تلویزیون و حسرت سالهای گذشته

تلویزیون

یکی از مباحثی که این روزها و در این سالیان اخیر بسیار در مورد آن گفته شده، نوشته شده، سمینارها و همایش ها برپا شده است . و بودجه های کلان برای آن خرج شده بحث جنگ نرم است. امروزه همه ما می دانیم که هجوم اجانب نه بواسطه جنگنده های نظامی و نه ناوشکن های غول پیکر و نه کماندوهای آموزش دیده است، بلکه بواسطه یکی از تاثیر گذارترین و نافذترین ابزار صورت می گیرد و  این سلاحی که  در صورت استفاده منفی، از بمب های شیمیایی می تواند خطرناکتر عمل کند سلاح هنر نمایشی و تصویری است و تلویزیون یکی از قدرتمندترین بازوهاست.

  همه فیلمها و سریالهایی که برای  تلویزیون با هزینه های بسیار کلان ساخته میشود ابزاری است تا ارائه دهنده ایدئولوژی و جهان بینی پنهان غرب  باشد. و به درستی اجانب این امکان فوق العاده موثر و تاثیر گذار را شناخته و به خوبی از آن نهایت بهره برداری را می کنند.

635718745523474497

 می بینیم که در طول سال چه تعداد فیلم و سریالهای عظیم و طولانی با هزینه های غیر قابل تصور تولید شده و به راحتی درکنار دیگر شبکه های تلویزیون ایران در دسترس مخاطب جهان سومی قرار گرفته و هر اثر به طور نامحسوسی با پیام پنهان خود ، مغز افراد را شستشو می دهد.

در خصوص پیام پنهان باید بگویم که هر فیلم و یا سریال  تلویزیونی دارای موضوع و مضمون و مفاهیمی است که به سادگی قابل شناسایی و دریافت است و این مفاهیم ممکن است اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و دیگر مسائل باشد که در ظاهر فیلم و در قصه به خوبی نمود یافته و قابل فهم است .

Ladan_Mostofi-5

اما آثار بسیاری هستند که علاوه بر ظاهر خوش خط و خال خود، در لایه های بسیار پنهان و زیرین خود  مفاهیمی دارند که به سادگی قابل تشخیص نبوده و بیشتر، منتقدان و تحلیل گران موفق میشوند که این لایه های زیرین را کشف کنند. این پیامهای پنهان طوری در اثر جاسازی شده که نهایت تاثیر خود را بر ناخود اگاه مخاطب گذاشته و مخاطب در ناخود آگاه خود  این پیام را دریافت نموده و در طول زمان این پیام پنهان تاثیر نامحسوس خود را بر ذهن و روان مخاطب گذاشته و به تدریج این پیام پنهان تبدیل به تفکرات خود شخص شده و پس از مدتی او همانگونه می اندیشد و عمل می کند  که تولیدکنندگان آن آثار مد نظرشان بوده و در واقع هدف اصلی و اساسی آنان بوده است. و اینجاست که تلویزیون ما بسیار ضعیف عمل کرده و  از این حیث ما بسیار در ضعف و فقر بسر می بریم و ما به  آثار بسیار بسیار انگشت شماری می توانیم در تاریخ فیلمسازی خود اشاره کنیم  که اکثر آنها نیز مربوط به قبل از انقلاب است.

591804

و اما تلویزیون که در اینجا بحث اصلی ما است به هیچوجه توان رویارویی با این آثار را ندارد به عنوان مثال می توان سریالهایی چون فرار از زندان و یا گیم آف ترونز را مطرح نمود و واقعا اگر منصفانه نگاه کنیم کدام سریال همزمان با این آثار تولید و از تلویزیون پخش شده که بتواند با این سریالها مقابله کند؟  نه تنها اقدامی از سوی تلویزیون صورت نمی گیرد بله بسیار منفعل عمل نموده و  متاسفانه حتی سعی هم نمی شود که تلویزیون به این قدرت دست یابد و هر روز ما باید حسرت دیروز و سالهای گذشته را در دل داشته باشیم.

بحث اینست که در سالهای  گذشته تلویزیون ما با کمترین امکانات و تجهیزات مواجه بود و فیلمسازی هزینه بالایی داشت و سرعت تولید بسیار کند بود اما امروزه بواسطه امکانات مدرن و تجهیزات فراوان،  قدری کار ساده تر شده اما در آن زمان  ما شاهد آثاری ‏ از تلویزیون همچون، دلیران تنگستان، امام علی (ع)( داوود میرباقری)، سلطان و شبان(داریوش فرهنگ)، دکتر قریب( کیانوش عیاری)، آرایشگاه زیبا (مرضیه برومند)، گرگها (داود میرباقری)، سرنخ (کیومرث پوراحمد)، کارآگاه علوی (حسن هدایت) ، خانه سبز (مهران رسام و بیژن بیرنگ)، داستان یک شهر (اصغر فرهادی)،  دوران سرکشی (کمال تبریزی)،  رعنا (داود میرباقری)،  روزگار قریب (کیانوش عیاری)، قصه­ های مجید (کیومرث پوراحمد)،  بوعلی سینا (کیهان رهگذار)، سردار جنگل ( بهروز افخمی)، روزی روزگاری(امرالله احمدجو)، سربداران (محمدعلی نجفی ) و  هزاردستان ( علی حاتمی) بودیم.

19315_731

 اما در چند ساله اخیر که اتفاقا جنگ نرم شدت یافته و ما نشانه های آن را در شبکه های ماهواره ایی و شبکه های فارسی زبان شاهدیم،  تلویزیون ایران نه تنها تلاش مضاعفی نکرده، بلکه کاملا عقب نشینی کرده و قدرت عمل خود را از دست داده و با این همه دبدبه و کبکبه و این تعداد  نیروی انسانی و دفتر و دستک و ساختمانهای عظیم متعدد و صرف بودجه های کلان بیت المال، در حال حاضر فکر و ایده خود را از دست داده و فلج شده و منتظر نشسته تا ببیند فلان شبکه ماهواره ای چه برنامه ای ارائه میدهد تا او نیز به تقلید برخاسته و همان برنامه را با کیفیت بسیار پایین و به شکلی تمسخرآمیز تولید کرده و به مخاطب ارائه دهد.

Atefeh-Noori-61

 و یا اینکه ببیند آنها چه برنامه ای ساخته و او در جواب آنها برآید. و این سیاست بسیار منسوخ و کهنه و به شکست می انجامد. و بدترین نوع عملکرد در یک مبارزه می باشد و در تاریخ بارها به اثبات رسیده است. تلویزیون تنها در صورتی یارای مقابله در جنگ نرم را خواهد داشت که قدرت عمل  را به دست گرفته و بر اساس ایده های هنرمندان خود ، برنامه سازی کند و مخاطب را با آثار خلاقه و جذاب به سمت خود جذب کند. تا دیگر نیاز به پارازیت و سرطان و اینگونه مباحث نباشد.

 در مبارزه فکری می بایست از همان ابزار فکری طرف مقابل که در واقع قدرت ذهن، استعداد، هوش و خلاقیت است استفاده کرد نه با ابزار  دیگر؛ زیرا استفاده از ابزار دیگر به معنی شکست است وهمچنین   ابزاری قدرتمندتر از هنر وجود ندارد.

و باید گفت که این خیلی کار سختی نیست . چگونه است که یک شبکه فارسی زبان با امکانات محدود، نیروی محدود، تجهیزات محدود ،( البته منظور از محدود در مقایسه با تلویزیون ایران است که دارای چندین شبکه مختلف است) چنین عملکردی دارد؟  چگونه است که  مخاطب یک شبکه فارسی زبان، از مخاطب کل شبکه های تلویزیونی ایران بیشتر است؟ چرا آنها دغدغه مخاطب را ندارند در حالیکه امکانات آنها از نظر سخت افزاری و نرم افزاری قابل مقایسه با مجموعه ای از شبکه های متعدد تلویزیون ایران  نیست.

376810_172173832907432_1520389197_n

می گویند مشت نمونه خروار است . در همین چند سطر پیشتر گفتیم که تولیدات تلویزیون در آن سالها چه بوده و سوال اینست که چرا در یک دهه اخیر ما با چنین تولیداتی مواجه نبودیم؟ چرا  اینچنین آثاری به لحاظ کیفی را  شاهد نبودیم؟ البته شاید کمتر از انگشتان یک دست بتوان آثاری را نام برد اما همان آثار نیز نتوانستند به کیفیت آثار گذشته باشند و اقبال عمومی این نکته را به خوبی اثبات می کند.

چرا با چنین افتی در برنامه سازی تلویزیون ، آنهم در یک شرایط بسیار حساس و سرنوشت سازی  روبروشده ایم؟  در این رابطه چند مبحث را می توان مطرح نمود ،  هرچند که این مقوله نیاز به آسیب شناسی بسیار مفصل و جدی دارد تا بتواند با دلایل محکم و مستند علل افت کیفی تلویزیون و جایگاه فعلی آن را تحلیل کند. اما چند نکته را در ظاهر می توان به آن اشاره نمود.

 از جمله اینکه تولید آثار در سالهای اخیر  به افرادی سپرده شد که دارای قدرت کافی در کارگردانی و نویسندگی نبودند. اما به دلایل پنهان،  تولید فلان اثر به فلان شخص باید سپرده میشد و در این شرایط کارگردانان با سواد و صاحب اندیشه و متفکر و توانمند از نظر  زیبا شناسی در کنج عزلت عمر خود را سپری کردند وتولیدات نمایشی و هنری در تلویزیون منحصرا  در دست کارگردانانی انگشت شمار بوده گویا فقط همین یک کارگردان است که باید همه آثار را کارگردانی کند، آنهم در شرایطی که دیگر نه انگیزه دارد و نه فکر و نه خلاقیت و لذا کار را به اطرافیان سپرده و خود چرت می زند.

fun650-2

 و ما درچنین شرایط و در این جنگ نرم تلویزیون را به دست چنین افرادی سپرده و  از قدرتهای بالفعل و بالقوه هنرمندان خانه نشین به دلایل پوچ استفاده نکردیم تا عمرشان بسر آمد و یا دست به مهاجرت زدند و در غربت بسر بردند و یا می برند .

نکته بعد اینکه اولا از نویسندگان ارزشمند و حرفه ایی در تلویزیون استفاده نشد و تالیف فیلمنامه ها به کسانی سپرده شد که معیار  محول کردن این وظیفه به این افراد، بر اساس شایسته سالاری و لیاقت و دانش و توان نبوده و به هیچوجه تخصص ملاک نبوده و معیار علم و دانش و تکنیک نبوده و مشخص است که از فلان کس،  فلان متن  ارائه خواهد شد و انتظاری غیر از این نمی رود.

نکته سوم و آخر اینکه در سالهای اخیر فاجعه دیگری که در این عرصه رخ داده این است که گروههای تولید کننده با یک طرح چند صفحه ای بر سر صحنه فیلمبرداری می روند. یعنی حتی از فیلمنامه هم دیگر خبری نیست و همه چیز بر پایه بداهه پیش رفته و همه چیز ، همان سر صحنه شکل می گیرد و بسیاری از کارگردانان نیز به دلیل عدم توانایی در نوشتن، این شکل  را شیوه خود قلمداد کرده و چنین عنوان می کنند که به هیچ وجه فیلمنامه را به اعضای گروه و بازیگران نداده و همان سر صحنه ، بخش مربوط به آنروز را دست گروه می دهند و اینجاست که به این نتیجه می رسیم که تولیدات ما با نحوه تولید ما بسیار خوب جفت و جورند.

20110627141809_163

 سوالی که پیش می آید اینست که بازیگر بر چه مبنایی باید خود را آماده اجرای نقشی کند که یک خط  نوشته هم از آن ندارد. بازیگر و دیگر عوامل بر چه اساسی برای خود تحلیل کره، شخصیت پردازی کرده و اتودهای مختلف زده تا بتواند به خواست نویسنده فیلمنامه و کارگردان برسند. در بداهه می توان بخشی از متن را بدست آورد اما تعیین رفتارمندی شخصیت، شکل و شمایل  نقش ، نوع بیان شخصیت و اصولا جهانبینی شخصیت و موقعیتهای زمانی و مکانی و جغرافیایی را بر چه اساسی می تواند بدست آورد؟

حال به این نتیجه میرسیم که در تلویزیون  اولا همه چیز به همه چیز می آید و دوم اینکه همین تعداد اندک مخاطبی هم اگر تلویزیون داشته باشد باز جای تعجب دارد زیرا نتیجه چنین روند و عملکردی پایانی جز ورشکستگی ندارد و امروز تلویزیون،  یک رسانه ورشکسته است.

 تلویزیون، تنها فضایی شده مختص به قشر سرمایه داری که در آن به شدت جولان داده و در واقع تلویزیون تبدیل به ابزاری تبلیغاتی در دست شرکتها و کارخانجات شده و رسانه ملی تبدیل به رسانه ای انحصاری در دست عده ای محدود ‏ شده ‏  است و قشر عام مردم از سهم خود از این رسانه در ظاهر ملی محروم شده اند.

