابل توجه است.

یکی از رایج ترین موانع برای گوش دادن موثر هنگامی قد علم می کند که چیز جالبی را می شنوید و بلافاصله شکل دادن به یک پاسخ یا برنامه ریزی برای واکنش نشان دادن به چیزی که شنیده اید را آغاز می کنید. طبیعتاً در طول مدتی که به چیزی که طرف مقابل بر زبان جاری کرده فکر می کنید به بقیه صحبت های وی توجه نمی کنید.

یکی از ترفندهایی که به کمک آن می توانید تمرکز ذهنی خود روی گفته های گوینده را حفظ کنید این است که در ذهن خود همان چیزی را که می شنوید تکرار کنید (پژواک ذهنی).

هنگامی که مشتری احتمالی در حال صحبت کردن است، سعی کنید که علاوه بر گوش های خود از چشم هایتان نیز استفاده کنید. زبان بدن هم به اندازه زبان گفتاری برای انتقال معنا اهمیت دارد، بنابراین اگر گوش کنید اما نگاه نکنید نیمی از پیام را از دست خواهید داد. به علاوه، تماس چشمی نیز به سخنران نشان می دهد که به گفته های وی توجه دارید.

پس از آنکه صحبتهای طرف مقابل به اتمام رسید، گفته های وی را خلاصه وار تکرار کنید. به عنوان مثال، می گویید: «به نظر می رسه که از مدل فعلی تون راضی هستید، اما فقط دوست داشتید که یه کم کوچیک تر بود.» این به مشتری نشان می دهد که به صحبت های وی گوش کرده اید و به علاوه، بلافاصله فرصتی را برای رفع هرگونه سوءبرداشت در اختیار وی قرار می دهد. علاوه بر این، خلاصه کردن منظور مشتری معمولاً باعث می شود که جزئیات بیشتر و دقیق تری ارائه شود (مثلاً «بله، ضمن اینکه ترجیح می دم رنگش هم قرمز باشه و …»). این به شما کمک خواهد کرد تا دقیق تر و موثرتر صحبت کنید.

سرانجام، اگر سوال یا نظری دارید، سعی کنید که آن را به شکل کاملاً غیرتهاجمی و با لطافت و ظرافت هرچه تمام تر مطرح کنید. مثلاً اگر مشتری احتمالی می گوید: «متوجه نمی شم که چرا نمی تونید تا سه شنبه سفارش رو تحویل بدید؛ یک هفته کامل فرصت دارید!» می توانید در پاسخ چیزی شبیه به این بگویید: «متوجه هستم که آماده نشدن فوری محصول آزاردهنده است، اما ما یک سری فرآیندهای دقیق و سختگیرانه در رابطه با کنترل کیفیت و ارزیابی و تست محصول داریم که حتماً برای اطمینان از اینکه تجهیزات باکیفیتی در اختیار مشتری هامون قرار می دیم باید انجام بشه.»

گوش دادن به صحبت های مشتری برای کارآمدی هرچه بیشتر فرآیند فروش و به سرانجام رسیدن آن اهمیت شایانی دارد. با توجه به گفته های مشتری بالقوه می توانید خوسته ها و نیازهای وی را به درستی درک کرده، حس تفاهم و درک متقابل ایجاد کنید و فروش را به سرانجام برسانید.

 

عملکرد شما در زمینه گوش دادن فعال چگونه است؟ آیا علاوه بر روش پژواک ذهنی از تکنیک خاصی برای حفظ توجه خود به سخنان مشتری استفاده می کنید؟ لطفاً نظرات و ایده های خود در رابطه با مقالات آموزش فروش را در بخش دیدگاه ها با ما در میان بگذارید.

آموزش فروش: بهترین سوال برای صلاحیت سنجی مشتری چیست؟

این مطلب از مقالات آموزش فروش گویا آی تی نوشته مایکِل پِدون است. آقای پدون بیش از ۲۰ سال در فروش تلفنی سابقه دارد. وی موسس SalesBuzz است و مدیریت عامل این شرکت را نیز بر عهده دارد.

