چگونگی راه اندازی استارتاپ: از ایده تا رشد

راه اندازی استارتاپ

«چطور یک استارتاپ راه بیندازم؟» این سوالی است که برای پیداکردن پاسخ به آن مطلب حاضر را انتخاب کرده اید. به هر حال، باید اذعان کرد که شرایط به نفع شما نیست و کارشناسان روی یک حقیقت متفق القول هستند که «کارآفرینی راه بسیار سخت و پر دست اندازی برای کسب درآمد و زندگی است.» اما اگر با شرایط آشنایی دارید و باز هم شعله انگیزه در وجود شما خاموش نشده، پیش از شروع کار باید اطلاعات کافی در رابطه با مسیر راه اندازی استارتاپ داشته باشید.

داستان موفقیت همه استارتاپ های امروزی، سه فصل دارد:

  • با یک ایده شروع کرده اند؛
  • یک محصول یا سرویس را تهیه و عرضه کرده اند؛
  • رشد کرده و توسعه یافته اند.

 

حال به سراغ شرح جزئیات مراحل راه اندازی استارتاپ می رویم.

مرحله اول راه اندازی استارتاپ: فکر کنید و بسازید

راه اندازی استارتاپ: تفکر

یک ایده فوق العاده مثل یک لامپ بالای سرتان ظاهر نمی شود، بلکه مانند بذری است که اگر از آن مراقبت کنید رشد خواهد کرد.

 

با استفاده از روش «اولین اصول»، فکر کنید

ایلان ماسک به عنوان بنیانگذار تسلا و اسپیس اِکس، موفقیت خارق العاده خود را به استفاده از روش «تفکر اولین اصول» (first principles thinking) نسبت می دهد. این فلسفه حل مسأله به دوران یونان باستان بر می گردد و به امپراطورها، غولهای کسب و کار و فیزیکدانها کمک کرده تا مشکلات پیچیده ای را حل و فصل کنند.

ماسک، روش اولین اصول را با مثالی از اولین روزهای کار تسلا توضیح می دهد: «آن موقع همه اعتقاد داشتند که باتری خیلی گران است و همینطور هم خواهد ماند. بنابراین ساخت یک خودروی برقی مقرون به صرفه هیچگاه امکانپذیر به نظر نمی رسید.» اما ماسک با روش تفکر اولین اصول بر این مشکل فائق آمد. باتری تولیدی تسلا قیمت انرژی را از ۶۰۰ دلار در ازای هر کیلووات به فقط ۸۰ دلار کاهش داد. این به وسیله زیر سوال بردن اصول و پرسیدن این سوال که «باتری چیست» محقق شد.

اساساً روش تفکر اصول اولیه در کسب ایده برای راه اندازی استارتاپ، در برابر روش قیاس قرار می گیرد. بر طبق مثالی که خود آقای ماسک می زند، تصور کنید که در حالی که همه به دنبال روشهایی برای بهبود کالسکه های اسبی بودند (مقایسه کالسکه ها و تلاش برای بهبود و عرضه نمونه های بهتر)، یک نفر به اصول حمل و نقل مراجعه کرد و برای تولید خودرو، یک موتور احتراقی را اختراع کرد.

 

به دنبال صید ماهی های بزرگتر باشید

برخی پیدا کردن ایده برای راه اندازی استارتاپ را با ماهیگیری مقایسه می کنند؛ معمولاً برای صید ماهی های بزرگتر باید به اعماق دریا بروید.

به طور کلی، دو نوع ایده وجود دارد که تحقق آنها دشوار است:

  • ایده های واضح و دشوار، مثل درمان سرطان یا از بین بردن آلودگی دریا.
  • ایده های غیرواضح و دشوار، مانند تولید باتری های ارزانتر یا سازماندهی اینترنت (مثل کاری که موتورهای جستجو انجام می دهند).

اگر کل یا قسمتی از یک مشکل بزرگ را حل کنید، استارتاپ موفقی خواهید داشت که چه بسا دنیا را هم تکان بدهد.

گزینه دیگرتان هم استفاده از ایده های واضح تر و آسانتر است. البته شما به عنوان کسی که به دنبال راه اندازی یک استارتاپ موفق است نباید به دنبال ایده های کم ارزش باشید.

تبدیل ایده های رایج تر و معمول به کسب و کارهای موفق، دشوارتر است، چرا که هر چه ایده واضح تر باشد، متمایز به نظر رسیدن راهکار شما دشوارتر می شود. البته برای راه اندازی یک استارتاپ موفق لزومی ندارد که سرطان یا مشکلات عمده بشر را برطرف کنید، اما در هر صورت نباید در مرحله تفکر، کم کاری کنید.

 

ویرایش و تغییر

هر ایده ای به بررسی مجدد، ویرایش و چندین نسخه اولیه نیاز دارد تا به پتانسیل کامل خود برسد. به محض اینکه احساس کردید که ایده (یا ایده های) خوبی دارید، وقت بهبود و گسترش بازه فکری تان می رسد.

هنگامی که در ابتدا برای راه اندازی استارتاپ، ایده پردازی می کنید، ایرادی ندارد که به سراغ ایده های بزرگ و جالب توجه بروید، اما چیزی که باعث تمایز مرحله «ویرایش و تغییر» می شود، عملیاتی بودن آن و عمل همراه با تفکر است. به عبارت دیگر، حالا وقت آن رسیده که آن ایده ها را به چیزی تبدیل کنید که می توانید آن را بفروشید.