159554_872

 در شرایطی که شبکه های موفق ماهواره ای نشان داده اند که یک شبکه چندان بدنه حجیمی را نیاز ندارد  لذا این سوال به قوت خود باقی میماند که  این سازمان عریض و طویل و گسترده با خیل بخشهای اداری و چندین هزلار نفر نیروی انسانی و این همه فضاهای متعدد فیزیکی برای چیست؟ و واقعا در این سازمان روزانه چه اتفاقی رخ می دهد؟ زیرا تعریف یک مجموعه کاملا  بستگی به خروجی آن دارد  و چند برنامه ترکیبی و یک بخش خبری و پخش آثار تکراری و قدیمی و گزارشات تصویری برخی رویدادها بصورت محدود آیا واقعا به چنین گستره و سازمان اداری بسیار فربه ای نیاز دارد؟ خصوصا زمانی که تبدیل به پدیده ای ورشکسته شده است؟

در این روزها و در تلویزیون که همه ما نسبت به آن یک حس نوستالژیک داریم نه نشانی از دلیران تنگستان است، نه گرگها، نه سلطانی میبینیم و نه شبانی، دوران سرکشی گذشته و در این روزگار قریب تنها یادی از بوعلی سینا و سردار جنگل به جای مانده ، تلویزیونی که روزی روزگاری، هزاردستان با هنر هنرمندان چیره دست از خفا بیرون کشیده می شد و بر صفحه عیان می شد  و امروز از داستان یک شهر، حتی سرنخی هم باقی نمانده است.

منبع: تکرا

 

نوشته تلویزیون و حسرت سالهای گذشته اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

تلویزیون و حسرت سالهای گذشته

تلویزیون

یکی از مباحثی که این روزها و در این سالیان اخیر بسیار در مورد آن گفته شده، نوشته شده، سمینارها و همایش ها برپا شده است . و بودجه های کلان برای آن خرج شده بحث جنگ نرم است. امروزه همه ما می دانیم که هجوم اجانب نه بواسطه جنگنده های نظامی و نه ناوشکن های غول پیکر و نه کماندوهای آموزش دیده است، بلکه بواسطه یکی از تاثیر گذارترین و نافذترین ابزار صورت می گیرد و  این سلاحی که  در صورت استفاده منفی، از بمب های شیمیایی می تواند خطرناکتر عمل کند سلاح هنر نمایشی و تصویری است و تلویزیون یکی از قدرتمندترین بازوهاست.

  همه فیلمها و سریالهایی که برای  تلویزیون با هزینه های بسیار کلان ساخته میشود ابزاری است تا ارائه دهنده ایدئولوژی و جهان بینی پنهان غرب  باشد. و به درستی اجانب این امکان فوق العاده موثر و تاثیر گذار را شناخته و به خوبی از آن نهایت بهره برداری را می کنند.

635718745523474497

 می بینیم که در طول سال چه تعداد فیلم و سریالهای عظیم و طولانی با هزینه های غیر قابل تصور تولید شده و به راحتی درکنار دیگر شبکه های تلویزیون ایران در دسترس مخاطب جهان سومی قرار گرفته و هر اثر به طور نامحسوسی با پیام پنهان خود ، مغز افراد را شستشو می دهد.

در خصوص پیام پنهان باید بگویم که هر فیلم و یا سریال  تلویزیونی دارای موضوع و مضمون و مفاهیمی است که به سادگی قابل شناسایی و دریافت است و این مفاهیم ممکن است اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و دیگر مسائل باشد که در ظاهر فیلم و در قصه به خوبی نمود یافته و قابل فهم است .

Ladan_Mostofi-5

اما آثار بسیاری هستند که علاوه بر ظاهر خوش خط و خال خود، در لایه های بسیار پنهان و زیرین خود  مفاهیمی دارند که به سادگی قابل تشخیص نبوده و بیشتر، منتقدان و تحلیل گران موفق میشوند که این لایه های زیرین را کشف کنند. این پیامهای پنهان طوری در اثر جاسازی شده که نهایت تاثیر خود را بر ناخود اگاه مخاطب گذاشته و مخاطب در ناخود آگاه خود  این پیام را دریافت نموده و در طول زمان این پیام پنهان تاثیر نامحسوس خود را بر ذهن و روان مخاطب گذاشته و به تدریج این پیام پنهان تبدیل به تفکرات خود شخص شده و پس از مدتی او همانگونه می اندیشد و عمل می کند  که تولیدکنندگان آن آثار مد نظرشان بوده و در واقع هدف اصلی و اساسی آنان بوده است. و اینجاست که تلویزیون ما بسیار ضعیف عمل کرده و  از این حیث ما بسیار در ضعف و فقر بسر می بریم و ما به  آثار بسیار بسیار انگشت شماری می توانیم در تاریخ فیلمسازی خود اشاره کنیم  که اکثر آنها نیز مربوط به قبل از انقلاب است.

591804

و اما تلویزیون که در اینجا بحث اصلی ما است به هیچوجه توان رویارویی با این آثار را ندارد به عنوان مثال می توان سریالهایی چون فرار از زندان و یا گیم آف ترونز را مطرح نمود و واقعا اگر منصفانه نگاه کنیم کدام سریال همزمان با این آثار تولید و از تلویزیون پخش شده که بتواند با این سریالها مقابله کند؟  نه تنها اقدامی از سوی تلویزیون صورت نمی گیرد بله بسیار منفعل عمل نموده و  متاسفانه حتی سعی هم نمی شود که تلویزیون به این قدرت دست یابد و هر روز ما باید حسرت دیروز و سالهای گذشته را در دل داشته باشیم.

بحث اینست که در سالهای  گذشته تلویزیون ما با کمترین امکانات و تجهیزات مواجه بود و فیلمسازی هزینه بالایی داشت و سرعت تولید بسیار کند بود اما امروزه بواسطه امکانات مدرن و تجهیزات فراوان،  قدری کار ساده تر شده اما در آن زمان  ما شاهد آثاری ‏ از تلویزیون همچون، دلیران تنگستان، امام علی (ع)( داوود میرباقری)، سلطان و شبان(داریوش فرهنگ)، دکتر قریب( کیانوش عیاری)، آرایشگاه زیبا (مرضیه برومند)، گرگها (داود میرباقری)، سرنخ (کیومرث پوراحمد)، کارآگاه علوی (حسن هدایت) ، خانه سبز (مهران رسام و بیژن بیرنگ)، داستان یک شهر (اصغر فرهادی)،  دوران سرکشی (کمال تبریزی)،  رعنا (داود میرباقری)،  روزگار قریب (کیانوش عیاری)، قصه­ های مجید (کیومرث پوراحمد)،  بوعلی سینا (کیهان رهگذار)، سردار جنگل ( بهروز افخمی)، روزی روزگاری(امرالله احمدجو)، سربداران (محمدعلی نجفی ) و  هزاردستان ( علی حاتمی) بودیم.

19315_731

 اما در چند ساله اخیر که اتفاقا جنگ نرم شدت یافته و ما نشانه های آن را در شبکه های ماهواره ایی و شبکه های فارسی زبان شاهدیم،  تلویزیون ایران نه تنها تلاش مضاعفی نکرده، بلکه کاملا عقب نشینی کرده و قدرت عمل خود را از دست داده و با این همه دبدبه و کبکبه و این تعداد  نیروی انسانی و دفتر و دستک و ساختمانهای عظیم متعدد و صرف بودجه های کلان بیت المال، در حال حاضر فکر و ایده خود را از دست داده و فلج شده و منتظر نشسته تا ببیند فلان شبکه ماهواره ای چه برنامه ای ارائه میدهد تا او نیز به تقلید برخاسته و همان برنامه را با کیفیت بسیار پایین و به شکلی تمسخرآمیز تولید کرده و به مخاطب ارائه دهد.

Atefeh-Noori-61

 و یا اینکه ببیند آنها چه برنامه ای ساخته و او در جواب آنها برآید. و این سیاست بسیار منسوخ و کهنه و به شکست می انجامد. و بدترین نوع عملکرد در یک مبارزه می باشد و در تاریخ بارها به اثبات رسیده است. تلویزیون تنها در صورتی یارای مقابله در جنگ نرم را خواهد داشت که قدرت عمل  را به دست گرفته و بر اساس ایده های هنرمندان خود ، برنامه سازی کند و مخاطب را با آثار خلاقه و جذاب به سمت خود جذب کند. تا دیگر نیاز به پارازیت و سرطان و اینگونه مباحث نباشد.

 در مبارزه فکری می بایست از همان ابزار فکری طرف مقابل که در واقع قدرت ذهن، استعداد، هوش و خلاقیت است استفاده کرد نه با ابزار  دیگر؛ زیرا استفاده از ابزار دیگر به معنی شکست است وهمچنین   ابزاری قدرتمندتر از هنر وجود ندارد.

و باید گفت که این خیلی کار سختی نیست . چگونه است که یک شبکه فارسی زبان با امکانات محدود، نیروی محدود، تجهیزات محدود ،( البته منظور از محدود در مقایسه با تلویزیون ایران است که دارای چندین شبکه مختلف است) چنین عملکردی دارد؟  چگونه است که  مخاطب یک شبکه فارسی زبان، از مخاطب کل شبکه های تلویزیونی ایران بیشتر است؟ چرا آنها دغدغه مخاطب را ندارند در حالیکه امکانات آنها از نظر سخت افزاری و نرم افزاری قابل مقایسه با مجموعه ای از شبکه های متعدد تلویزیون ایران  نیست.

376810_172173832907432_1520389197_n

می گویند مشت نمونه خروار است . در همین چند سطر پیشتر گفتیم که تولیدات تلویزیون در آن سالها چه بوده و سوال اینست که چرا در یک دهه اخیر ما با چنین تولیداتی مواجه نبودیم؟ چرا  اینچنین آثاری به لحاظ کیفی را  شاهد نبودیم؟ البته شاید کمتر از انگشتان یک دست بتوان آثاری را نام برد اما همان آثار نیز نتوانستند به کیفیت آثار گذشته باشند و اقبال عمومی این نکته را به خوبی اثبات می کند.

چرا با چنین افتی در برنامه سازی تلویزیون ، آنهم در یک شرایط بسیار حساس و سرنوشت سازی  روبروشده ایم؟  در این رابطه چند مبحث را می توان مطرح نمود ،  هرچند که این مقوله نیاز به آسیب شناسی بسیار مفصل و جدی دارد تا بتواند با دلایل محکم و مستند علل افت کیفی تلویزیون و جایگاه فعلی آن را تحلیل کند. اما چند نکته را در ظاهر می توان به آن اشاره نمود.

 از جمله اینکه تولید آثار در سالهای اخیر  به افرادی سپرده شد که دارای قدرت کافی در کارگردانی و نویسندگی نبودند. اما به دلایل پنهان،  تولید فلان اثر به فلان شخص باید سپرده میشد و در این شرایط کارگردانان با سواد و صاحب اندیشه و متفکر و توانمند از نظر  زیبا شناسی در کنج عزلت عمر خود را سپری کردند وتولیدات نمایشی و هنری در تلویزیون منحصرا  در دست کارگردانانی انگشت شمار بوده گویا فقط همین یک کارگردان است که باید همه آثار را کارگردانی کند، آنهم در شرایطی که دیگر نه انگیزه دارد و نه فکر و نه خلاقیت و لذا کار را به اطرافیان سپرده و خود چرت می زند.

fun650-2

 و ما درچنین شرایط و در این جنگ نرم تلویزیون را به دست چنین افرادی سپرده و  از قدرتهای بالفعل و بالقوه هنرمندان خانه نشین به دلایل پوچ استفاده نکردیم تا عمرشان بسر آمد و یا دست به مهاجرت زدند و در غربت بسر بردند و یا می برند .

نکته بعد اینکه اولا از نویسندگان ارزشمند و حرفه ایی در تلویزیون استفاده نشد و تالیف فیلمنامه ها به کسانی سپرده شد که معیار  محول کردن این وظیفه به این افراد، بر اساس شایسته سالاری و لیاقت و دانش و توان نبوده و به هیچوجه تخصص ملاک نبوده و معیار علم و دانش و تکنیک نبوده و مشخص است که از فلان کس،  فلان متن  ارائه خواهد شد و انتظاری غیر از این نمی رود.

نکته سوم و آخر اینکه در سالهای اخیر فاجعه دیگری که در این عرصه رخ داده این است که گروههای تولید کننده با یک طرح چند صفحه ای بر سر صحنه فیلمبرداری می روند. یعنی حتی از فیلمنامه هم دیگر خبری نیست و همه چیز بر پایه بداهه پیش رفته و همه چیز ، همان سر صحنه شکل می گیرد و بسیاری از کارگردانان نیز به دلیل عدم توانایی در نوشتن، این شکل  را شیوه خود قلمداد کرده و چنین عنوان می کنند که به هیچ وجه فیلمنامه را به اعضای گروه و بازیگران نداده و همان سر صحنه ، بخش مربوط به آنروز را دست گروه می دهند و اینجاست که به این نتیجه می رسیم که تولیدات ما با نحوه تولید ما بسیار خوب جفت و جورند.

20110627141809_163

 سوالی که پیش می آید اینست که بازیگر بر چه مبنایی باید خود را آماده اجرای نقشی کند که یک خط  نوشته هم از آن ندارد. بازیگر و دیگر عوامل بر چه اساسی برای خود تحلیل کره، شخصیت پردازی کرده و اتودهای مختلف زده تا بتواند به خواست نویسنده فیلمنامه و کارگردان برسند. در بداهه می توان بخشی از متن را بدست آورد اما تعیین رفتارمندی شخصیت، شکل و شمایل  نقش ، نوع بیان شخصیت و اصولا جهانبینی شخصیت و موقعیتهای زمانی و مکانی و جغرافیایی را بر چه اساسی می تواند بدست آورد؟

حال به این نتیجه میرسیم که در تلویزیون  اولا همه چیز به همه چیز می آید و دوم اینکه همین تعداد اندک مخاطبی هم اگر تلویزیون داشته باشد باز جای تعجب دارد زیرا نتیجه چنین روند و عملکردی پایانی جز ورشکستگی ندارد و امروز تلویزیون،  یک رسانه ورشکسته است.