 سوالات تعیین صلاحیت

همین چند روز پیش چشمم به مقاله ای افتاد که ادعا می کرد که محوریت آن طرح بهترین سوالات برای صلاحیت سنجی مشتری (Prospecting Qualification) است. هیجان زده شدم. واقعاً خیلی دوست داشتم ببینم که این بهترین سوالات چه هستند. بنابراین نشستم و آن را مطالعه کردم، اما چه شد؟ نااُمید شدم. چرا؟ در صدر فهرست بهترین سوالات برای صلاحیت سنجی مشتری، این سوال جا خوش کرده بود:

«با فرآیندها/تکنولوژی فعلی چه مشکلی دارید؟»

 

چر این سوال نمی تواند بهترین سوال برای صلاحیت سنجی باشد؟

اولین دلیلش این است که تقریباً همه فروشندگان، فارغ از اینکه چه چیزی می فروشند، سوالی با این محوریت که «چه مشکل/چالشی دارید؟» را مطرح می کنند.

حالا بیایید و خودتان را جای مشتری بالقوه بگذارید. اگر شما در جایی که کار می کنید مقامی داشته باشید و به اصطلاح یک «تصمیم گیرنده» باشید، طبیعتاً هر هفته از سمت انبوهی از فروشندگان تماس های متعددی را دریافت می کنید. فارغ از اینکه آن فروشنده ها چه چیزی می فروشند، همه آنها برای شما یکسان به نظر می رسند، و باز هم طبیعتاً مدت زمان زیادی طول نخواهد کشید که فروشندگانی که این سوال را می پرسند را از گردونه رقابت حذف کنید.

شما به عنوان یک فروشنده حرفه ای باید خودتان را از جمع فروشنده های معمولی بیرون بکشید و متمایز باشید. شما به عنوان یک کارشناس فروش، مخصوصاً در مراحل اولیه فرآیند فروش باید فرقی با بقیه داشته باشید و خودتان را منحصر به فرد نشان بدهید.

علیرغم همه اینها، بگذارید یک نکته را روشن کنم. سوال صلاحیت سنج «چه مشکلی دارید» تلاش می کند تا از یک «انگیزه برای خرید» پرده بردارد یا به بیان خودم، اقدامی در جهت «تشخیص مسأله» است. هنگامی که یک فروشنده چنین سوالی می پرسد امیدوار است که مشتری احتمالی در رابطه با بزرگترین چالش ها و دردسرهای خود بند را به آب بدهد و مشکلاتش را روی یک سینی طلایی به او تقدیم کند. مخصوصاً اگر در بخش خدمات مشتریان کار می کنید و پاسخگویی به تماس های ورودی از جانب مشتریانی که می خواهند مشکل شان را حل کنید بر عهده شماست، در اینصورت حتماً باید بپرسید که «چه مشکلی دارید؟». اما مقاله ای که من برای خواندنش وقت گذاشتم ادعا می کرد که بهترین سوالات برای تعیین صلاحیت مشتری را در خود گنجانده است، و در صورتی که مشتری یابی می کنید، طبیعتاً در بخش خدمات مشتریان کار نمی کنید و منتظر تماس های ورودی مشتریان نمی نشینید. شما به عنوان یک فروشنده، خودتان با مشتریان احتمالی تماس می گیرید و این مشتریان در غالب موارد انتظار دریافت تماس از جانب شما را ندارند. در چنین شرایطی، اگر بتوانید از بخش ابتدایی به سلامتی عبور کنید (چیزی که بعد از «سلام، من فلانی هستم» می گویید) و طرف مقابل هنوز تلفن را قطع نکرده باشد و شما بپرسید که «با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنید؟»، طرف مقابل خیلی سریع نسبت به شما موضع تدافعی خواهد گرفت و در بهترین حالت تلاش خواهد کرد تا شما را با استفاده از یک روش مودبانه بپیچاند و تلفن را سریع تر قطع کند.

 

این وظیفه مشتری احتمالی نیست که به شما اطلاعات بدهد.

شما از قبل باید بدانید که برای اینکه مخاطب هدف تان بتواند مشتری بالقوه شما باشد باید با چه چالش هایی روبرو باشد.

بگذارید توضیح بدهم. هر کسب و کاری فقط به این دلیل فعال است که مشکلات خاص دسته خاصی از مردم را حل می کند. شما باید بدانید که رایج ترین آن مشکلات کدامند و همچنین باید بدانید که علت وقوع آن مسائل و مشکلات چیست و همین جاست که سوال تعیین انگیزه خرید (تشخیص مسأله) را پیدا خواهید کرد.