با پرسیدن سوالات زیر می توانید عملیاتی بودن ایده های خود را آزمایش کنید:

  • مشکلی که می خواهید حل کنید چقدر بزرگ یا جدی است؟
  • در حال حاضر مردم برای حل آن مشکل چکار می کنند؟
  • آیا راهکار فعلی آنقدر خوب هست که هزینه استفاده از یک راهکار جدید برای آنها زیاد به نظر برسد؟

آخرین سوال از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا بقا در بازار رقابتی موجود به پاسخ به همین سوال بستگی دارد.

در این مرحله باید به دنبال نظرات و نقدهای متنوعی باشید. ایده های خود را به اطلاع مشاوران و دوستان قابل اعتماد و هر کسی که برای نظر وی اهمیت قائل هستید برسانید. تاکتیک ساده ای هم وجود دارد که معمولاً برای کسب و کارهای کوچک استفاده می شود: ببینید که زرنگ ترین افرادی که می شناسید چه نظری دارند، و نظر چند نفر که اطلاعاتی در حوزه مورد نظر ندارند را هم بخواهید.

۴۳ درصد از صاحبان کسب و کار در انگلستان (دقیقاً UK یا پادشاهی متحده) توصیه های دوستان و خانواده را ارزشمندتر می دانند. یک چهارم از آنها هم با متخصصان و کارشناسان مشورت می کنند تا مطمئن شوند که مفهوم کسب و کارشان از نظر اقتصادی منطقی و از نظر قانونی قابل اجرا است. پس از دریافت این فیدبک ها به سراغ تعیین مشتریان ایده آل، ایجاد پرسونا و پیداکردن نیازهای آنها می روید.

یکی از موثرترین روشها برای ساده سازی درک خودتان از محصول نهایی، پیداکردن یک عبارت کوتاه برای توصیف یا تبلیغ آن (تگ لاین) است: در یک جمله توضیح بدهید که چه محصولی دارید، آن محصول چکار می کند یا چه وعده هایی به مشتری می دهد.

 

تیم کاری استارتاپ تان را تشکیل بدهید

وظیفه شما به عنوان موسس یک کسب و کار این است که تیمی را تشکیل بدهید که قدرت آن فراتر از توانمندی های تک تک اعضای آن است. افرادی را پیدا کنید که به اندازه خودتان نسبت به پروژه مورد نظر شور و اشتیاق دارند. چنین افرادی به شما هم انگیزه مضاعف می دهند و جشن گرفتن موفقیتها در کنار آنها لذت بخش خواهد بود. در واقع، شور و شوق نسبت به پروژه باید اولین معیار شما برای اغلب استخدام هایی باشد که انجام می دهید.

 

امور قانونی مورد نیاز و اقدامات مربوط به ثبت را انجام بدهید

کسب و کار خود را رسماً ثبت کنید. ضمناً به خاطر داشته باشید که برای گفتگو با وکلا و مشاوران مالی هم هیچ وقت زود نیست. در تمامی مراحل راه اندازی استارتاپ و در طول فرآیند تحقق ایده خود باید مشورت بگیرید. نوح هم کشتی خود را پیش از سیل ساخت، لذا قبل از آنکه به وکیل نیاز پیدا کنید به دنبال وکیل باشید.

 

از کوچکی استارتاپ خود بهره برداری کنید

استارتاپ ها و کسب و کارهای کوچک و متوسط نسبت به سازمانهای بزرگ یک مزیت عمده دارند: موفق ترین آنها می دانند که چگونه از کوچکی شان می توانند به نفع خود استفاده کنند. مثلاً با پایین نگه داشتن قیمتهای خود می توانید فرصت بیشتری برای سبقت کردن از رقبا پیدا کنید. به علاوه، استفاده از ابزارهای ابری و CRM (سیستم مدیریت روابط مشتری) می تواند کارآیی تیم شما را چند برابر کند و برای شما مزیت رقابتی به وجود بیاورد.

 

نمونه های اولیه را تولید و آزمایش کنید

ایده خود را بردارید، چیزی بسازید و بعد از ساخت، آن را به بوته آزمایش بگذارید. اجرای تست های هوشمندانه می تواند ارزش طرح شما را حتی در کوچکترین بازارها نشان بدهد. آزمایش نمونه های اولیه در این مرحله و تا هنگامی که زمان عرضه محصول فرا می رسد باعث کاهش هزینه ها و کم شدن احتمال ریسک ضرر کلی خواهد شد.

برای ایراد تغییر از بازخورد و نظرات کاربران کمک بگیرید. توجه کنید که شاید همین الآن هم افرادی وجود داشته باشند که بر منطقی بودن ایده شما صحه می گذارند، اما آزمایش عملی محصول باعث می شود که مردم با پول شان به شما رأی بدهند. تنظیم و اجرای یک فرآیند تست زودهنگام و قوی برای ارزشگذاری و جذب بودجه بیشتر ضروری است.

مرحله دوم راه اندازی استارتاپ: عرضه محصول

راه اندازی استارتاپ: عرضه محصول

خلق یک ایده خارق العاده برای کسب و کار به خودی خود رضایت بخش و هیجان انگیز است، اما شما فقط برای کمی هیجان به سراغ راه اندازی استارتاپ نیامده اید؛ بلکه به دنبال ثروت، آزادی و ایجاد تحول یا تغییر هستید و برای اینکه به چنین اهدافی دست پیدا کنید، باید محصول یا سرویس خود را رسماً عرضه کنید.