 تلویزیون، تنها فضایی شده مختص به قشر سرمایه داری که در آن به شدت جولان داده و در واقع تلویزیون تبدیل به ابزاری تبلیغاتی در دست شرکتها و کارخانجات شده و رسانه ملی تبدیل به رسانه ای انحصاری در دست عده ای محدود ‏ شده ‏  است و قشر عام مردم از سهم خود از این رسانه در ظاهر ملی محروم شده اند.

159554_872

 در شرایطی که شبکه های موفق ماهواره ای نشان داده اند که یک شبکه چندان بدنه حجیمی را نیاز ندارد  لذا این سوال به قوت خود باقی میماند که  این سازمان عریض و طویل و گسترده با خیل بخشهای اداری و چندین هزلار نفر نیروی انسانی و این همه فضاهای متعدد فیزیکی برای چیست؟ و واقعا در این سازمان روزانه چه اتفاقی رخ می دهد؟ زیرا تعریف یک مجموعه کاملا  بستگی به خروجی آن دارد  و چند برنامه ترکیبی و یک بخش خبری و پخش آثار تکراری و قدیمی و گزارشات تصویری برخی رویدادها بصورت محدود آیا واقعا به چنین گستره و سازمان اداری بسیار فربه ای نیاز دارد؟ خصوصا زمانی که تبدیل به پدیده ای ورشکسته شده است؟

در این روزها و در تلویزیون که همه ما نسبت به آن یک حس نوستالژیک داریم نه نشانی از دلیران تنگستان است، نه گرگها، نه سلطانی میبینیم و نه شبانی، دوران سرکشی گذشته و در این روزگار قریب تنها یادی از بوعلی سینا و سردار جنگل به جای مانده ، تلویزیونی که روزی روزگاری، هزاردستان با هنر هنرمندان چیره دست از خفا بیرون کشیده می شد و بر صفحه عیان می شد  و امروز از داستان یک شهر، حتی سرنخی هم باقی نمانده است.

منبع: تکرا

 

نوشته تلویزیون و حسرت سالهای گذشته اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

فروپاشی ساختمان به مثابه یک جامعه، فیلم سینمایی اجاره نشین ها ساخته داریوش مهرجویی


فروپاشی ساختمان به مثابه یک جامعه، فیلم سینمایی اجاره نشین ها ساخته داریوش مهرجوییفیلم اجاره نشین ها به کارگردانی داریوش مهرجویی را می توان به عنوان یک اثر سینمایی در ژانری کمدی دسته بندی نمود. فیلمی که به معنای واقعی کلمه یک کمدی ناب از فاجعه فروپاشی یک ساختمان محسوب می شود.

آثار بسیاری با عنوان کمدی در سینمای بعد از انقلاب ایران به وفور ساخته شده است” اما آثاری همچون فیلم اجاره نشینها ساخته داریوش مهرجویی را در سینما، به عنوان نمونه ای بسیار کمیاب و انگشت شمار می توان یافت.

391666-1.jpg_2 (2)

اکثر آثار کمدی که تا به امروز ساخته شده یا به جهت خنداندن مخاطب آنقدر پیش رفته که به لودگی تبدیل شده اند و یا محتوای خود را از دست داده و به اثری صرف  برای ایجاد خنده در مخاطب مبدل شده است. فیلم  اجاره نشین ها ساخته مهرجویی به عنوان یک اثر کمدی دارای نماد و نشانه های متعدد بوده و به هیچ وجه محتوا، قربانی فرم نشده است. این فیلم علاوه بر خنده در تماشاگر، او را به فکر واداشته و مخاطب را تا عمق یک فاجعه اجتماعی پیش می برد.

یکی از اهداف فیلم اجاره نشین ها ایجاد خنده در مخاطب است؛ اما نه به هر قیمتی. اگر قالب کمدی برای چنین فیلمی از سوی نویسنده و کارگردان انتخاب شده، بسیار هوشمندانه بوده است. در بسیاری از اوقات یک حرف یا موضوعی را نمی توان در قالب یک اثر جدی ارائه نمود؛ زیرا امکان دارد در برابر کارگردان سدی ایجاد شود که مانع از بیان افکار و دیدگاه او می شود. لذا بسیاری مسائل را نمی توان بصورت جدی مطرح نمود؛ بنابراین کارگردان می بایست قالبی مناسب برای ارائه دیدگاه ها و افکار خویش بیابد و البته در این اثر، مهرجویی از کمدی بهره فراوان برده است. مهرجویی بواسطه ژانر کمدی بسیاری از ناگفته ها را بیان کرده، بدون آنکه با تیغ سانسور مواجه شود.

???????????????

نکته دیگر اینکه، مخاطب نیز ممکن است در قالب اثر جدی نتواند سخن کارگردان را دریافت نماید؛ اما کمدی وسیله ای است برای بیان هر آنچه که نمی توان بصورت جدی بیان کرد. بسیاری از گفته ها در لفافه شوخی و طنز بیان می شود و اثری دوچندان نیز خواهد داشت.

در این فیلم نیز ما با یک آپارتمان و مسائل و حواشی و فروپاشی آن سر و کار داریم. آپارتمانی که در واقع در این اثر تبدیل به نماد شده است. آپارتمانی که تبدیل به نشانه و سمبل جامعه ای شده است که در این جامعه هر کس تنها به فکر خویش بوده و هیچگونه ارتباط اجتماعی و نشانه های شهروندی و زندگی اجتماعی در آن دیده نمی شود. در واقع آپارتمان علاوه بر دلالت بر واقعیت وجودی خود، دلالت بر جامعه ما به ازای بیرونی داشته؛ لذا کارکردی مفهومی یافته است.

فیلم اجاره نشین ها ساخته داریوش مهرجویی با نماهایی عمومی و باز از خیابان ولیعصر و برج‌های تازه ساخته شده‌ی یک شهر در حال توسعه و بناهای مدرنی همچون موزه‌ی هنرهای معاصر و مجتمع بزرگ آتی‌ساز شروع می‌شود. در همین ابتدای کار ما با شهری دارای معماری بی هویت و ناهمخوان روبرو هستیم، شهری که در آن به وضوح  توسعه ای نامتوازن را شاهد هستیم .

IMG12473474-1 (2)

کارگردان با استفاده از نماهای بیرونی از شهر، مدام تناقض ها وتضادهایی را مطرح می کند که این تضادها در زندگی آدمهای این شهر نیز رخنه کرده است. ساختمان هایی بزرگ و شیک و برج هایی با شکوه را می بینیم که با نمای کلی شهر در تضادند. همچنین ساختمان ها و برج های ساخته شده در کنار اتوبان‌ها و خیابان‌ها با اتومبیل های موجود در محیط و درخت های خشکیده کنار خیابان همخوانی چندانی ندارند و نشان از ناهمگونی و تضاد در شهر را دارند.

و اما با خروج از فضای شهری در ادامه روایت، به ساختمانی می‌رسیم که در حاشیه‌ شهر و در  منطقه‌ای در حال ساخت و سازهای تازه، بنا شده است. با توجه به روایت و قصه و در مواجهه با شخصیتها، می فهمیم که این ساختمان در این فیلم به نشانه و نمادی از جامعه آنروز تبدیل شده، ساختمانی که از بیرون نسبتا زیبا و سالم بوده و در ظاهر مشکلی ندارد؛ اما وقتی قدم به داخل خانه می گذاریم، معماری داخلی و آسیبهای موجود در معماری علی‌رغم ظاهرش، نشان از ساختمانی متزلزل دارد، ساختمانی که هر لحظه امکان فروپاشی آن وجود دارد.

77240_597

کارگردان در فیلم اجاره نشین ها زیباترین و بهترین استفاده از معماری را کرده است. یک ساختمان با معماری کهنه که بیرون و درون آن نشان از جامعه ای پر از تضاد و تناقض دارد. جامعه ای که هر لحظه در حال فروپاشی است. بنایی متزلزل که محوریت قصه فیلم را بر عهده دارد، خود بیانگر هجوم اجتناب ناپذیر مدرنیته به محیط زندگی ملتی که غالبا سنتی می اندیشد و سنتی هم زندگی می کند.

جامعه ای که خودش همواره در خود دارای تضادی قابل توجه بوده و نتوانسته تحولات جدید را بپذیرد و هضم نماید و بیش از پیش دارای عدم تعادل شده و  تضادهای موجود هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی به صورت روزافزونی در حال افزایش است.

داریوش مهرجویی در این اثربا استفاده از معماری (داخلی و خارجی) بصورت نمادین در القای مفاهیمی چون جامعه و معضلات موجود و عدم هماهنگی بین اعضا و افراد آن جامعه و حذف اخلاقیات، به درستی جامعه را کاملا مطابق عصر خود تصویر نموده و شاید بتوان گفت که بسیاری از ناگفته های کارگردان در معماری اثر، خود را آشکار کرده است. بسیاری از مفاهیمی که در کلام نمی گنجد.

به هر حال هر ساختمانی به جهت عناصر و معماری آن، تا یک حد مشخصی استحکام و استقامت داشته و اگر عواملی که به آن آسیب وارد نموده بیشتر از مقاومتش باشد، ساختمان دگرگون شده و از هم فرو می پاشد و همانطور که یک معماری به محافظت، مراقبت، رسیدگی و مراعات نیاز دارد، جامعه انسانی نیز به همان مراقبت و حتی بیشتر از آن نیازمند است.

رها کردن جامعه به حال خود و اعمال نشدن قانون و یا فساد موجود در سیستم و افزایش آن، می تواند به یک فاجعه بیانجامد، فاجعه ای که غیر قابل جبران است. یکسویه نگری، منفعت طلبی و مصلحت اندیشی، پایه های یک جامعه را سست کرده و نهایتا از درون نابود می‌شود.

?????????????????????????????????????????????????????????

در فیلم اجاره نشین ها ساخته داریوش مهرجویی، اکبر عبدی، عزت الله انتظامی، رضا رویگری، حسین سحرخیز، فریماه فرجامی و دیگر بازیگران برجسته تئاتر و سینما به ایفای نقش پرداخته و این هنرمندان یکی از بهترین بازی های خود را در این اثر ارائه داده اند.

حتی اگر این فیلم را پیش از این نیز دیده باشید، تماشای دیگر بار آن به هیچ وجه خسته کننده نبوده و هنوز هم اثری تاثیرگذار خواهد بود و در ضمن از آثار برجسته سینمای کمدی ما محسوب می شود. یک کمدی بی نظیر که در عین حال که مخاطب خود را می خنداند، او را به فکر واداشته و در ورای ظواهر، امری بسیار خطرناک در فیلم دیده می شود که هر لحظه ممکن است ساختمان از ریشه فرو ریزد و قربانیانی بر جای گذارد.

در ضمن با توجه به اینکه این فیلم سالها پیش ساخته شده است؛ اما هنوز رنگ و بوی کهنگی نگرفته و همچنان ما به ازای بیرونی دارد. اثر مذکور همچنان دارای پیامی تازه و نو و متناسب باشرایط روز جامعه را در خود دارد و انگار که برای همین امروز و جامعه فعلی ساخته شده است.

فیلم اجاره نشین ها هیچگاه تازگی خود را از دست نخواهد داد؛ مگر جامعه از اساس اصلاح شود و ما با چنین فاجعه هایی دیگر مواجه نباشیم.

.

منبع: تکرا

نوشته فروپاشی ساختمان به مثابه یک جامعه، فیلم سینمایی اجاره نشین ها ساخته داریوش مهرجویی اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

آثار ماندگار سینمای ایران؛ نگاهی به فیلم مرگ یزدگرد اثر بهرام بیضایی

آثار ماندگار سینمای ایران؛ نگاهی به فیلم مرگ یزدگرد اثر بهرام بیضایی
بهرام بیضایی از هنرمندان برجسته تئاتر و سینمای ایران در قبل و بعد از انقلاب محسوب می شود. او از دهه ۳۰ و ۴۰ در حوزه سینما و تئاتر، در زمینه نویسندگی و کارگردانی فعالیت داشته است و آثاری ماندگار در سینمای ایران خلق نمود.

ایشان نمایشنامه و فیلمنامه های بسیاری را تالیف نموده، همچنین تئاترهای متعددی را به روی صحنه برده است. در زمینه کارگرذانی سینما آثار درخشانی همچون رگبار، کلاغ، غریبه و مه، باشو غریبه ای کوچک، مسافران، چریکه تارا، شاید وقتی دیگر  و سگ کشی و برخی آثار ماندگار دیگر را  در کارنامه حرفه ای خود ثبت و به مخاطب عرضه نموده است.

در این مبحث نگاهی به فیلم مرگ یزدگرد می‌اندازیم. فیلم ” سگ کشی ” آخرین تجربه وی در زمینه کارگردانی فیلم بود و متاسفانه پس از آن با نارضایتی های بسیاری که  از عدم  شرایط امکان تولید کار هنری داشت، ایران را به مقصد آمریکا ترک نمود.

index.jpg1

بهرام بیضایی کارگردان فیلم مرگ یزدگرد از همان ابتدای کار شدیدا به نمایش ایرانی علاقمند بود و در این زمینه تحقیقات بسیاری نیز انجام داد و کتاب “تاریخ نمایش در ایران” حاصل بخشی از جستجو و کنکاش وی در عرصه تاریخ هنرهای نمایشی در ایران بوده که به چاپ رسیده است.