 

مثال:

من شخصاً هنگامی که با یک مشتری احتمالی صحبت می کنم، به جای اینکه بپرسم «چه مشکلی دارید؟» از این سوالات استفاده می کنم:

  1. عوامل فروش شما چند بار در ماه اجازه ورود پیدا نمی کنند؟ (خیلی!)
  2. پیام های صوتی که می گذارند چطور؟ آیا مشتریان زیادی دست به کار می شوند و با آنها تماس می گیرند؟ (نه، اصلاً!)
  3. وقتی که بالاخره یک تصمیم گیرنده پشت تلفن می آید چطور؟ آیا با پاسخ هایی مانند «نه، ممنون»، «علاقه ای نداریم» یا «قبلاً این موضوع رو حل کردیم» مواجه می شوند؟ (بله، زیاد!)

ما چالش هایی که مشتریان احتمالی مان با آنها دست و پنج نرم می کنند را شناسایی کرده ایم و سوالات من به طور خاص، موقعیت آنها را هدف قرار می دهد. من با پرسیدن این دسته از سوالات مانند بقیه به نظر نمی رسم و از آنجایی که در ارائه راهکار برای این موقعیت ها تخصص دارم، با اعتماد به نفس هر چه تمام تر می دانم که می توانم به مخاطب خودم کمک کنم.

هنگامی که مخاطب هدف خود را دقیقاً و به وضوح مشخص کردید و دریافتید که برای اینکه به راهکار شما علاقه ای داشته باشد باید چه مشکلاتی داشته باشد، فقط در اینصورت است که می توانید سوالات صلاحیت سنج مناسبی که انگیزه خرید یا تشخیص مساله را هدف قرار می دهند را برای مخاطب خاص خود پیدا کنید.

در چنین شرایطی، سوال شما منحصر به فرد و مخصوص مخاطب هدف خودتان خواهد بود. به کمک این دسته از سوالات، تماس های شما مانند سایر تماس هایی که مخاطب شما هر روز و همه روزه دریافت می کند به نظر نخواهد رسید و گفتگوی شما اصیل، سودمند و موثر خواهد بود.


نظر شما چیست؟ شما از چه سوالات خاصی برای تعیین صلاحیت مشتری استفاده می کنید؟ لطفاً نظرات و ایده های خود در رابطه با مقالات مرتبط با آموزش فروش را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر کاربران گویا آی تی در میان بگذارید.

 

 

 

ویژگی های فروشندگان حرفه ای: نظرات ۱۲ کارشناس

چه چیزی یک فروشنده معمولی را از یک فروشنده حرفه ای متمایز می کند؟ در این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش گویا آی تی پاسخ ۱۲ تن از کارشناسان مجرب به این پرسش را نقل خواهیم کرد.

نظرات این کارشناسان می تواند به شما کمک کند تا مهارتهای خودتان را تقویت کنید، به کارکنان بخش فروش شرکت خود آموزش بدهید یا اینکه بهترین نامزدهای تصدی مشاغل مرتبط با فروش شرکت را انتخاب کنید. این کارشناسان که در میان آنها افراد مختلفی -از مدیران عامل گرفته تا مربیان فروش و فروشندگان حرفه ای– وجود دارند متفق القول هستند که این ویژگیها خصوصیات مشترک همه فروشندگان حرفه ای و موفق هستند.

 

فروشندگان حرفه ای فراست، حس درونی و بینش قوی دارند

یکی از مهارتهایی که آموختن آن بسیار دشوار است، این توانمندی است که بتوانید متوجه شوید که چه زمانی باید محکم سرجای تان بایستید و موضع خود را حفظ کنید و چه زمانی باید دست از تلاش بردارید. اگر به دنبال کسب موفقیت هستید، باید در یک چارچوب کاربردی و منطقی به ندای قلب تان گوش کنید.

مارک سِنِدِلا، مدیرعامل لَدِرز

 

فروشندگان حرفه ای ارزش آفرین هستند

ما در بخش فروش خود یک تیم ۳۰ نفره داشتیم که اخیراً اعضای آن را به ۲۰ نفر کاهش دادیم. ما فروشندگانی که بهترین عملکرد را از خود نشان می دادند را حفظ کردیم. این فروشندگان برجسته یک ویژگی مشترک دارند: آنها تمایل تزلزل ناپذیری برای ارائه ارزش و نافع بودن برای مشتری دارند که این را از همان اولین تماس به نمایش می گذارند. آنها فارغ از اینکه تلاش شان به فروش منتهی بشود یا خیر، ذاتاً تمایل دارند که به مشتری کمک کنند.