 

پیش از آنکه آماده شوید، عرضه کنید

اما چه وقت باید محصول خود را راهی بازار کنید؟ توصیه می شود که در مرحله ای که محصول شما ارزش آفرین می شود (یعنی فایده اصلی مورد نظر را به مشتری می رساند) آن را عرضه کنید. اگر ویژگی های اصلی موعود کار نکنند، ویژگیهای اضافی، محیط کاربری بهتر، سرعت بارگذاری سریع تر و سایر بهینه سازی ها نمی توانند محصول تان را نجات بدهند.

شاید هنوز هم محصول تان ایرادات جزئی داشته باشد که باید حل کنید، اما عرضه محصول به معنای پایان فرآیند آزمایش و توسعه آن نیست. موسسان باهوش می دانند که کار واقعی بعد از عرضه اولیه شروع می شود.

 

فیدبک بگیرید، مفهوم را بهبود ببخشید و تکرار کنید

هنگامی که نوبت به پروژه های خلاق و نوآورانه، مثل راه اندازی استارتاپ می رسد، هیچ فرمول جهان شمولی برای موفقیت وجود ندارد. بهترین بازخوردهای ممکن را دریافت کنید و با استفاده از آنها، محصول خود را تقویت کنید. از آنجایی که زمان در استارتاپ مهم است، باید این کار را هر چه سریعتر انجام بدهید. ناتوانی در واکنش سریع، کارآ و درست به بازار از آن عواملی است که باعث شکست استارتاپ های متعددی شده است. به خاطر داشته باشید که طول برنامه زمانی شما به منابعی که دارید یا جمع آوری کرده اید بستگی دارد.

 

بهره برداری از شکست

هر شکست برای افرادی که نگرش مناسبی برای موفقیت در راه اندازی استارتاپ دارند، فرصتی برای یادگیری است. اینکه چند بار به زمین می افتید اهمیتی ندارد، چیزی که مهم است این است که چند بار از زمین بر می خیزید و در این میان، چقدر درس می گیرید.

 

مرحله سوم راه اندازی استارتاپ: رشد

راه اندازی کسب و کار: رشد

بخشی از تعریف خاص استارتاپ و یکی از عواملی که آن را از سایر کسب و کارهای کوچک و متوسط متمایز می سازد، رشد و پتانسیل رشد آن است.

شاید مثلاً یک رستوران نقاط اشتراک متعددی با استارتاپ داشته باشد، اما رستوران نمی تواند به معنای خاص کلمه (و البته نه بهداشتی آن) «ویروسی» شود. رستوران به تعداد میزها و مکان فیزیکی خود محدود است. اسپاتیفای می تواند به طور همزمان یک آهنگ را در دسترس میلیون ها نفر در سراسر جهان قرار بدهد؛ بنابراین در مقایسه با یک مغازه سی دی فروشی از قواعد متفاوتی پیروی می کند. رشد و پتانسیل رشد به اندازه هر چیز دیگری که کسی که به دنبال راه اندازی استارتاپ است باید درک کند اهمیت دارد.

 

نسبت به کسب و کار و تغییر، دیدگاه باز و بدون تعصبی داشته باشید

گوگل فقط به عنوان یک موتور جستجو کارش را شروع کرد. فیسبوک هم روزگاری فقط بستری برای شبکه سازی و گفتگو بود. اما امروزه ۶۸ درصد از سهم صنعت بازاریابی دیجیتال ۲۰۰ میلیارد دلاری ایالات متحده به این دو استارتاپ تعلق دارد. تصور کنید که اگر مدیران این شرکتها ذهن بازی نداشتند و در رابطه با محصولات اولیه خود تعصب به خرج می دادند، چه سرمایه عظیمی را از دست داده بودند.

 

داستان خود را روایت کنید

در روزگاری نه چندان دور، تبلیغات از نظر مالی، زمانی و نیروی انسانی مورد نیاز، استارتاپ هایی که به دنبال رشد و گسترش دامنه دسترسی خود به مشتریان جدید بودند را با هزینه های کمرشکنی مواجه می کرد. حتی غول های بازار هم فقط از پس چند ثانیه محتوای ویدیویی بر می آمدند. اما امروزه هر کسی با یک آدرس ایمیل و دوربین گوشی موبایلش از طریق پلتفرم هایی مانند یوتیوب می تواند به میلیون ها نفر دسترسی پیدا کند.

فیسبوک، اینستاگرام و پلتفرم های وبلاگ نویسی در تعامل با مشتریان تحول به وجود آورده اند، و آمار و ارقامی که قبلاً در دسترس نبود، به راحتی و در بسیاری از موارد به رایگان در اختیار تبلیغ کنندگان قرار گرفته است.

مشتریان امروزی از شما انتظار دارند که محتوای خوب در اختیارشان قرار بدهید. مردم به دنبال کسب اطلاعات هستند؛ ذائقه آنها به سمتی رفته که سخنرانی های TED را برای سرگرمی تماشا می کنند. جلب توجه مردم نسبت به گذشته دشوارتر شده و لذا باید روی تولید محتوای مفید و اثبات منافع ماحصل استارتاپ خود از طریق روایت یک داستان صادقانه و اعتمادآفرین تمرکز کنید.