بهرام بیضایی به واسطه ایرانی بودن و داشتن تعصب ایرانی نسبت به فرهنگ و تمدن خود و همچنین به دلیل علاقمندی اش به انواع و اقسام شیوه های نمایش ایرانی و اشراف کامل بر آنها، در بسیاری از آثار خود از آنها بهره گرفته است. ما همواره رد این علاقمندی و ریشه فرهنگ و تمدن ایرانی و تاریخ هنر این مرز و بوم را در آثار او چه تئاتر و چه سینما شاهد بوده ایم.

فیلم مرگ یزدگرد

بهرام بیضایی در آثار نمایشی خود همواره از قواعد نمایش سنتی ایرانی اعم از تعزیه و تماشا و تخت حوضی و خیمه شب بازی و اشکال مختلف دیگر آن بهره برده است. او با مهارت و تبحر تمام توانسته این قواعد را از کهنگی درآورده و در قالبی مدرن، نو و متناسب با شرایط فیلم و یا تئاتر استفاده نماید. این تلاش وی سبکی خاص در آثار  بیضایی را پدید آورده که مخاطب نیز با آن آشنا شده و مورد پذیرش او  قرار گرفته است و استقبال از آثار او در ایران نیز گواهی بر این مدعاست.

بیضایی فیلمها و تئاتر های متعددی را کارگردانی کرده و هر کدام از آثار او حال و هوای خاص خود را داشته و همچون قصه های فولکلور و کهن، در آثارش رمز و راز از عناصر اصلی بوده و دنیای آثارش، دنیایی وهم آلود و سرشار از رمز و راز است.

در میان آثار بیضایی، فیلم مرگ یزدگرد که در سال ۶۱ ساخته شد تا حدی به لحاظ فرم با دیگر آثارش دارای اندک تفاوتهایی است و این تفاوت ناشی از تداخل مرزهای تئاتر و سینما بوده و ما در مواجهه با این اثر،  ترکیبی از تئاتر و سینما را شاهد هستیم. فیلم مرگ یزدگرد به دلایل مختلف از جمله بی حجاب بودن سوسن تسلیمی و یاسمن آرامی، توقیف شد و اکران عمومی نگرفت؛ اما به گمانم بسیاری از مخاطبان بیضایی به اثر دست پیدا کرده و مخاطبان بسیاری نسخه ویدئویی این اثر درخشان را دیدند.

marge-yazdgerd-poster

و اما قصه فیلم مرگ یزدگرد

مرگ یزدگرد نوشته و کار بهرام بیضایی و از آثار ماندگار سینمای ایران، حکایت فرار یزدگرد در جنگ با تازیان و گم شدن در بیابانی برهوت است. او با پناه آوردن به آسیابی که به دلیل شرایط بد اقتصادی فعال نبوده و پذیرش وی توسط آسیابان فقیر و خانواده اش که خود از گرسنگی در رنجند، از مرگ رهایی می یابد. یزدگرد پس از چندی که حالش بهبود یافته، از آسیابان تقاضایی دارد. او دستور به قتل خود داده؛ اما آسیابان تمرد می‌کند. لذا یزدگرد شروع به آزار و اذیت مرد آسیابان و زن و دخترش می پردازد تا بلکه خون آسیابان به جوش آمده و او را از این زندگی خلاص کند.

  moayerian (4)

نهایتا سرکردگان لشکر ایران پس از جستجوی بسیار به دنبال پادشاه، به این آسیاب رسیده و در آنجا با جسد بی جان او روبرو می شوند. سپس با شکنجه، استنطاق و محاکمه آسیابان به جرم قتل شاه، در می یابند که این مرگ خواسته خود پادشاه بوده است. لذا آسیابان را عفو کرده و می روند و در این هنگام بیرق های سیاه سپاه تازیان از دور دیده می شود. در پایان فیلم، زن آسیابان رو به سرداران شاه کشته شده می‌گوید: اینک داوران اصلی از راه می رسند٬ شما را که درفش سپید بود، این بود داوری٬ تا رای درفش سیاه آنان چه باشد.

در اثر مذکور، نکات و مسائل متعددی عنوان می شود که در اینجا مجال طرح آنها نبوده و ما بیشتر به مواردی که دارای تاکید و اهمیت ویژه تری است، می پردازیم. فیلم مرگ یزدگرد از نظر فرم و محتوا قابل بحث بوده و ضروری است که تا حد امکان به هر دو بُعد آن بپردازیم.

20163140182830870a

بهرام بیضایی در فیلم مرگ یزدگرد با ایجاد یک موقعیت و طرح روایتهای متعدد از یک واقعه؛ اما ناشی از چند دیدگاه، بسیار ماهرانه و زیبا مطلق نگری و قطعیت در وقایع، از جمله تاریخ را زیر سوال برده و به زیبایی علم ناقص انسان بر امور و پنهان ماندن برخی زوایا از دید هر انسانی نسبت به یک واقعه را طرح نموده است. بهرام بیضایی با ایجاد موقعیت مواجه شدن بزگان دربار با جسد پادشاه و شنیدن روایتهای متعدد از آسیابان و خانواده اش از سویی و محتمل بودن هر کدام از آن وقابع به اندازه دیگری، آنها را در داوری دچار سردرگمی و استیصال نموده است. لذا به هر روایتی مشکوک شده و  تردید تمام ذهن بزرگان را فرا میگیرد و در تعیین روایت صحیح دچار تردید شده و ناتوان میمانند.

البته این ناتوانی به دلیل همان نقص اساسی در آگاهی و اطلاعات انسان در مواجهه با اموری است که هیچکدام قطعیت نداشته و همگی نسبی هستند. آسیابان به گونه ای روایت می‌کند و زن آسیابان روایت خود را ارئه کرده و دختر آسیابان نیز روایتی دیگر را مطرح می‌کند. مخاطب و داوران، هیچگاه نمی توانند بفهمند که حقیقت ماجرا چه بوده است و جالب اینجاست که بهرام بیضابی بر اساس وجود عدم قطعیت و نسبی بودن امور  و طرح ناتوانی انسان در اشراف کامل به امور بتدریج ساختار یا فرمی به نام  پارودی یا نقیضه را طرح نموده و با استفاده از قواعد و ترفندهای نقیضه، اثر را به پیش می برد .

نقیضه یا پارودی شکل و فرمی از کمدی بوده که از نقض یک اثر دیگر پدید می آید و لذا نقیضه همواره به یک داستان و قصه مرجع نیاز دارد که در اینجا آسیابان، دخترش و خود هر یک روایت دیگری را نقض کرده تا روایت خود به عنوان روایت اصلی پذیرفته شود و خطر از کنارشان بگذرد. هرچند که در این روایتهای متعدد، بسیاری از حقایق  رو شده؛ اما به وضوح می بینیم که علم و دانش و آگاهی انسان بسیار ناقص است و هیچگاه انسان قادر به بازگو کردن حقایق نیست، حتی اگر خود بخواهد.

index

فیلم مرگ یزدگرد در فرم کاملا وام گرفته از نمایش ایرانی است. در نوع میزانسن ها و جابجایی بازیگران بر صحنه، ژست و ایست و پوزیشن ها همگی از نمایش ایرانی گرفته شده است. همچنین در میزانسن و ترکیب بندی و جابجایی بازیگران بر روی صحنه به وضوح رگه های تعزیه مشخص می شود. نکته دیگر اینکه بیضایی جهت پیشبرد روایت و قصه و باز کردن گره های داستان در بسیاری از صحنه ها از تکنیک بازی در بازی استفاده می کند.

هر چند که تکنیک بازی در بازی امروزه شیوه ای منسوخ و کهنه است و برای مخاطب امروزی جذابیتی ندارد؛ اما استفاده استادانه بیضایی از این تکنیک و ایجاد ریتم مناسب با صحنه و قدرت بازیگران کار، چنان جذابیتی ایجاد می کند که به مخاطب فرصتی برای فکر کردن به این مسئله را نمی دهد.

1

در فیلم مرگ یزدگرد لازم است که به بازی بازیگران اصلی کار از جمله مهدی هاشمی، سوسن تسلیمی و یاسمن آرامی نیز توجه کرد. بازی بسیار روان و درست، به همراه بیانی مناسب، ژستها و ایستهای بسیار درست و در خدمت شخصیت و سیالیتی که در بازی این بازیگران وجود دارد، باعث شده که به راحتی از یک پاساژ حسی به پاساژ دیگر رفته و در بدن و بیان به سرعت تغییراتی ایجاد نمایند و از نقشی به نقشی دیگر می روند. انصافا بازیگران در ارائه این شیوه از بازیگری که نزدیک به بازیگری اپیک بوده، بسیار موفق عمل کرده و لحظات زیبایی را خلق می کنند.

914961c579435cbf584d4a1e8308a631

فیلم مرگ یزدگرد به دلیل لوکیشن محدود، از دسته آثاری است که کارگردانی آن در قالب فیلم، بسیار مشکل بوده و هر کارگردانی از پس آن برنیامده؛ اما بیضایی با دکوپاژ مناسب و درست و طراحی دقیق نماها، توانسته مخاطب را به خود جذب نموده است. بیضایی بسیار استادانه در تلفیق تئاتر و سینما عمل نموده و در آخر فیلمی را ارائه کرده که در حال حاضر از آثار برجسته وی محسوب می شود. اگر فیلم مرگ یزدگرد را ندیده اید، حتما آن را تهیه کنید. این فیلم ارزش یکبار دیدن را دارد.

.

منبع: تکرا

 

نوشته آثار ماندگار سینمای ایران؛ نگاهی به فیلم مرگ یزدگرد اثر بهرام بیضایی اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

انقلاب در سینمای ایران؛ نگاهی به فیلم سفر سنگ اثر مسعود کیمیایی

انقلاب در سینمای ایران؛ نگاهی به فیلم سفر سنگ اثر مسعود کیمیایی
در طول تاریخ رویدادهای سیاسی از جمله جنگ و انقلابها بر حوزه اجتماعی و فرهنگی بسیار تاثیر گذار بوده است. چنین رخدادهایی در کشور  و به ویژه در عرصه هنر، عواملی جریان ساز بوده و مسبب ایجاد جریاناتی کوتاه مدت و بلند مدت بوده است و همواره به عنوان بستری مناسب و تاثیرگذار برای تولید آثارهنری با فرم و محتوای خاص، دستمایه هنرمندان قرار گرفته است.

فیلم سفر سنگ ساخته مسعود کیمیایی نیز حاصل چنین فرایندی بوده و به عنوان اثری متاثر از انقلاب ۱۳۵۷ قابل توجه و بررسی است.

safare sang_0

فراز و نشیب تاریخ هنر اکثر کشورهایی که درگیر اینگونه وقایع و تحولات شده اند، بیانگر نکته فوق بوده است و ایران نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. با توجه به پشت سر گذاشتن بسیاری از این برهه ها و حوادث تاریخی و تاثیر آن بر هنرمندان معاصر، شاهد بوده ایم که هنر نیز همواره در تندباد این حوادث و تغییر و تحولات، فراز و نشیب های بسیاری داشته و به شدت آبستن شرایط سیاسی و اجتماعی عصر خود بوده است.

آثار هنری خلق شده بویژه در زمینه هنرهای نمایشی و بطور تخصصی تر در زمینه فیلم و سینما به شدت متاثر از این جریانات بوده اند؛ بطوریکه آثار تولید شده در ایام نزدیک به رخداد انقلاب اسلامی کاملا این نکته را اثبات کرده اند.

11f18b411fca06e3bf2221e0a32121a7

فیلمهای موجود از آن دوره، از جمله فیلم سفر سنگ اثر کیمیایی کاملا بیانگر تب و تاب تند و احساساتگری انقلاب است. در این میان، مسعود کیمیایی نیز تحت تاثیر تب و تاب انقلاب به خلق اثری پرداخته که وجه ایدئولوژیک و احساسی آن بر وجه هنری و عقلانی اثر غالب است.

از آنجا که اکثر انقلابهای دنیا بر پایه احساسات بوده و در اکثر این انقلابها، بعد احساسی بر بعد عقلانی چیره است، معمولا آثاری که همزمان با اینگونه وقایع و همراه با آنان خلق می شوند نیز متاثر از این جریان است؛ لذا همواره به دلیل مغلوب شدن هنرمند در مواجهه با احساسات گری جامعه، معمولا اثر تولید شده نیز بعد منطقی و خردمندانه خود را از دست داده و در تولیداتی که درچنین شرایطی پدید آمده، وجه تبلیغاتی و احساسی بر وجه هنری اثر غالب است.

در این گونه از آثار، تاکید بیشتر بر محتواست و در بسیاری مواقع به دلیل افراط هنرمند، فرم اثر به شدت مغلوب محتوا شده و ما در این مواقع با آثاری به اصطلاح شعاری روبرو هستیم، آثاری که بطور کامل فرم خود را از دست داده اند.

hqdefault

 بنا بر شرایط متاثر از انقلاب اسلامی، مسعود کیمیایی نیز تحت تاثیر این جریانات و رویدادها، اثری بسیار متفاوت از آثار پیشین خود با عنوان “سفر سنگ” را در آن سالها  به مخاطب عرضه می کند.

 فیلم سفر سنگ حکایت از روستایی دارد که  مردمش برای نجات و خلاصی از شر خان و رهایی از بند استثمار طبقه فئودال، قصد راه اندازی آسیاب عمومی ده را در سر می پرورانند. آسیاب ده نیاز به سنگ آسیاب داشته و مردم این آبادی برای راه اندازی آن به ناچار نیاز به سنگی عظیم دارند. آسیابی که از آن خود مردم باشد؛ اما به دلیل ترس از خان و عوامل دست نشانده وی کسی جرات مواجهه باخان را ندارد.