سِب دین، مدیرعامل ایمَجینِر دیجیتال

 

فروشندگان حرفه ای با تمام وجود به محصولات یا خدماتی که می فروشند ایمان دارند

فروشندگان حرفه ای نسبت به چیزی که می فروشند اطلاعات کامل و باور دارند. اگر شناخت کاملی از محصول خود داشته و به آن اعتقاد داشته باشید، از ته قلب تان صحبت خواهید کرد و صادق تر به نظر خواهید رسید. مردم نسبت به فضایی که ایجاد می شود واکنش بهتری نشان خواهند داد، چرا که غالباً خرید آنها بر مبنای «چرا» است و نه «چه».

کورتنی گِینز، مدیر شرکت مدیریت املاک و مستقلات کلیِر

 

یک شخصیت دوم برای خود شکل می دهند

اگر هنوز آن کسی که می خواهید باشید نشده اید، یک شخصیت دوم را برای خود تعریف کنید. هنگامی که با چالش مواجه می شوید به آن شخصیت تکیه کنید. این کار به شما اجازه می دهد تا جسورتر و سرسخت تر باشید. هنگامی که دست رد به سینه شخصیت دوم تان زده می شود و نه شخصیت اصلی، کنارآمدن با آن آسانتر می شود.

نالی لی-وان، مدیرعامل گروه پی پی اِی

 

فروشندگان حرفه ای می توانند شوخ طبع باشند

فروشندگان موفق نه تنها هوش عاطفی سرشاری دارند، به شدت برونگرا هستند و به سلامتی و ظاهر خود اهمیت می دهند، بلکه بنا به تجربه من، معمولاً در مزاح و شوخ طبعی نیز ید طولایی دارند.

کریستین آلِن، معاون اینسایت بزینِس وُرکس

 

فروشندگان حرفه ای به اعتراضات با دید منفی نگاه نمی کنند

رویارویی با اعتراضات می تواند تمرکز فروشندگان را به هم بزند و روی واقع بینی آنها تاثیر بگذارد. فروشندگان حرفه ای به اعتراضات خریدار به عنوان نظر وی نگاه می کنند. آنها تلاش نمی کنند که با نظرات مقابله کنند، بلکه گفتگوهای حساب شده ای را مدیریت می کنند که دیدگاه خریدار را مورد توجه قرار می دهد. آنها در برابر دغدغه های مشتری حس همدلی و کنجکاوی از خود نشان می دهند و بر اهمیت آنها صحه می گذارند.

جو زِنتِه، مدیرعامل آلتِرنِتیو بورد آستین

 

فروشندگان حرفه ای همه مسئولیت ها را به گردن می گیرند

فروشندگان حرفه ای اختیار و کنترل اهداف و آنچه که می خواهند که به آن دست پیدا کنند را در دست می گیرند. آنها تلاش می کنند تا به کسی تبدیل شوند که می تواند اهداف شان را تامین کند؛ بنابراین، همیشه در حال یادگیری، انطباق و رشد هستند. در نهایت، چالش هایی که با آن مواجه می شوند را تحت سیطره خود می گیرند؛ بنابراین به جای گم شدن در میان مشکلات، روی پیداکردن راه حل تمرکز می کنند.

دِیوید نِیلور، معاون اجرایی شرکت توسعه یادگیری و رهبری تولاجیکال

 

فروشندگان حرفه ای هیچگاه از پرسیدن سوال دست بر نمی دارند

فروشندگان حرفه ای می دانند که خریداران به فهرست ویژگیهای محصولات یا خدمات علاقه ای ندارند، بلکه می خواهند بدانند که آیا شرکت شما واقعاً می تواند مشکل آنها را برطرف کند یا خیر. یک فروشنده حرفه ای تا زمانی که ریشه مشکل یا معضل مشتری بالقوه را پیدا نکند آرام و قرار نخواهد داشت.

هانا رایت، هم بنیانگذار اِیچ آر پارتنِر

 

فروشندگان حرفه ای شجاع هستند

فروشندگانی که بهترین نتایج را کسب می کنند آنهایی هستند که این شهامت را دارند که ترس را احساس کنند و باز هم بپرسند. آنها پا را از گلیم خودشان فراتر می گذارند و از همین طریق فروش بیشتری را عاید شرکت می کنند. این به آن معنی نیست که بی ادب هستند یا اینکه از مردم سوء استفاده می کنند؛ بلکه به این معنی است که آنها اهل کوتاه آمدن نیستند. محصول خود و چیزی که می فروشید را بشناسید و برای چیزی که می خواهید سوال کنید.