 

از رشد به عنوان یک قطب نما استفاده کنید

فیسبوک و گوگل به این دلیل وارد حوزه تبلیغات شدند که این اقدامی بود که به آنها این امکان را می داد که به رشد سریع خود ادامه بدهند. استفاده از این روند و هدف قرار دادن رشد برای همه استارتاپ ها سودمند است.

در این راستا معمولاً به استارتاپ ها توصیه می شود که میزان رشدی که می توانند محقق کنند را انتخاب کرده و فقط سعی کنند که هر هفته به آن برسند. مثلاً اگر به عنوان کسی که به راه اندازی استارتاپ مبادرت کرده، رقم ۷ درصد در هفته را انتخاب کنید و به آن دست پیدا کنید، هفته موفقیت آمیزی را پشت سر گذاشته اید. اما از طرف دیگر اگر شکست بخورید، در تنها چیزی که اهمیت داشته شکست خورده اید و باید جداً نگرانی داشته باشید.

با استفاده از این روش، استارتاپی که به طور مستمر، هدف رشد مثلاً ۴ درصدی خود را محقق کرده در پایان سال چهارم، ۲۵ میلیون طرفدار خواهد داشت. در واقع، تمرکز روی رشد باعث ساده تر شدن فرآیند تصمیم گیری در تمامی سطوح سازمانها می شود.

 

رشد تصاعدی را درک کنید

اگر پشت سر هم ۳۰ قدم بردارید و طول هر قدم تان هم یک متر باشد، ۳۰ متر راه رفته اید. اما اگر ۳۰ قدم تصاعدی بردارید، یک میلیارد متر به پیش رفته اید. این مفهوم تفکر تصاعدی است.

دنیای دیجیتال یک دنیای تصاعدی است. بر طبق قانون مور، قدرت پردازش به ازای هر اینچ مربع از مدار رایانه ها در هر سال، دو برابر می شود. تاثیر این رشد از نظر اقداماتی که به کمک تکنولوژی می توانیم انجام بدهیم به طرز غیرقابل باوری گسترده است.

استارتاپ ها پتانسیل رشد تصاعدی را در خود دارند، و به همین دلیل است که در بالا روی این نکته تاکید کردیم که می توانید از رشد به عنوان معیار اصلی موفقیت خود استفاده کنید.

میزان رشد استارتاپ ها با اِعمال تغییرات بسیار جزئی در عملکرد می تواند به شدت تحت تاثیر قرار بگیرد، ضمن اینکه باید به سرعت برق آسای دنیای استارتاپ هم توجه داشته باشید. در واقع، کندی باعث می شود که استارتاپ شما با مشکلات متعددی مواجه شود، لذا با تجهیز استارتاپ خود به فناوری هایی که باعث رشد بیشتر می شوند، مانند سیستم های مدیریت روابط مشتری (CRM)، تلاش کنید تا نه تنها از قافله از عقب نمانید، بلکه از سایر استارتاپ ها و کسب و کارهای مشابه پیشی بگیرید.

 

با نگاه مثبتی به آینده به سراغ راه اندازی استارتاپ بروید

درست مثل تشکیل یک گروه موسیقی یا نوشتن یک رمان بلند، راه اندازی استارتاپ هم می تواند در ابتدا فکر خوبی به نظر نرسد، تا وقتی که نتیجه زحمات تان به ثمر بنشیند. در عین حال، افراد خوش فکری که با ایده های بزرگ و قدرت اجرایی مناسب در مسیر راه اندازی استارتاپ قدم می گذارند، با وجود همه سختی ها از سفر خود در این جاده لذت می برند. خبر خوب هم اینکه خوشبختانه، مهارتها، فرآیندها و حتی نگرشی که برای تبدیل ایده هایتان به یک کسب و کار لازم است را می توانید یاد بگیرید. به علاوه، هیچگاه تا به این اندازه منابع و ابزارهای رایگان در اختیار کارآفرینان نبوده است.

در مسیر ایده پردازی، آغاز و جرح و تعدیل و به طور کلی راه اندازی استارتاپ و پرورش آن، ذهن بازی داشته باشید و تا می توانید اطلاعات و تجربه کسب کنید و یاد بگیرید. چه بسا ایده شما موفقیت های عمده ای را برایتان به ارمغان بیاورد و حتی دنیا را تکان بدهد.

نوشته چگونگی راه اندازی استارتاپ: از ایده تا رشد اولین بار در گويا آی‌ تی پدیدار شد.

انواع کارآفرینی چیست و کدام مدل برای شما مناسب تر است؟

انواع کارآفرینی

ورود به هر زمینه ای مستلزم کسب شناخت و درک مناسب از زیر و زبَر آن حوزه است. در واقع، بدون داشتن درک دقیقی از مسیری که می خواهید در آن قدم بگذارید، نمی توانید گام های موثری را در جهت درست بردارید. یکی از زمینه هایی که این روزها جایگاه والایی پیدا کرده، حوزه «کارآفرینی» است. پر واضح است که در کنار درک تعریف کارآفرین و آشنایی با کارآفرینی و مدیریت کسب و کار، یکی از اولین سوالاتی که باید از خود بپرسید این است که انواع کارآفرینی چیست تا بتوانید یکی از آن انواع یا ملغمه ای از انواع قابل ترکیب را انتخاب کرده و پروژه خود را آغاز کنید.