از آنجا که قدرت در دستان حاکمیت بوده و حاکمیت نیز از آنِ طبقه فئودال بوده و این اربابان هستند که برای مردم تعیین تکلیف می کنند، لذا مردم از ترس جان خود و خانواده خود از این اقدام خودداری کرده و در این میان تنها یکی از مردان با شهامت روستا حاضر به انجام آن شده و از آنجا که فردی آزادیخواه و انقلابی بوده، داوطلبانه به قصد آوردن سنگ، راهی کوه و کمر می شود.

13881388241

 او به تنهایی در تلاش است تا هرچه زودتر این سنگ را به روستا برساند و هیچ ترسی به خود راه نمی دهد و با توجه به شناخت او از خان و بیرحمی و وحشی‌گری او، هرگز دچار تردید نمی شود. او به تنهایی دست به عمل زده و تا بخشی از مسیر، سنگ را آورده و کارشکنی های عوامل خان تاثیری در وی نداشته و موانع را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد؛ اما خان که تلاشش تا بدینجا بیهوده بوده و می بیند که او ترسی به دل راه نداده و همچنان به کار خود ادامه می دهد و بر آن اصرار نیز می ورزد، عده ای را اجیر کرده و او را بشدت مورد ضرب و شتم قرار می دهند.

عوامل خان سعی می کنند از این طریق او را بترسانند و از ادامه راه باز دارند؛ اما این درگیری و کتکهای مفصلی که نقش اول فیلم خورده، او را به اتمام کار مصمم تر کرده و هرگز کوتاه نیامده و به هیچ وجه حاضر نمی شود که پا پس بکشد.

1

این مرد دلیر به محض اینکه تا حدی بهبود می یابد به ادامه کار خود پرداخته و سخنان اطرافیان و دوستان وی نیز در او کارگر نیست. او مصمم به انجام کار خود است و نهایتا با تلاش بسیار، سنگ را تا نزدیکی روستا آورده و ما می بینیم که وی با سنگ عظیمی بر تپه ای مشرف به روستا ایستاده و تنها با پشت سر گذاشتن چندین قدم دیگر، کار را به پایان می رساند.

در این میان خان همچنان تلاش می کند که از این حرکت جلوگیری کند؛ اما هیچ یک از اقدامات او و نوچه هایش بی نتیجه مانده و حتی کار به جایی می رسد که  همه مردم روستا که برای دیدن او و سنگ آسیاب در  محل گرد آمده اند، به کمک او می شتابند و خان با زور و تهدید وحتی اسلحه توان برابری با آنان را نداشته و خود را شکست خورده می بیند.

در این لحظه می بینیم که قهرمان روستا گویا اندیشه ای در سر دارد. سنگ آسیاب را به سراشیبی می رساند و در این لحظه ناگهان سنگ رها شده و با سرعت به سمت منزل خان می غلطد و خان و خانه و عمارت اربابی را به کلی منهدم و نابود می کند و در آخر، این مردمند که با اتحاد، پیروز از میدان بیرون می آیند و سفر سنگ در اینجا به پایان می رسد.

با توجه به قصه و روند داستانی اثر در می یابیم که الگوی وجود خان و ارباب و ظلمهای بی حد و حصر خوانین، استثمار مردم و ناتوانی مردم در برابر ظلم، پیدا شدن قهرمانی در این میانه و اقدام انقلابی قهرمان در براندازی بنیان ظلم و ستم در جامعه و نهایتا پیروزی حق بر باطل که الگویی بسیار تکراری و استفاده شده در بسیاری از فیلمهای این چنینی است، در این اثر نیز محور قرار گرفته و مسعود کیمیایی در قصه پردازی این اثر نیز، همین روند را دنبال کرده است.

Safar_e_Sang_movie_poster

در فیلم سفر سنگ، کیمیایی نیز از همین الگوی مستعمل استفاده کرده و با سردادن شعارهای بسیار، در آخر با حرکتی انقلابی اثر را به پایان رسانده و نهایتا با ارائه انتهای خوشبینانه و پیروزی مردم، این اثر نیز به پایان می رسد.

الگویی بسیار تکراری در طول تاریخ درام نویسی در جهان و اکثر کشورهایی که در برهه هایی با این شرایط روبرو شده اند، این فیلم را شکل داده است و حتی مسعود کیمیایی نیز در نجات این سوژه و ایده ناتوان می ماند.

فیلم سفر سنگ به کارگردانی مسعود کیمیایی نیز مانند هر فیلم انقلابی دیگری، مغلوب ایدئولوژی بوده و اساسا ایدئولوژی تعیین کننده مسیر داستان است. از آنجا که ایدئولوژی همواره با بایدها و نبایدها سرو کار دارد، لذا کلیه امور، بُعد نسبی خود را از دست داده و تبدیل به اموری مطلق شده و این مطلق گرایی ناشی از نگاه ایده‌آل و آرمانگرایانه معمولا با واقعیت موجود تناسبی نداشته و در این شرایط، احساس حاکم است و در حاکمیت احساس،  وجه عقلانی امور از دست می رود.

index (2)

طبیعتا وقتی وجه عقلانی در اثری وجود نداشته باشد، نتیجتا احساس جای آن را گرفته و نسبیت در امور حذف می شود. متاسفانه فیلم سفر سنگ نیز عاری از این موارد نبوده و واقعیت آنروز جامعه در این اثر رنگ باخته و اساسا کیمیایی مطلبی را عنوان می کند که شعار مرده محسوب می شود؛ البته نگاه نمادین و تمثیلی در برخی نقاط، مخاطب را به تفسیر واداشته و بر همین اساس است که بین قیصر و سفر سنگ از  آثار کیمیایی هیچگونه موازنه ای برقرار نمی شود.

البته لازم به ذکر است که با تمام این احوال، فیلم سفر سنگ در میان آثاری که در تب و تاب انقلاب تولید شده یک سر و گردن از مابقی آثار تولید شده در سینمای ایران آن زمان بالاتر بوده است.

safarsang1

به هر حال با کارگردانی مسعود کیمیایی ما با فیلمی خوش ساخت و دارای قصه ای نسبتا شسته رفته روبروییم که کمتر در دیالوگها شعار داده و بحث شعاری بودن در بطن قصه شکل گرفته است. در ضمن بازی روان و نسبتا خوب بازیگران با هدایت مسعود کیمیایی و فرعیات قصه و جذابیتهایی که کارگردان در اثر ایجاد کرده، همانطور که گفتیم فیلم متوسطی را از این فیلمساز شاهدیم.

 ضعف اصلی این آثار در کوتاه بودن عمر آنان است. این دسته آثار به دلیل پرداختن احساسی به وقایعی که با گذشت زمان نگاه ما نیز به آنها تغییر می کند و بتدریج عقلانیت بر احساس چیره شده و بصورت عینیت بروز می یابد، عمر شان با این تغییر نگاه و دیدگاه و فلسفه مخاطب به پایان می رسد. اصطلاحا چنین آثاری دارای تاریخ مصرف معین بوده و با اتمام تاریخ مصرفشان، ضرورت وجودی اثر نیز از میان رفته و فیلم برای همیشه به بایگانی سپرده شده می شود.

.

منبع: تکرا

 

نوشته انقلاب در سینمای ایران؛ نگاهی به فیلم سفر سنگ اثر مسعود کیمیایی اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

آثار ماندگار سینمای قبل از انقلاب؛ نگاهی به فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی

آثار ماندگار سینمای قبل از انقلاب؛ نگاهی به فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی
همانطور که برخی قیصر را به نوعی آغازگر تحول در سینمای ایران می دانند، برخی نیز فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی را شروع موج نو در سینمای ایران قبل از انقلاب دانسته و عقیده دارند که فیلم گاو سینما را دچار تحول نمود و به اثری جریان ساز در سینما تبدیل شد.

فیلم گاو ساخته مهرجویی در ظاهر تصویرگر جامعه روستایی است؛ اما این اثر بسیار نمادین است و با زبانی ساده مفاهیمی بسیار عمیق را با خود به همراه دارد و همواره می تواند منشا و خاستگاه بسیاری از جریانهای فکری باشد. البته قیصر ساخته مسعود کیمیایی و گاو اثر داریوش مهرجویی هر دو آغازگر تحول در سینما و ایجاد جریان جدیدی در فرم و محتوای آثار بودند و هر کدام به سهم خود تاثیرگذار بوده و شاید این دو اثر به نوعی مکمل یکدیگر باشند. در ضمن هر دو از آثار ماندگار سینمای قبل از انقلاب به حساب می آیند.

شاید بتوان اینگونه بیان کرد که قیصر در عرصه گسترده تر و عام تری تاثیرگذار بوده و گاو در عرصه محدودتری و به جامعه روشنفکری نزدیکتر بوده و در این گستره تاثیر بیشتری از خود به جای گذاشته است و حضور این دو در سینمای ایران منافاتی با یکدیگر نداشته است.

20120306102743_09000

و اما فیلم گاو

فیلم گاو مهرجویی بر اساس داستانی از غلامحسین ساعدی با عنوان ” عزاداران بیل ” شکل گرفته و اقتباسی بسیار نزدیک از آن است که در سال ۱۳۴۸ توسط داریوش مهرجویی ساخته شد. در فیلم گاو حکایت از  یک روستا است. ماجرا این است که مش حسن با بازی عزت الله انتظامی، فردی از اهالی همین روستاست و یک روز که به خارج  از روستا رفته، در نبود او گاوش می میرد. حال همه اهالی ماتم زده، در میدان روستا جمع شده اند تا همفکری نموده و راهکاری بیابند که چگونه این خبر فجیع را به مش حسن که عاشق گاوش بوده، بدهند. به هر حال پس از گفتگوهای فراوان و با همفکری و هدایت مش اسلام که گویی دانای این مردم محسوب می شود، اوضاع را بررسی کرده و نتیجه می گیرند که در ابتدا خبر مرگ گاو را از او پنهان نمایند و به مش حسن بگویند که گاوش رفته است.

مش حسن به روستا باز می گردد و در نهایت می فهمد که چه واقعه تراژیکی رخ داده و به شدت پریشان احوال شده و کار آنقدر بالا می گیرد که مش حسن وجود خود را انکار کرده و خود را گاو مش حسن می نامد. پریشانی او روز به روز بیشتر شده و اهالی تصمیم می گیرند او را به شهر نزد پزشک ببرند؛ اما در میانه راه مش حسن از دست آنان فرار کرده و از پرتگاهی سقوط کرده و می میرد.

533016940-2591137662

فیلم گاو در آنزمان به شدت مورد توجه جامعه روشنفکری و منتقدان قرار گرفت و حتی در فستیوالهای معتبری همچون کن نیز به نمایش درآمد و جوایز متعددی را هم دریافت نمود.

درخصوص فیلم گاو تحلیل ها و تاویل های فراوانی شده و هرکسی از زاویه ای متفاوت به آن پرداخته است. یکی از نشانه های ارزشمند بودن اثر، همین تاویل پذیری های مختلف است. پرداختن به این اثر از زوایای گوناگون و ارائه معانی و مفاهیم متعدد و متفاوت نشانه ای است که آثار بزرگ دنیا از آن برخوردارند و در طول تاریخ مورد تفسیرهای مختلفی قرار گرفته اند. البته این رویکرد، خود نشان از وجود ابعاد مختلف و لایه های متعدد در اثر است و  چند بعدی یا چند وجهی بودن اثر، یکی از صفات بارز و برجسته ای است که یک اثر هنری دارا است.

cow_4662

در فیلم گاو ، مهرجویی با زبانی ساده و بیانی ملموس، یک جامعه روستایی را تصویر نموده که در نگاه اولیه یک روستا با مردمی ساده دل و صادق  به چشم می خورد که دچار بحران شده است؛ اما اگر کمی با تامل و نگاهی عمیق تر با اثر مواجه شویم، دچار چالشی خواهیم شد که در این چالش لایه ها و ابعاد مختلفی از اثر برای ما آشکار شده و پی می بریم که مهرجویی با استفاده از یک روستا به عنوان بستری اجتماعی، مسائل متعددی را بیان نموده و به آن پرداخته و با بیان تناقضاتی در این جامعه ما را از ساده انگاری دور می سازد.

در فیلم گاو ، در ابتدا مردمانی ساده را شاهدیم که بسیار زودباور و بی غل و غش به نظر می آیند؛ اما در تصاویر بعدی می بینیم که چندان هم ساده نبوده و از شیار پنجره ها و درها و پستی بلندیهای پشت بام ها به دنبال قصه اصلی می گردند. آنها کوچکترین حرکات طرف مقابل را زیر نظر داشته و در واقع هیچگونه فضای خصوصی و شخصی را برای افراد قائل نیستند. میل به دانستن جزئیات زندگی آدمها مانند یک بیماری به جان آنها افتاده و در پشت نقاب سادگی و صمیمیت خود، ماهیت اصلی خود را پنهان کرده اند.

FILM-A

اجتماعی که نه منافع فرد را می داند و نه منافع جمع را و در این بحران نیز نمی داند که با مش حسن چه کند. شاید مش حسن چندان مقصر نباشد که تا این حد به گاو خود دلبسته است. البته زمین و دام برای یک روستایی حکم هویت و هستی و محل گذران زندگی را برای او دارد. اگر زمینش را بگیری گویا رشته اتصال او به آن ناحیه جغرافیایی را قطع کرده ای و لذا هویتش از او سلب شده است و اگر دام خود را از دست دهد انگار که وسیله هستی بخش خود را از دست داده و در نهایت مانند آن است که مایه حیات خود را از کف داده باشد و امید زنده ماندنش به ناامیدی تبدیل می شود.