لیندا سوئیندِلینگ، کارشناس مذاکره و نویسنده کتاب «بی محابا بپرسید! راز به دست آوردن چیزی که واقعاً می خواهید»

 

فروشندگان حرفه ای از قانون ۸۰/۲۰ پیروی می کنند

یک فروشنده مجرب از طریق درصد زمانی که مشتری احتمالی صحبت می کند تشخیص می دهد که جلسه چطور پیش می رود. من مدافع درصد ۸۰/۲۰ هستم. در یک ملاقات موثر، باید از مشتری سوالات مناسبی را بپرسید که باعث شوند تا نیازهایی را ابراز کند که شاید هنوز از آنها آگاهی نداشته باشد. اشتباه صرف وقت فراوان روی فروش و عدم بذل توجه کافی برای تشخیص مشکلاتی که محصولات شما قادر به حل آنها هستند را مرتکب نشوید.

آدام تورِس، مدیرعامل شرکت مدیریت سرمایه سِنچری سیتی

 

فروشندگان حرفه ای اطلاعات درست و مناسبی را جمع آوری می کنند

افرادی که در حرفه فروش به موفقیت های قابل توجهی دست پیدا می کنند این توانمندی را دارند که به منظور انجام نتیجه گیری های درست و هدفمند، اطلاعات درست و مناسبی را گردآوری کرده و آنها را به درستی تفسیر کنند. توانایی جمع آوری اطلاعات مناسب و تفسیر نقادانه آنها این امکان را به فروشنده می دهد تا نقاط درد یا pain point های حقیقی و اصلی مشتری را شناسایی و درک کرده و هدف قرار دهد. به علاوه، از این طریق روند فروش نیز بهبود پیدا خواهد کرد.

جاش، مدیر محتوا و رسانه های اجتماعی فیلدبوم

 

فروشندگان حرفه ای یک نقطه اشتراک عاطفی با مخاطب خود پیدا یا ایجاد می کنند

این نقطه مشترک به فروشندگان حرفه ای این امکان را می دهد تا در هنگام تلاش برای ایجاد و رشد رابطه های جدید، از گفتگو، زبان بدن و سایر اشارات اجتماعی استفاده کنند تا حس اعتماد و درک متقابل ایجاد شود. استعداد لازم برای خلق آن اعتماد و اعتماد به نفس لازمه آن و توانایی پیداکردن نقاط مشترک عاطفی با افرادی که زمینه ها و تجارب مختلفی دارند و در سنین مختلفی به سر می برند چیزی است که فروشندگان خوب را از فروشندگان خارق العاده متمایز می کند.

زاک اولسِن، مدیر اینفینیت گلوبال


در این مطلب از سلسله مطالب آموزش فروش به بیان نظر ۱۲ نفر از کارشناسان و فعالان حوزه کسب و کار پرداختیم. نظر شما چیست؟ آیا با همه موارد بالا موافقید؟ لطفا ایده ها و نظرات خود را در بخش دیدگاه ها با ما در میان بگذارید.

 

 

آموزش فروش: چگونه به سوال «قیمتش چقدره؟» پاسخ بدهیم

این مطلب از مقالات آموزش فروش گویا آی تی نوشته مایکِل پِدون است. آقای پدون فروشنده ای است که بیش از ۲۰ سال در فروش تلفنی سابقه دارد. وی مدیرعامل و موسس سایت SalesBuzz نیز هست.

«هنگامی که مشتری می پرسد «قیمتش چنده؟» باید چکار کنم؟ هر پاسخی که می دهم مشتری ها چیزی نمی خرند!»

سوال «قیمتش چقدره؟» می تواند سوال حساس و خطرناکی برای فروشنده ها باشد، زیرا این سوال در موقعیت های مختلفی پیش می آید و برای کسب موفقیت باید در هر موقعیت پاسخ هایی را ارائه کرد که کمی با دیگری متفاوت است.

 

یکی از رایج ترین موقعیت ها این مورد است:

شما با یک مشتری که شرکت شما در گذشته به دفعات متعدد با وی تماس گرفته یک تماس سرد برقرار می کنید. پس از بیان اولین جمله از بخش توضیح ارزش خدمات یا محصول تان (چیزی که بعد از «سلام، فلانی هستم» می گویید)، مشتری حرف شما را قطع می کند و می پرسد: «قیمتش چقدره؟»

در این موقعیت، فلسفه های قدیمی به شما توصیه می کنند که:

«این نشانه تمایل مشتری به خرید است. نان را به تنوری که داغ است بچسبانید!»