اما واقعاً کارآفرینی چه انواعی دارد؟ پاسخ به این سوال به معیار شما برای طبقه بندی بستگی دارد. به عنوان مثال، معیار شما برای دسته بندی انواع مختلف کارآفرینی می تواند نوع کسب و کار، محوریت فناوری، نوع مالکیت و مواردی از این قبیل باشد. در هر صورت، خبر خوب اینکه این قسمت از فرآیند آغاز کارآفرینی، یعنی شناخت انواع کارآفرینی را با مطالعه همین مقاله می توانید به سرانجام برسانید، چرا که در متن حاضر کوشیده ایم تا بر خلاف سایر منابع موجود در زمینه کارآفرینی، این موضوع خطیر را از ابعاد مختلف و با توجه به رایج ترین معیارها به زیر ذره بین ببریم و انواع کارآفرینی را برای شما دسته بندی کنیم. لذا با مطالعه این مقاله با انواع گوناگون کارآفرینی آشنایی پیدا خواهید کرد و در ادامه می توانید مسیر حرکت خود را به شکل اصولی و هدفمند تعیین کنید.

الف) انواع کارآفرینی بر اساس نوع کسب و کار

انواع کارآفرینی بر اساس نوع کسب و کار

  1. کارآفرینی تجاری

همانطور که از نام عنوان این نوع از کارآفرینی بر می آید، کارآفرینی تجاری به دنبال فعالیت های تجاری است. کارآفرین در این حالت، محصول را از تولیدکننده دریافت می کند و مستقیماً یا از طریق یک نمایندگی به خریدار می فروشد. این نوع از کارآفرینان بیشتر به عنوان واسطه بین مشتری و تولیدکننده عمل می کنند.

 

  1. کارآفرینی تولیدی

این قسم از آن انواعی از کارآفرینی در ایران است که معمولاً با شنیدن کلمه کارآفرین به ذهن مردم متبادر می شود. طبیعتاً باز هم همانطور که عنوان این نوع از کارآفرینی نشان می دهد، کارآفرین تولیدکننده، «محصول» تولید می کند. این نوع از کارآفرینان، نیازها و خواسته های مشتریان و بازار را شناسایی می کنند، سپس با تحقیق و فراهم آوردن منابع و تکنولوژی مورد نیاز برای ارضای آن نیازها و خواسته ها کسب و کار خود را برپا می کنند. به عبارت دیگر، در کارآفرینی تولیدی، مواد خام را به محصولات قابل استفاده تبدیل می کنید.

 

  1. کارآفرینی اجتماعی

کارآفرینی اجتماعی، بهره گیری از استارتاپ ها و سایر انواع کارآفرینان برای ایجاد، تقویت و پیاده سازی راهکارهایی است که حل مسائل اجتماعی، فرهنگی یا محیطی را هدف قرار می دهند. یکی از تفاوت های اصلی این مدل با سایر انواع کارآفرینی، بحث درآمدزایی است. در حالیکه عموماً عملکرد سایر انواع کارآفرینی بر اساس شاخص هایی مانند سود، درآمد و افزایش قیمت سهام سنجیده می شود، کارآفرینی اجتماعی یا کلاً غیرانتفاعی است، و یا اینکه به دنبال درآمد زایی هم هست، اما در حالت دوم همین درآمد نیز در جهت اهداف اجتماعی، فرهنگی یا محیطی کارآفرین صرف خواهد شد، لذا کسب درآمد در این نوع از کارآفرینی هدف نهایی نیست. به عنوان مثال، چه بسا کارآفرینی که با هدف تأمین مسکن و استخدام افراد بی خانمان فعالیت می کند رستورانداری هم انجام بدهد تا بتواند درآمد کسب کند و هدف استخدام افراد بی خانمان را نیز محقق سازد.

ب) انواع کارآفرینی بر اساس کاربرد و تکیه بر فناوری

انواع کارآفرینی بر اساس تکنولوژی یا فناوری

  1. کارآفرینی فنی

کارآفرینانی که کسب و کار آنها با محوریت علم و فناوری شکل می گیرد را کارآفرینان فنی یا تکنیکال (Technical) می نامیم. به عبارت دیگر، این قسم از کارآفرینان در فعالیت های خود از علم و فناوری بهره می گیرند. طبیعتاً همانطور که انتظار می رود، کارآفرینان فنی در کار خود از روشهای جدید و نوآورانه ای استفاده می کنند.

 

  1. کارآفرینی غیرفنی

کارآفرینانی که در گروه کارآفرینان فنی قرار نمی گیرند، در دسته کارآفرینان غیرفنی طبقه بندی می شوند. تکیه گاه این نوع از کارآفرینی، علم و فناوری نیست و بیشتر از روش های جایگزین و تقلیدی و عموماً سنتی بازاریابی و توزیع برای بقا و رشد کسب و کار خود در بازار رقابتی فعالیت شان استفاده می کنند.

ج) انواع کارآفرینی بر اساس مالکیت کسب و کار

انواع کارآفرینی بر اساس مالکیت

  1. کارآفرینی خصوصی

کارآفرینی خصوصی با محوریت یک یا چند نفر (به عنوان هم بنیانگذار) شکل می گیرد که به عنوان فرد یا افراد مستقل، پشتوانه دولتی ندارند. این فرد یا افراد تنها مالک یا مالکان کسب و کار محسوب شده و تمامی ریسکی که متضمن کارآفرینی است را شخصاً بر عهده می گیرند.