اما در اثر مهرجویی، برای مش حسن قضیه بغرنج تر بوده و گاو علاوه بر وسیله حیات بخش و مایه امیدواری اش به زندگی، جای خالی بسیاری از چیزها را برای او پر کرده است؛ از جمله اینکه آن گاو همدم و مونس مش حسن بوده و در جامعه ای که ما شاهدیم انتخاب یک گاو به عنوان یار و مونس چندان چیز غریبی نیست. خود اهالی هم بدان واقفند؛ اما هیچگاه از خود این سوال را نپرسیده که چرا تمام دنیای مش حسن یک گاو است و البته این عدم پرسش نیز باز هم نشان از آن ساده انگاری مردم روستا داشته و با چنین مسئله عجیبی، بسیار معمولی و عادی برخورد می کنند.

807789_402

گاو برای یک روستایی تنها توجیه اقتصادی داشته و به عنوان عاملی مهم در اقتصاد خانواده روستایی است؛ اما ما در اثر مهرجویی می بینیم که این رابطه فراتر از رابطه اقتصادی بوده و تبدیل به رابطه عاطفی شده و مش حسن بیشتر از آنکه نگران اقتصاد و هستی خود باشد، بیشتر عدم وجود گاو او را اذیت کرده و این مسئله تا بدانجا پیش می رود که مش حسن ترجیح داده که وجود خود را انکار کند و نه وجود گاو را!

جالب اینجاست که وقتی این بحران اوج می گیرد و مش حسن خود را گاو می پندارد، مردم نیز با او همانگونه برخوردی را دارند که بایک گاو دارند. جماعت روستایی، به راحتی هرچه را دیده باور کرده و برای ختم قصه هر گونه پایانی را می پذیرند، به شرط آنکه بحران خاتمه یابد. چون وجود بحران نیاز به حل مسئله داشته و این جامعه هیچگونه توان فکری و خردمندانه ای نداشته تا بتوانند به حل مسئله بپردازند و نهایتا عاقل و عالم آنها مش اسلام است که نظرات و افکار و عقاید او باری از کمدی به همراه دارد.

حال تناقض اصلی اینجا شکل می گیرد که وقتی عالم و دانشمند و متفکر جماعتی، مش اسلام باشد، انتظار هرگونه بهبودی برای جامعه، خیالپردازانه و ساده لوحی و یا حماقت است و وای به حال جامعه ای که مغز متفکرش مش اسلام است. آن جامعه سرنوشتی جز این نخواهد داشت.

0913921202191014102a

چنین جامعه ای همواره می بایست از دشمنی خیالی به نام بلوری ها واهمه داشته و با ترس از دنیایی که در توهمات برای خود ساخته روزگار بگذراند و خاستگاه هر مصیبتی را در دنیای توهمات خود و دشمن نامعلومی بنام بلوری ها بداند و هیچگاه از عقل و خرد خود به عنوان یک توانایی استفاده نکند و همواره فکر کردن را به امثال مش اسلام بسپارد و فکر و اندیشه را فراتر از توانایی خود بداند. پر معلوم است که در جامعه ای که خرد و اندیشه مردمانش بلا استفاده بماند خرافه و وهم جای آن را گرفته و به جای استفاده از خرد به ورد و جادو پناه برده تا از شر اهریمن خلاصی یابند.

یکی از نکات جالب توجه در فیلم گاو اینست که هیچکس به پدیده مرگ و دلایل علمی آن اشاره نکرده و در جامعه ای که مهرجویی بسیار استادانه تصویر کرده، علم و دانش و آگاهی جایگاهی نداشته و گویا اصولا آگاهی به مسائل از طریق علمی، هرگز وجود خارجی ندارد؛ اما دشمنی به نام بلوری ها وجود دارد که همگان را می ترساند.

البته این توهم وجود دشمن چندان هم بی فایده نیست؛ زیرا عامل اصلی وحدت این روستا بوده و اگر چنین توهمی وجود نداشته باشد، هیچ الزامی نیست که مردم روستا را زیر یک پرچم نگاه دارد و در ضمن بسیار مطیع باشند. مهمترین نکته این دشمن توهمی اینست که ابزاری شده در دست حاکمان تا از ترس آن همگی مطیع و گوش به فرمان باشند و البته در این میان مش اسلام بواسطه اندک آگاهی خود شاید بیشترین بهره را در این میان ببرد؛ زیرا در فضای عادی و وجود امنیت بعید است که مش اسلام همچنان یکه تازی کند و برای همگان تصمیم بگیرد و حتی کدخدا نیز گوش به فرمان او باشد.

607949_357

عدم امنیت به واسطه ایجاد توهم، همواره ابزاری در دست حاکمان در طول تاریخ بوده تا بتوانند همگان را به یکسو رانده و به جای آنها برایشان تصمیم گیری نموده و صلاح آنها را تشخیص دهند. دشمنی فرضی که هرکس از ظن خود به آن می نگرد و به ناچار تن به هر شرایطی که سودجویان برای وی ایجاد می کنند، داده و کاملا گوش به فرمان و رام است.

.

منبع: تکرا

 

نوشته آثار ماندگار سینمای قبل از انقلاب؛ نگاهی به فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

نگاهی به فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی؛ اثری ماندگار از سینمای ایران قبل از انقلاب

نگاهی به فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی ازآثار ماندگار سینمای ایران قبل از انقلاب - تکرا

در طول تاریخ سینمای ایران، با آثاری همچون رگبار اثر بهرام بیضایی از سینمای قبل از انقلاب برخورد می کنیم که به لحاظ فرم و محتوا بسیار قابل توجه است. رگبار صرفا یک اثر تجاری نبوده و معیارهای هنری نیز در آنها رعایت شده است. چنین آثاری، مورد توجه عموم مخاطبان خاص و عام قرار گرفته و تا به امروز ماندگاری خود را حفظ کرده اند. برخی از آنها در فستیوالهای داخلی و خارجی نیز خوش درخشیده و جوایزی هم دریافت نموده اند.

 همانطور که در مطالب پیشین گفته شد ما در این سلسله مباحث و در هر مطلب به یکی از این آثار برجسته خواهیم پرداخت. آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم تا مخاطب به ارزشهای بیشتر اثر پی برده و لایه های مختلف آن را دریابد. در این مبحث می خواهیم در نگاهی اجمالی به فیلم رگبار ساخته بهرام بیضایی بپردازیم. در ادامه با تکرا همراه باشید.

    پرویز فنی زاده در رگبار

فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی در سال ۱۳۵۱ ساخته شد و اکران عمومی گرفت. با توجه به فضای سینمای آن سالها و حضور پررنگ فیلم فارسی در آن زمان، رگبار اثری تازه و نو بود که هیچکدام از کلیشه های رایج را دارا نبوده و بُعد هنری در این فیلم کاملا غالب بود.

رگبار در ظاهر فیلمی ساده و صمیمی به نظر می رسد؛ اما سرشار از نشانه ها و رمز و رازهای زندگی است. اثری به دور از هر گونه کلیشه و عاری از نشانه های فیلمهای تجاری و بدون پایانی خوش که دلخواه مخاطب آن روز بود. الحق که ساختن چنین فیلمی در آن دوره و حتی باید بگویم در هر دوره تاریخی، جسارت بسیار می خواهد که بیضایی نیز تا به امروز همواره جسارت خود را ثابت کرده و نشان داده که از تجربه، هراسی ندارد. او با اعتماد و اطمینان خاطر به سمت ناشناخته ها هجوم برده؛ لذا در هر اثر بیضایی با عناصری بدیع و خلاقانه مواجه می شویم.

132611_935

فیلم رگبار ساخته بهرام بیضایی، حکایت معلمی ساده و بی پیرایه است که به مدرسه ای در پایین شهر منتقل می شود. او در آنجا با خواهر یکی از دانش آموزان خود آشنا شده و پس از کش و قوسهای بسیار با خود، به دختر دل می بازد. از سویی می بینیم که در این میان قصاب محله نیز دختر را دوست داشته و از آنجا که دختر از خانواده فقیری بوده، لذا مرد قصاب همواره کمک حال این خانواده است. مرد قصاب که از ماجرای دلبستگی معلم جدید مطلع شده با او درگیر می شود و او را به شدت کتک می زند.

Ragbar

معلم تازه وارد که پرویز فنی زاده نقش آن را به عهده دارد، در مدرسه دست به فعالیتهای خیرخواهانه و انقلابی می زند، از جمله سالن مدرسه را از یک انباری خاک گرفته، تبدیل به فضایی شیک و تمیز کرده تا مراسم اولیا و مربیان مدرسه در آنجا برگزار شود.

در نهایت این معلم (پرویز فنی زاده) که در فیلم حکمتی نام دارد، وقتی که کار خود را تمام شده می پندارد، اسباب و اثاثیه خود را دوباره همانگونه که آمده بود بر گاری سوار می کند و از شهر می رود. دختر نیز که در واقع  دلباخته او شده از پشت پنجره رفتن او را می نگرد و هرچه کارفرمایش اصرار به رفتن با معلم می کند و از او می خواهد که به دنبال عشق خود برود، دختر نمی تواند این کار را انجام دهد؛ چرا که او، خود را مدیون قصاب محله می داند.

دختر، با بازی پروانه معصومی، می ماند و آقای حکمتی معلم مدرسه همانگونه که تنها آمده بود، تنها نیز می رود و آمدن و رفتن او همچون رگباری است که بر شهر می بارد و به سرعت نیز تمام می شود.

media1

رگبار به کارگردانی بیضایی از سینمای قبل از انقلاب، داستان معلمی است ساده؛ اما متفاوت در جامعه! در واقع در جامعه ای که منفعت طلبی و کاسبی، پیشه جماعت شده است و همواره منفعت شخصی بر همه امور ارجحیت داشته و هر کس در پی منافع خود است. در چنین جامعه ای منافع همگانی تبدیل به اموری غریب شده و تا جایی پیش  می رود که قدم برداشتن در راه منافع همگانی به نظر جامعه عجیب و خنده دار بوده و فعالیت در این امور را به حساب بلاهت و سادگی فرد در جامعه می گذارند و گویی که دیگر دوره این فعالیتها گذشته است.

از سویی دیگر در فیلم رگبار ما با جامعه ای بسیار منفعل روبروییم. افراد جامعه تبدیل به افرادی منفعل شده و هیچ فردی دغدغه جامعه را ندارد و همگی بر اساس عادت زندگی می کنند و خارج از برنامه روزمره خود قدمی فراتر نگذاشته و اصولا آن را بیهوده می پندارند.

حال در این شرایط، ناگهان فردی سر و کله اش پیدا می شود که از جنس این اجتماع نبوده و فردی متفاوت از بقیه دیده می شود. شخصی که هنوز منافع همگانی برایش ارزشمند بوده، فردی که می خواهد هر روز زندگی جدیدی داشته باشد و متفاوت از دیروز خود بوده و می خواهد که فردی مفید در زندگی باشد. فردی که منفعل نیست و خود را آزاد و رها، برای پذیرش هر اتفاق جدید و تازه در زندگی قرار داده، از گرد راه  می رسد، عاشق می شود و این عشق به او انرژی داده تا دست به فعالیتهای مختلف بزند. او سعی می کند همانطور که عشق، انسان را از رخوت و سستی درآورده، او نیز اطرافیان و محل کار و زندگی خود را از رخوت و پوسیدگی نجات دهد.

images

آقای حکمتی در فیلم رگبار، یک معلم انقلابی است که عاشق شده، گویی یکبار دیگر به فضای مرده شهر روح دمیده تا جاییکه زن خیاط که صاحبکار دختر بوده نیز به آرزوهای دوران جوانی خود باز می گردد و بالاخره مشتریی که از اعیان بوده و او سالها در انتظار آمدن اوست همچون ایام گذشته می آید و او را از روزمرگی درآورده و شاید برای همین است که اصرار دارد، دختری که شاگردش بوده به عشق معلم جوان پاسخ مثبت بدهد و خود را از فضای رخوت زده این شهر نجات دهد.

یکی از صحنه های بسیار زیبا و قابل توجه در فیلم رگبار بیضایی، مواجهه دو مردی است که عاشق این دختر فقیر شده اند. رویارویی این دو در واقع صحنه ای را رقم می زند که مخاطب را هم درگیر خود می کند. هردو عاشق رو در روی یکدیگر قرار گرفته و سعی دارند با ادله خود دیگری را توجیه و قانع کرده تا بلکه یک نفر از عشقش دست بکشد؛ اما ادله ها یکی است.

رگبار1

یکی علاقه بی حد و حصر خود را دلیل آورده و دیگری نیز خود را در همان شرایط می بیند. آن یکی از جذابیت دختر گفته و خب همین جذابیت برای دیگری نیز وجود دارد. این یکی از عاشق شدن خود بر چشمان دختر می گوید و البته دیگری نیز عاشق چشمان دختر شده است. یکی از خنده های دختر می گوید و دیگری نیز مست این خنده ها بوده و می بینیم که هر دو عاشقند و هر دو دلایلی یکسان دارند. هر دو دختر را دوست داشته، هردو از نبودن دختر می میرند، هر دو عاشق چشمان دختر بوده و هردو مست از خنده های دختر هستند.

بهرام-بیضایی-1

بیضایی در اینجا ما را با وضعیتی بغرنج مواجه کرده که نمی دانیم کدام محق ترند و حال انتخاب دختر تعیین کننده است؛ اما دختر بر خلاف احساس و خواسته قلبی خود عمل کرده و معلم تنها می رود و دختر در شهر می ماند.