اما من کاملاً با این طرز تفکر مخالف هستم. من بر اساس تجربه دست اول خودم می دانم که وقتی سوال «قیمتش چنده؟» در همان ابتدا مطرح می شود، اگر قیمت بدهم، هر قیمتی که باشد، به احتمال قریب به یقین چیزی که می شنوم جمله ای مشابه با «به بودجه من نمی خوره» و بلافاصله بوق آزاد است.

 

بنابراین چه کنیم؟ چطور پاسخ بدهیم؟

گاهی در موقعیت های دشوار فروش، برای نشان دادن یک واکنش درست و مناسب نسبت به موقعیتی که نمی دانید که چطور باید آن را مدیریت کنید، بهتر است که چیزهایی که می دانید را فهرست کنید. با من همراه باشید تا منظورم را روشن کنم.

 

در این بخش از چرخه فروش و در این تماس تلفنی این موارد را می دانم:

  1. ۱. هنوز اطمینان ندارم که اصلاً به راهکار من نیازی وجود داشته باشد. (شاید مخاطب من به چیزی که می خواهم ارائه کنم احتیاج نداشته باشد)
  2. ۲. نقش این مشتری احتمالی در تصمیم گیری برای من مسجّل نشده است. (شاید او حتی مجوز نه گفتن را هم نداشته باشد، چه رسد به پذیرفتن پیشنهاد)

بنابراین حالا که می دانم که این جزئیات مهم را نمی دانم، برای من روشن است که وارد شدن به بحث قیمت دهی چیزی جز انداختن یک تیر در تاریکی نیست و من به شخصه از حرکت های شانسی خوشم نمی آید.

 

یک پاسخ ساده مثل این برای من عملکرد موفقیت آمیزی داشته است:

«(اسم مشتری)، در حال حاضر ازتون نمی خوام که برای خرید تصمیم بگیرید. من فقط می خوام چند تا سوال از شما بپرسم تا ببینیم که اصلاً چیزی که ارائه می کنیم می تونه به شما کمکی بکنه یا خیر. از نظر شما این ایرادی نداره؟»

اگر پاسخ مثبت دریافت کردید موفق شده اید و می توانید وارد مرحله بعد از فرآیند فروش شوید.

 

اما اگر پاسخ منفی دریافت کردیم و مشتری بالقوه باز هم درخواست خود برای قیمت را تکرار کرد چه کنیم؟

در چنین موقعیتی استفاده از گزینه های زیر به من کمک کرده است:

گزینه ۱: بپرسید «آیا اونقدر درباره محصولات/خدمات ما اطلاع دارید که اگه قیمت مناسب باشه همین الآن بتونید سفارشتون رو ثبت کنید؟» اگر پاسخ مثبت بود، نشانه ای از خرید را دریافت کرده اید و می توانید ادامه بدهید. اگر پاسخ منفی دریافت کردید، باید از مشتری اجازه بگیرید و برای تشخیص مشکل و همچنین صلاحیت سنجی او برای نقشی که در فرآیند تصمیم گیری دارد چند سوال از وی بپرسید.

گزینه ۲: بگویید «قیمت ها بسته به چند عامل چیزی بین (قیمت حداقل و حداکثر را مشخص کنید) خواهد بود، اما برای اینکه بتونم یک قیمت دقیق بهتون بدم، باید ابتدا چند سوال کوتاه بپرسم، امکانش هست؟»

گزینه ۳: «اگر قیمتی که باید پرداخت شود را می دانید، آن را بگویید و پس از آن یک مشوّق ارائه کنید. مثلاً بگویید «قیمت … تومنه، اما اگه به این نتیجه رسیدید که واقعاً به محصول ما نیاز دارید، ما هر کاری که از دست مون بر میاد انجام می دیم تا قیمت مانع همکاری ما نشه. من فقط باید چند تا سوال بپرسم تا مطمئن بشم که چیزی که ما ارائه می کنیم دقیقاً با نیازها و خواسته های شما متناسبه، مشکلی نداره؟»

این به خودی خود به این معنی نیست که من قیمت را کمتر خواهم کرد؛ ما در فاز مذاکره می توانیم روی قیمت بحث کنیم. ما در حال حاضر فقط تلاش می کنیم تا قدم اول را با موفقیت برداریم. پس از آنکه از یک راه درست وارد مرحله مذاکره شدیم، روش های دیگری هم وجود دارند که به کمک آنها بدون نیاز به کاهش قیمت می توانیم مشوق هایی را به مشتری ارائه کنیم.


شما از چه راهکاری استفاده می کنید. لطفاً ما را از نظرات و ایده های خود درباره مطالب بخش آموزش فروش محروم نفرمایید.