 

  1. کارآفرینی دولتی

هنگامی که پشتوانه کارآفرین، دولت یا یک نهاد دولتی است، کارآفرینی ما دولتی قلمداد می شود.

 

  1. کارآفرینی مشترک

هنگامی که یک کارآفرین خصوصی، کسب و کاری را با مشارکت دولت به راه می اندازد و اداره می کند، کارآفرینی مشترک یا اشتراکی شکل گرفته است.

د) انواع کارآفرینی بر اساس جنسیت

انواع کارآفرینی بر اساس جنسیت

شاید تقسیم بندی انواع کارآفرینی با توجه به معیار جنسیت ثقیل یا حتی ناخوشایند به نظر برسد، اما در هر صورت این شاخص نیز به خصوص در کشورهای در حال توسعه به کرّات مورد استفاده قرار می گیرد.

 

  1. کارآفرینی مردانه

هنگامی که مالکیت، اداره و کنترل کار تماماً بر عهده آقایان باشد، نهاد کارآفرینی ما مردانه به شمار می رود.

 

  1. کارآفرینی زنانه

این عنوان برای کسب و کارهایی مورد استفاده قرار می گیرد که مالکیت و اداره آنها کاملاً توسط بانوان انجام می گیرد، یا اینکه حداقل ۵۱ درصد از سرمایه آنها به زنان تعلق داشته و ۵۱ درصد از کارکنان آنها نیز خانم هستند.

هـ) انواع کارآفرینی بر اساس بزرگی کسب و کار

انواع کسب و کار بر اساس اندازه

با توجه به اندازه استارتاپی که به دنبال راه اندازی آن هستید نیز می توان کارآفرینی شما را دسته بندی کرد. با توجه به این شاخص، برونداد کارآفرینی شما می تواند به عنوان یک کسب و کار کوچک، متوسط یا بزرگ طبقه بندی شود. متر و معیار این کوچکی یا بزرگی در کشورهای مختلف با هم تفاوت دارد. برخی از شاخص هایی که در تعیین کوچکی یا بزرگی اندازه صنایع مختلف به‌کار می‌روند عبارتند از: تعداد کارکنان، سرمایه، دارایی کل، حجم فروش و ظرفیت تولید. در این میان رایج‌ترین معیار، تعداد کارکنان است که تعیین آن نیز در هر کشوری با دیگری متفاوت است. بر اساس تعریف وزارت صنایع و معادن و وزارت جهاد کشاورزی ایران، بنگاه‌های کوچک و متوسط، واحدهای صنعتی و خدماتی (شهری و روستایی) هستند که کمتر از ۵۰ نفر کارگر دارند. مرکز آمار ایران نیز کسب و کارها را در چهار گروه طبقه‌بندی کرده است:

  • کسب و کارهای دارای ۹-۱ پرسنل؛
  • کسب و کارهای دارای ۴۹-۱۰ پرسنل؛
  • کسب و کارهای دارای ۹۹ -۵۰ پرسنل؛
  • کسب و کارهای دارای بیشتر از ۱۰۰ نفر پرسنل.

در این طبقه بندی معمولاً کسب و کارهای گروه اول کوچک، دو مورد بعدی متوسط و کسب و کارهایی که کارکنان آنها بیشتر از ۱۰۰ نفر است بزرگ محسوب می شوند. جالب اینجاست که در ایالات متحده، کسب و کارهایی که کمتر از ۵۰۰ نفر پرسنل داشته باشند کوچک به شمار می روند. در هر صورت باید به خاطر داشته باشید که همیشه امکان رشد و پیشرفت و تغییر اندازه وجود دارد، که البته مستلزم برنامه ریزی های دقیق و حساب شده است.

در ادامه، شاهد بخش بندی هایی از انواع کارآفرینی خواهیم بود که بیشتر به ویژگی های شخصی فرد یا افراد کارآفرین اشاره دارند.

انواع کارآفرینان

و) انواع کارآفرینان از دیدگاه کلارِنس دانهوُف

کلارنس دانهوف (۱۹۴۹) بر اساس مطالعات خود در حوزه کشاوری در ایالات متحده، کارآفرینان را با توجه به این ایده گروه بندی کرد که در مراحل آغازین رشد اقتصادی خود انگیزه و پشتکار کمتری دارند و با رشد بیشتر، مشتاق تر و خلاق تر می شوند.

آقای دانهوف، کارآفرینان را بر این اساس به چهار نوع تقسیم می کند که ترتیب آنها از این قرار است:

 

  1. کارآفرینان خلاق

کارآفرینان خلاق، کارآفرینانی هستند که کالاهای جدیدی را به بازار عرضه می کنند، روش های نوینی را برای تولید ارائه می کنند، بازارهای جدیدی را کشف کرده و تغییر و تحولات نُوینی را به وجود می آورند. لازم به ذکر است که چنین نوعی از کارآفرینی فقط در حالتی قابل انجام است که به مرحله خاصی از رشد رسیده باشیم و مردم چشم انتظار تغییر و بهبود باشند.