دختر خود را مدیون قصاب می داند؛ هرچند هیچ عشقی به او ندارد؛ اما می ماند و مانند بقیه مردم، روزمرگی را انتخاب می کند؛ اگر چه که او خود را ناچار به این انتخاب می داند و در واقع جبر جامعه است که برای او، آینده را رقم می زند.

آقای حکمتی معلم عاشق و سرشار از انرژی، تمام حس و حال و شور و نشاط خود را که حاصل یک عمر زندگی او بود، همه را در مدتی کوتاه و ناگهانی و به شدت فشرده بر سر آن شهر می بارد و بی انگیزه و بدون هیچ برنامه ای می رود تا او نیز روزها را روز به روز بگذراند و با غم و اندوه عشقی ناکام، شاید مانند بقیه تنها روزگار بگذراند.

b86e6c42a0f01ba9b9005f7937de96b2

قطعا از آن رگباری که ناگهان همه چیز را و فضا را تغییر می دهد، دیگر در زندگی او و یا در این شهر خبری نخواهد شد. خلاصه آقای حکمتی که پرویز فنی زاده این نقش را به زیبایی تمام بازی کرده است، همچون رگبار به ناگهان بر سر اهالی شهر می بارد و همچون رگبار به ناگهان نیز پایان می یابد. فیلم برخلاف سلیقه تماشاگر آن روزهای سینما با پایانی تلخ مخاطب را رها می کند و مخاطب با بمباران عواطف و احساسات و سوالات بسیار بر جای می ماند و تصویری غریب از زندگی که در جریان است.

.

منبع: تکرا

 

نوشته نگاهی به فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی؛ اثری ماندگار از سینمای ایران قبل از انقلاب اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

نگاهی به فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی؛ اثری ماندگار از سینمای ایران قبل از انقلاب

نگاهی به فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی ازآثار ماندگار سینمای ایران قبل از انقلاب - تکرا

در طول تاریخ سینمای ایران، با آثاری همچون رگبار اثر بهرام بیضایی از سینمای قبل از انقلاب برخورد می کنیم که به لحاظ فرم و محتوا بسیار قابل توجه است. رگبار صرفا یک اثر تجاری نبوده و معیارهای هنری نیز در آنها رعایت شده است. چنین آثاری، مورد توجه عموم مخاطبان خاص و عام قرار گرفته و تا به امروز ماندگاری خود را حفظ کرده اند. برخی از آنها در فستیوالهای داخلی و خارجی نیز خوش درخشیده و جوایزی هم دریافت نموده اند.

 همانطور که در مطالب پیشین گفته شد ما در این سلسله مباحث و در هر مطلب به یکی از این آثار برجسته خواهیم پرداخت. آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم تا مخاطب به ارزشهای بیشتر اثر پی برده و لایه های مختلف آن را دریابد. در این مبحث می خواهیم در نگاهی اجمالی به فیلم رگبار ساخته بهرام بیضایی بپردازیم. در ادامه با تکرا همراه باشید.

    پرویز فنی زاده در رگبار

فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی در سال ۱۳۵۱ ساخته شد و اکران عمومی گرفت. با توجه به فضای سینمای آن سالها و حضور پررنگ فیلم فارسی در آن زمان، رگبار اثری تازه و نو بود که هیچکدام از کلیشه های رایج را دارا نبوده و بُعد هنری در این فیلم کاملا غالب بود.

رگبار در ظاهر فیلمی ساده و صمیمی به نظر می رسد؛ اما سرشار از نشانه ها و رمز و رازهای زندگی است. اثری به دور از هر گونه کلیشه و عاری از نشانه های فیلمهای تجاری و بدون پایانی خوش که دلخواه مخاطب آن روز بود. الحق که ساختن چنین فیلمی در آن دوره و حتی باید بگویم در هر دوره تاریخی، جسارت بسیار می خواهد که بیضایی نیز تا به امروز همواره جسارت خود را ثابت کرده و نشان داده که از تجربه، هراسی ندارد. او با اعتماد و اطمینان خاطر به سمت ناشناخته ها هجوم برده؛ لذا در هر اثر بیضایی با عناصری بدیع و خلاقانه مواجه می شویم.

132611_935

فیلم رگبار ساخته بهرام بیضایی، حکایت معلمی ساده و بی پیرایه است که به مدرسه ای در پایین شهر منتقل می شود. او در آنجا با خواهر یکی از دانش آموزان خود آشنا شده و پس از کش و قوسهای بسیار با خود، به دختر دل می بازد. از سویی می بینیم که در این میان قصاب محله نیز دختر را دوست داشته و از آنجا که دختر از خانواده فقیری بوده، لذا مرد قصاب همواره کمک حال این خانواده است. مرد قصاب که از ماجرای دلبستگی معلم جدید مطلع شده با او درگیر می شود و او را به شدت کتک می زند.

Ragbar

معلم تازه وارد که پرویز فنی زاده نقش آن را به عهده دارد، در مدرسه دست به فعالیتهای خیرخواهانه و انقلابی می زند، از جمله سالن مدرسه را از یک انباری خاک گرفته، تبدیل به فضایی شیک و تمیز کرده تا مراسم اولیا و مربیان مدرسه در آنجا برگزار شود.

در نهایت این معلم (پرویز فنی زاده) که در فیلم حکمتی نام دارد، وقتی که کار خود را تمام شده می پندارد، اسباب و اثاثیه خود را دوباره همانگونه که آمده بود بر گاری سوار می کند و از شهر می رود. دختر نیز که در واقع  دلباخته او شده از پشت پنجره رفتن او را می نگرد و هرچه کارفرمایش اصرار به رفتن با معلم می کند و از او می خواهد که به دنبال عشق خود برود، دختر نمی تواند این کار را انجام دهد؛ چرا که او، خود را مدیون قصاب محله می داند.

دختر، با بازی پروانه معصومی، می ماند و آقای حکمتی معلم مدرسه همانگونه که تنها آمده بود، تنها نیز می رود و آمدن و رفتن او همچون رگباری است که بر شهر می بارد و به سرعت نیز تمام می شود.

media1

رگبار به کارگردانی بیضایی از سینمای قبل از انقلاب، داستان معلمی است ساده؛ اما متفاوت در جامعه! در واقع در جامعه ای که منفعت طلبی و کاسبی، پیشه جماعت شده است و همواره منفعت شخصی بر همه امور ارجحیت داشته و هر کس در پی منافع خود است. در چنین جامعه ای منافع همگانی تبدیل به اموری غریب شده و تا جایی پیش  می رود که قدم برداشتن در راه منافع همگانی به نظر جامعه عجیب و خنده دار بوده و فعالیت در این امور را به حساب بلاهت و سادگی فرد در جامعه می گذارند و گویی که دیگر دوره این فعالیتها گذشته است.

از سویی دیگر در فیلم رگبار ما با جامعه ای بسیار منفعل روبروییم. افراد جامعه تبدیل به افرادی منفعل شده و هیچ فردی دغدغه جامعه را ندارد و همگی بر اساس عادت زندگی می کنند و خارج از برنامه روزمره خود قدمی فراتر نگذاشته و اصولا آن را بیهوده می پندارند.

حال در این شرایط، ناگهان فردی سر و کله اش پیدا می شود که از جنس این اجتماع نبوده و فردی متفاوت از بقیه دیده می شود. شخصی که هنوز منافع همگانی برایش ارزشمند بوده، فردی که می خواهد هر روز زندگی جدیدی داشته باشد و متفاوت از دیروز خود بوده و می خواهد که فردی مفید در زندگی باشد. فردی که منفعل نیست و خود را آزاد و رها، برای پذیرش هر اتفاق جدید و تازه در زندگی قرار داده، از گرد راه  می رسد، عاشق می شود و این عشق به او انرژی داده تا دست به فعالیتهای مختلف بزند. او سعی می کند همانطور که عشق، انسان را از رخوت و سستی درآورده، او نیز اطرافیان و محل کار و زندگی خود را از رخوت و پوسیدگی نجات دهد.

images

آقای حکمتی در فیلم رگبار، یک معلم انقلابی است که عاشق شده، گویی یکبار دیگر به فضای مرده شهر روح دمیده تا جاییکه زن خیاط که صاحبکار دختر بوده نیز به آرزوهای دوران جوانی خود باز می گردد و بالاخره مشتریی که از اعیان بوده و او سالها در انتظار آمدن اوست همچون ایام گذشته می آید و او را از روزمرگی درآورده و شاید برای همین است که اصرار دارد، دختری که شاگردش بوده به عشق معلم جوان پاسخ مثبت بدهد و خود را از فضای رخوت زده این شهر نجات دهد.

یکی از صحنه های بسیار زیبا و قابل توجه در فیلم رگبار بیضایی، مواجهه دو مردی است که عاشق این دختر فقیر شده اند. رویارویی این دو در واقع صحنه ای را رقم می زند که مخاطب را هم درگیر خود می کند. هردو عاشق رو در روی یکدیگر قرار گرفته و سعی دارند با ادله خود دیگری را توجیه و قانع کرده تا بلکه یک نفر از عشقش دست بکشد؛ اما ادله ها یکی است.

رگبار1

یکی علاقه بی حد و حصر خود را دلیل آورده و دیگری نیز خود را در همان شرایط می بیند. آن یکی از جذابیت دختر گفته و خب همین جذابیت برای دیگری نیز وجود دارد. این یکی از عاشق شدن خود بر چشمان دختر می گوید و البته دیگری نیز عاشق چشمان دختر شده است. یکی از خنده های دختر می گوید و دیگری نیز مست این خنده ها بوده و می بینیم که هر دو عاشقند و هر دو دلایلی یکسان دارند. هر دو دختر را دوست داشته، هردو از نبودن دختر می میرند، هر دو عاشق چشمان دختر بوده و هردو مست از خنده های دختر هستند.

بهرام-بیضایی-1

بیضایی در اینجا ما را با وضعیتی بغرنج مواجه کرده که نمی دانیم کدام محق ترند و حال انتخاب دختر تعیین کننده است؛ اما دختر بر خلاف احساس و خواسته قلبی خود عمل کرده و معلم تنها می رود و دختر در شهر می ماند.

دختر خود را مدیون قصاب می داند؛ هرچند هیچ عشقی به او ندارد؛ اما می ماند و مانند بقیه مردم، روزمرگی را انتخاب می کند؛ اگر چه که او خود را ناچار به این انتخاب می داند و در واقع جبر جامعه است که برای او، آینده را رقم می زند.

آقای حکمتی معلم عاشق و سرشار از انرژی، تمام حس و حال و شور و نشاط خود را که حاصل یک عمر زندگی او بود، همه را در مدتی کوتاه و ناگهانی و به شدت فشرده بر سر آن شهر می بارد و بی انگیزه و بدون هیچ برنامه ای می رود تا او نیز روزها را روز به روز بگذراند و با غم و اندوه عشقی ناکام، شاید مانند بقیه تنها روزگار بگذراند.

b86e6c42a0f01ba9b9005f7937de96b2

قطعا از آن رگباری که ناگهان همه چیز را و فضا را تغییر می دهد، دیگر در زندگی او و یا در این شهر خبری نخواهد شد. خلاصه آقای حکمتی که پرویز فنی زاده این نقش را به زیبایی تمام بازی کرده است، همچون رگبار به ناگهان بر سر اهالی شهر می بارد و همچون رگبار به ناگهان نیز پایان می یابد. فیلم برخلاف سلیقه تماشاگر آن روزهای سینما با پایانی تلخ مخاطب را رها می کند و مخاطب با بمباران عواطف و احساسات و سوالات بسیار بر جای می ماند و تصویری غریب از زندگی که در جریان است.

.

منبع: تکرا

 

نوشته نگاهی به فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی؛ اثری ماندگار از سینمای ایران قبل از انقلاب اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

از «نفس» افتاده: چرا فیلم نفس از میانه راه دیگر کششی ندارد؟

فیلم نفس

  • کارگردان: نرگس آبیار
  • نویسنده: نرگس آبیار
  • بازیگران: ساره نورموسوی، مهران احمدی، پانته‌آ پناهی ها، گلاره عباسی، سیامک صفری، شبنم مقدمی، ساقی زینتی، محمدرضا شیرخانلو، علی خانبابایی و جمشید هاشم پور
  • جوایز: بهترین بازیگر نقش اول زن (پانته آ پناهی ها) و بهترین بازیگر نقش مکمل زن (شبنم مقدمی) از سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر
  • مدت فیلم: ۱۴۰ دقیقه
  • سال ساخت: ۱۳۹۴
  • خلاصه داستان: فیلم سینمایی «نفس» روایتی کودکانه از زبان بهار دختر بزرگ خانواده است از خواهران و برادران خود نادر، کمال و مریم که همراه پدرشان غفور و نامادری پدرشان در بحبوحه انقلاب تا سال های جنگ حوادثی را از سر می گذرانند.

فیلم نفس که در ادامه اقتباس های ادبی نرگس آبیار از رمان های خود (پس از «اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند (۱۳۹۱) و شیار ۱۴۳ (۱۳۹۲)») ساخته شده و این روزها بر روی پرده سینما نقش بسته است. فیلمساز در این فیلم به دنبال ارائه روایتی کاملا شخصی از انقلاب و حوادث آن بوده و پس لرزه های حوادث روز را در زندگی خانواده ای نسبتا بزرگ و فقیر ثبت می کند.