 

  1. کارآفرینان مقلّد

این نوع از کارآفرینان به دنبال بهره برداری از ابداعاتی هستند که توسط کارآفرینان خلاق عرضه می شوند. کارآفرینان مقلد خودشان نوآوری نمی کنند، بلکه فقط از روشها و فناوری های ابداع شده توسط دیگران استفاده می کنند. این نوع از کارآفرینی برای کشورهای کمتر توسعه یافته به منظور ایجاد و رشد شرایط لازم برای شکل گیری وضعیتی که در کشورهای پیشرفته وجود دارد مناسبتر است.

 

  1. کارآفرینان محتاط

صفت بارز کارآفرینان فابیان یا محتاط، بدبینی و احتیاط فراوان آنها نسبت به بهره برداری از تغییرات حوزه فعالیت شان است. این نوع از کارآفرینان فقط هنگامی دست به تقلید می زنند که برایشان مسجّل شده باشد که در غیر اینصورت موقعیت خود در بازار را از دست خواهند داد.

 

  1. کارآفرینان منفعل

این افراد حتی به قیمت از دست دادن سود خود در مقایسه با رقبا، از استفاده از فرصتهای موجود برای تغییر در فرمول کاری شان خودداری می کنند. این کارآفرینان ضرر هم می دهند، اما برای تغییر در روشهای خود آمادگی ندارند.

به منظور تکمیل مبحث، در آخرین دسته بندی به انواع دیگری از کارآفرینان اشاره می کنیم که توسط سایر متخصصان رفتارشناسی معرفی شده اند.

 

ز) انواع کارآفرینان بر اساس اصول رفتارشناسی

 

  1. کارآفرینان تکرو

این کارآفرینان در نوع خاص کارآفرینی خود اصولاً به تنهایی کار می کنند و فقط در صورت لزوم چند نفر را استخدام می کنند.

 

  1. شرکای فعال

این نوع از کارآفرینان به کار به عنوان یک فعالیت مشارکتی نگاه می کنند و در مقایسه با افرادی که تنها با ارائه سرمایه فقط «شریک» محسوب می شوند، فعالانه در فعالیت های کاری مشارکت می کنند.

 

  1. مُبدعان

این دسته از کارآفرینان به فعالیت های تحقیقی و نوآوری علاقه دارند و با بهره گیری از کفایت و خلاقیت خود محصولات و روشهای جدیدی را ابداع می کنند.

 

  1. چالشگران

اینها گروهی از کارآفرینان هستند که به خاطر چالشهای کارآفرینی به این عرصه قدم می گذارند و هنگامی که یک چالش به انتها می رسد، به دنبال چالش های جدیدی می گردند.

 

  1. خریداران

این نوع از کارآفرینان، زیاد به ریسک کردن علاقه ای ندارند، لذا به جای رویارویی با مخاطرات راه اندازی استارتاپ ترجیح می دهند که استارتاپی که آتیه مثبتی را نوید می دهد را خریداری کنند.

 

  1. کارآفرینان مادام العمر

کارآفرینی بخشی از زندگی و عمر این نوع از کارآفرینان است. معمولاً کسب و کارهای خانوادگی و کسب و کارهایی که بیشتر به مهارت فردی کارآفرین وابسته اند در این دسته از کارآفرینی قرار می گیرند.

 

انتخاب روش و مسیر مناسب برای کارآفرینی

احتمالاً این سوال برای شما پیش آمده که باید از چه روشی برای کارآفرینی پیروی کنید و چه نوع کارآفرینی باشید. پاسخ به این سوال به اهداف، امکانات، نیازها و خواسته های شما بستگی دارد. به عنوان مثال، با توجه به شرایطی که معمولاً در ابتدای جاده کارآفرینی دارید، در آغاز تکروی می کنید؛ اگر امکان استفاده از امکانات دولتی را ندارید یا اینکه اصلاً تمایلی به زیر سایه دولت رفتن ندارید مسیر کارآفرینی خصوصی را دنبال می کنید؛ بسته به حوزه فعالیت خود فنی یا غیرفنی می شوید و نوع کارآفرینی خود، اعم از تجاری، تولیدی یا کارآفرینی اجتماعی را نیز بر اساس ایده ها، آرمان و اهداف خود انتخاب می کنید.

در هر صورت، پاسخ به این سوال که چه روشی برای شما مناسب تر است کاملاً به شخص شما بستگی دارد.

 

حرف آخر

هر نوع یا انواعی از کارآفرینی را که انتخاب می کنید و هر نوعی از کارآفرین که هستید یا می شوید، نکته ای که همیشه باید به خاطر داشته باشید این است که کارآفرینی و راه اندازی کسب و کار به سختکوشی و انگیزه و همچنین برنامه ریزی نیاز دارد. بنابراین، در زمینه مورد نظر خود و شرایط آن اطلاعات کسب کنید و با هدفگذاری و پشتکار، قدم های محکمی را در مسیر تحقق آرزوهای خود و برآوردن نیازهای مردم و پیشرفت جامعه بردارید.

 

 

نوشته انواع کارآفرینی چیست و کدام مدل برای شما مناسب تر است؟ اولین بار در گويا آی‌ تی پدیدار شد.