مانند شیار ۱۴۳، آبیار در «نفس» هم به دنبال ارائه مسائل سرحدی (انقلاب و جنگ) و تاثیر آن بر زندگی مردم عادی است که دارای خرده فرهنگ های مخصوص به خود هستند. آبیار سعی می کند در قالب استفاده از این خرده فرهنگ ها، تاثیرات حوادث کلان را بر زاد و بوم یک کشور نشان دهد.

شاید بتوان با فیلم نفس آبیار را فیلمساز خرده فرهنگ های جامعه و راوی فرهنگ و منش غیرشهری، روستایی و غیرتهرانی دانست، جایی که روش و منشی غیر از فرهنگ عام دارند: در فیلم «اشیا…» او به سراغ زنی از طبقه پایین و فقیر جامعه می رود که سعی دارد اشتباه خود را به هر قیمتی شده (حتی با دروغ) جبران کند. در «شیار» مادر شهیدی را به تصویر می کشد که در یکی از دهات های کرمان از پذیرش مرگ فرزند جبهه رفته سرباز می زند و امیدوار می ماند تا آنجا که به روان رنجوری می افتد و اینجا در «نفس» وی داستانی می گوید از خانواده ای غیرتهرانی که در حوالی تهران و بعدها در گاراژی اطراف میدان شوش سکنی می گزینند.

فیلم نفس

ولی در نفس، روایت آبیار نه از زبان سوم شخصی ناظر، بلکه اول شخص (بهار) روایت می شود، کودکی که کنجکاوانه دنیای اطراف را می کاود و آن را برای مخاطب بازگو می کند. پس آبیار در مقام فیلمنامه نویس فرصتی می یابد تا با استفاده از بازی گوشی های کودکانه، فضایی فانتزی به فیلم ببخشید و حوادث حتی تلخ (مانند فقر و محرومیت، بی مادری و درد و رنج) را با ذوق و انرژی کودکانه و دنیای پر از خیال آن دوران تلطیف کند.

مشکل از همینجا آغاز می شود، چون آبیار فیلمنامه نویس، در همین دنیا چنان غرق می شود که از جایی به بعد خود نمی داند فیلمی «درباره کودکان» می سازد یا «برای کودکان» و دچار مشکل «عدم ایستایی روایت» می شود و رفت و برگشت برای منزل به منزل گشتن در میان حوادث باعث تشتت ذهن مخاطب می گردد.

فیلمنامه‌ی فیلم نفس به معنی واقعی نه قابل انتساب به سینمای «خرده روایت» است و نه سینمای «روایت کلان» که می توان آن را داستانک هایی فراوان دانست به شخصیت های یکسان که درباره تاریخ های مختلف نوشته شده اند و نخی که دانه های تسبیح آن را به هم متصل می کند، شکست و خمودی روایت بی فراز و فرود آن است که نه اتفاق آن چنان ویژه ای در زندگی این افراد می افتد که آنها را اصطلاحا به بلوغی خزنده وادارد و نه اینکه از حوادث بیرونی دچار فراز و فرود چندانی می شوند که بتوان گفت در داستان پیشرفتی حاصل می گردد.

نرگس آبیار، نویسنده و کارگردان فیلم نفس
نرگس آبیار، نویسنده و کارگردان فیلم نفس

همین یکسانی روایت باعث می شود که بازی پانته آ پناهی ها در نقش نامادری پیر پدر بچه ها، دچار یکنواختی شود و نبض فیلم بیافتد و حتی خانه به خانه شدن بچه ها و از تهران به یزد رفتن هم باعث نمی شود که کوچک ترین اثری از حوادث بیرونی بر شخصیت ها بتوانیم ببینیم. شخصیت راوی داستان یعنی بهار هم گرچه جایی می گوید بزرگ شده است و باید کمتر حرف بزند، ولی ظاهرا از بزرگ شدن فقط همین کم حرف زدن در شخصیت او نمود می یابد و کماکان باقی خصلت های وی به خودی خود باقی است.

این ضعف بزرگ فیلمنامه نویسی یعنی مردد ماندن در واقعه نگاری (و استفاده از پیرنگ کلان) یا شخصیت نگاری (و استفاده از خرده پیرنگ ها) باعث می شود که نیمه دوم فیلم از نیمه اول به شدت خسته کننده تر باشد و به قولی فیلم نفس خیلی زود از نفس می افتد و نمی تواند مخاطب را راضی کند که امسال فیلم های بسیار بهتری مانند «فروشنده» و «ابد و یک روز» را بر پرده دیده اند.

آبیار اگر بتواند اسیر شخصیت های فرهنگ غیرغالب نشود، از آنها فاصله بگیرد، کمی هم داستان گوی بهتری شود و از وقایع خاص برداشت های عوامانه نکند، دیگر مجبور نخواهد بود برای پر کردن خلاهای فیلمنامه از احساسات مخاطب مایه بگذارد و با نماهای نیمه بسته هیجان ساختگی به حوادثی بدهد که بسیار معمولی تر از آن هستند که اتفاقی خاص را در سکون و سکوت فیلمنامه او ایجاد کنند.

شاید تنها نکته که مخاطب را بتوان به آن خاطر دعوت به دیدن این فیلم کرد، تعریف داستان از دیدگاه کودک باشد، یعنی از زبان قشری که در سینمای نحیف ما می توان گفت کاملا نادیده گرفته شده و تنها ابزاری بوده برای طبیعی جلوه دادن ساختار خانواده. در غیر اینصورت، دیدن این فیلم ماراتونی خواهد بود از تحمل لفاظی های عالمانه دختر بچه ای که می خواهد بلوغ فکری را تجربه کند و نفس به فیلم نفس فیلم بدهد و چندان هم در این امر توفیقی کسب نمی کند، چرا که در قالب کلیشه ها و برداشت عامیانه از مسائل می ماند، مشکلی که فیلمنامه نویس خیلی پیش تر دچار آن شده است.

.

منبع: تکرا

نوشته از «نفس» افتاده: چرا فیلم نفس از میانه راه دیگر کششی ندارد؟ اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.

از «نفس» افتاده: چرا فیلم نفس از میانه راه دیگر کششی ندارد؟

فیلم نفس

  • کارگردان: نرگس آبیار
  • نویسنده: نرگس آبیار
  • بازیگران: ساره نورموسوی، مهران احمدی، پانته‌آ پناهی ها، گلاره عباسی، سیامک صفری، شبنم مقدمی، ساقی زینتی، محمدرضا شیرخانلو، علی خانبابایی و جمشید هاشم پور
  • جوایز: بهترین بازیگر نقش اول زن (پانته آ پناهی ها) و بهترین بازیگر نقش مکمل زن (شبنم مقدمی) از سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر
  • مدت فیلم: ۱۴۰ دقیقه
  • سال ساخت: ۱۳۹۴
  • خلاصه داستان: فیلم سینمایی «نفس» روایتی کودکانه از زبان بهار دختر بزرگ خانواده است از خواهران و برادران خود نادر، کمال و مریم که همراه پدرشان غفور و نامادری پدرشان در بحبوحه انقلاب تا سال های جنگ حوادثی را از سر می گذرانند.

فیلم نفس که در ادامه اقتباس های ادبی نرگس آبیار از رمان های خود (پس از «اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند (۱۳۹۱) و شیار ۱۴۳ (۱۳۹۲)») ساخته شده و این روزها بر روی پرده سینما نقش بسته است. فیلمساز در این فیلم به دنبال ارائه روایتی کاملا شخصی از انقلاب و حوادث آن بوده و پس لرزه های حوادث روز را در زندگی خانواده ای نسبتا بزرگ و فقیر ثبت می کند.

مانند شیار ۱۴۳، آبیار در «نفس» هم به دنبال ارائه مسائل سرحدی (انقلاب و جنگ) و تاثیر آن بر زندگی مردم عادی است که دارای خرده فرهنگ های مخصوص به خود هستند. آبیار سعی می کند در قالب استفاده از این خرده فرهنگ ها، تاثیرات حوادث کلان را بر زاد و بوم یک کشور نشان دهد.

شاید بتوان با فیلم نفس آبیار را فیلمساز خرده فرهنگ های جامعه و راوی فرهنگ و منش غیرشهری، روستایی و غیرتهرانی دانست، جایی که روش و منشی غیر از فرهنگ عام دارند: در فیلم «اشیا…» او به سراغ زنی از طبقه پایین و فقیر جامعه می رود که سعی دارد اشتباه خود را به هر قیمتی شده (حتی با دروغ) جبران کند. در «شیار» مادر شهیدی را به تصویر می کشد که در یکی از دهات های کرمان از پذیرش مرگ فرزند جبهه رفته سرباز می زند و امیدوار می ماند تا آنجا که به روان رنجوری می افتد و اینجا در «نفس» وی داستانی می گوید از خانواده ای غیرتهرانی که در حوالی تهران و بعدها در گاراژی اطراف میدان شوش سکنی می گزینند.

فیلم نفس

ولی در نفس، روایت آبیار نه از زبان سوم شخصی ناظر، بلکه اول شخص (بهار) روایت می شود، کودکی که کنجکاوانه دنیای اطراف را می کاود و آن را برای مخاطب بازگو می کند. پس آبیار در مقام فیلمنامه نویس فرصتی می یابد تا با استفاده از بازی گوشی های کودکانه، فضایی فانتزی به فیلم ببخشید و حوادث حتی تلخ (مانند فقر و محرومیت، بی مادری و درد و رنج) را با ذوق و انرژی کودکانه و دنیای پر از خیال آن دوران تلطیف کند.

مشکل از همینجا آغاز می شود، چون آبیار فیلمنامه نویس، در همین دنیا چنان غرق می شود که از جایی به بعد خود نمی داند فیلمی «درباره کودکان» می سازد یا «برای کودکان» و دچار مشکل «عدم ایستایی روایت» می شود و رفت و برگشت برای منزل به منزل گشتن در میان حوادث باعث تشتت ذهن مخاطب می گردد.

فیلمنامه‌ی فیلم نفس به معنی واقعی نه قابل انتساب به سینمای «خرده روایت» است و نه سینمای «روایت کلان» که می توان آن را داستانک هایی فراوان دانست به شخصیت های یکسان که درباره تاریخ های مختلف نوشته شده اند و نخی که دانه های تسبیح آن را به هم متصل می کند، شکست و خمودی روایت بی فراز و فرود آن است که نه اتفاق آن چنان ویژه ای در زندگی این افراد می افتد که آنها را اصطلاحا به بلوغی خزنده وادارد و نه اینکه از حوادث بیرونی دچار فراز و فرود چندانی می شوند که بتوان گفت در داستان پیشرفتی حاصل می گردد.

نرگس آبیار، نویسنده و کارگردان فیلم نفس
نرگس آبیار، نویسنده و کارگردان فیلم نفس

همین یکسانی روایت باعث می شود که بازی پانته آ پناهی ها در نقش نامادری پیر پدر بچه ها، دچار یکنواختی شود و نبض فیلم بیافتد و حتی خانه به خانه شدن بچه ها و از تهران به یزد رفتن هم باعث نمی شود که کوچک ترین اثری از حوادث بیرونی بر شخصیت ها بتوانیم ببینیم. شخصیت راوی داستان یعنی بهار هم گرچه جایی می گوید بزرگ شده است و باید کمتر حرف بزند، ولی ظاهرا از بزرگ شدن فقط همین کم حرف زدن در شخصیت او نمود می یابد و کماکان باقی خصلت های وی به خودی خود باقی است.

این ضعف بزرگ فیلمنامه نویسی یعنی مردد ماندن در واقعه نگاری (و استفاده از پیرنگ کلان) یا شخصیت نگاری (و استفاده از خرده پیرنگ ها) باعث می شود که نیمه دوم فیلم از نیمه اول به شدت خسته کننده تر باشد و به قولی فیلم نفس خیلی زود از نفس می افتد و نمی تواند مخاطب را راضی کند که امسال فیلم های بسیار بهتری مانند «فروشنده» و «ابد و یک روز» را بر پرده دیده اند.

آبیار اگر بتواند اسیر شخصیت های فرهنگ غیرغالب نشود، از آنها فاصله بگیرد، کمی هم داستان گوی بهتری شود و از وقایع خاص برداشت های عوامانه نکند، دیگر مجبور نخواهد بود برای پر کردن خلاهای فیلمنامه از احساسات مخاطب مایه بگذارد و با نماهای نیمه بسته هیجان ساختگی به حوادثی بدهد که بسیار معمولی تر از آن هستند که اتفاقی خاص را در سکون و سکوت فیلمنامه او ایجاد کنند.

شاید تنها نکته که مخاطب را بتوان به آن خاطر دعوت به دیدن این فیلم کرد، تعریف داستان از دیدگاه کودک باشد، یعنی از زبان قشری که در سینمای نحیف ما می توان گفت کاملا نادیده گرفته شده و تنها ابزاری بوده برای طبیعی جلوه دادن ساختار خانواده. در غیر اینصورت، دیدن این فیلم ماراتونی خواهد بود از تحمل لفاظی های عالمانه دختر بچه ای که می خواهد بلوغ فکری را تجربه کند و نفس به فیلم نفس فیلم بدهد و چندان هم در این امر توفیقی کسب نمی کند، چرا که در قالب کلیشه ها و برداشت عامیانه از مسائل می ماند، مشکلی که فیلمنامه نویس خیلی پیش تر دچار آن شده است.

.

منبع: تکرا

نوشته از «نفس» افتاده: چرا فیلم نفس از میانه راه دیگر کششی ندارد؟ اولین بار در تکرا - اخبار روز تکنولوژی پدیدار شد.