۲۰ دلیل اصلی شکست استارتاپ ها

دلایل شکست استارتاپ ها

«شکست می خوریم و ادامه می دهیم.» این از جمله پرکاربردترین و انگیزه بخش ترین شعارهای کسب و کارهای نوپا یا همان استارتاپ هاست. در دنیای استارتاپ ها، هر شکست در بدترین حالت به عنوان فرصتی برای یادگیری قلمداد می شود، و در بهترین حالت حتی می تواند مایه افتخار بنیانگذار استارتاپ هم باشد. ما شکست استارتاپ ها را طبیعی می بینیم و با دید منفی به آن نگاه نمی کنیم.

در عین حال، واقعیت این است که شکست چیز خوبی نیست. درست همانطور که هیچکس در حین امضای دفتر عقد برای طلاق برنامه ریزی نمی کند، هیچ کس هم با این تصور که «خُب این اولین کارمه، دفعه بعد موفق میشم» شرکت جدیدی را به راه نمی اندازد. در واقع، هیچ کس نمی خواهد شکست بخورد و با این وجود، اغلب استارتاپ ها به شکست می انجامند.

اگر به سراغ آمار و ارقام برویم، درصدی که بیشتر برای شکست استارتاپ ها مشاهده می کنیم ۹۰ درصد است، اما تحقیقی که توسط یکی از استادیاران ارشد مدرسه کسب و کار هاروارد انجام شد، به رقم ۷۵ درصد رسید. در نهایت، می توانیم اینطور تخمین بزنیم که رقم واقعی، چیزی بین این دو است.

چه رقم ۷۵ درصد را بپذیریم و چه میزان ۹۰ درصد و یا درصدی بین این دو، در هر صورت درصد شکست استارتاپ ها بسیار بالا است. این همه شکست چه دلیلی دارد و چرا استارتاپ ها شکست می خورند؟

 

چرا استارتاپ ها شکست می خورند؟

با وجود اینکه می توانیم داستان سرایی کنیم و حکایت شکست استارتاپ های مختلف را برای شما بازگو کنیم، اما بهتر است که به سراغ تحقیقی برویم که دلایل شکست استارتاپ ها را به زیر ذره بین برده است. CB Insights به عنوان یکی از شرکتهای مطرح در زمینه تجزیه و تحلیل داده به بررسی همین موضوع پرداخته است.

بر طبق نتایج یافته های این بررسی، ۲۰ دلیل به عنوان مهم ترین دلایل شکست استارتاپ ها شناسایی شده که در ادامه به ترتیب تعدّد استارتاپ هایی که تحت تاثیر آنها به شکست انجامیده اند به ذکر و شرح تک تک شان خواهیم پرداخت.

 

دلایل شکست استارتاپ ها

 

  1. عدم نیاز بازار (۴۲%)

نیاز بازار

اصلی ترین دلیل شکست استارتاپ ها تولید محصولی است که بازار به آن رغبتی ندارد. تناسب محصول با بازار بسیار مهم است، اما چه بسا استارتاپ مربوطه، راهکاری را برای مشکلات خودش پیدا کرده و به این توجهی نداشته است که شاید دیگران چنین مشکلی نداشته باشند یا اصلاً برایشان اهمیت نداشته باشد. حتی شاید راهکارهای بهتری هم از قبل در بازار موجود باشد. شاید هم بازار هنوز برای چنان محصولی آمادگی یا ظرفیت نداشته یا نیازی به آن احساس نمی شده است.

در واقع، بسیاری از استارتاپ ها به دنبال حل مسائلی می روند که جالب و هیجان انگیز است و این را در نظر نمی گیرند که هر محصولی باید یک یا چند نیاز بازار را پوشش بدهد، در غیر اینصورت حتی اگر بهترین فناوری، بالاترین تخصص، بهترین مشاوران و بهترین تیم را هم در اختیار داشته باشید، چیزی به جز شکست نمی تواند عاید استارتاپ مربوطه شود.

 

  1. اتمام بودجه (۲۹%)

اتمام بودجه

یکی از بزرگترین مشکلات و از جمله مهم ترین عوامل شکست استارتاپ ها، اتمام بودجه در زمانی است که هنوز به هیچ جا نرسیده اند. حتی هیچ بعید نیست که خوش شانس ترین شرکتها که سرمایه مناسبی را نیز جذب کرده اند، باز هم به دلایل مختلفی با کمبود بودجه ای مواجه شوند که به عنوان رگ حیات استارتاپ، چاره ای به جز تعطیلی کسب و کار را برایشان باقی نمی گذارد.

از جمله دلایل اصلی اتمام بودجه می توان به هزینه های پیش بینی نشده یا بالای تولید و ناتوانی در جذب بودجه بیشتر، سود کم محصول تولیدی، فاصله زمانی زیاد بین شروع کار و تولید و فروش، هزینه های بازاریابی و عرضه، پرداخت حقوق و موارد مشابه اشاره کرد.

 

  1. پرسنل و تیم نامناسب (۲۳%)

پرسنل نامناسب

کلیشه ای که در دنیای استارتاپ ها زیاد به گوش می خورد این است که استارتاپ مثل فرزند، و هم بنیانگذار (یعنی کسی که شریک شما در تأسیس استارتاپ به حساب می آید) نیز به مانند همسر شما است. این ابداً به دور از واقعیت نیست، زیرا همانطور که ۲۳ درصد از استارتاپ های شکست خورده این را با تمام وجود لمس کرده اند، تیم و همکاران شما می توانند به مهم ترین عامل در موفقیت یا شکست استارتاپ تان تبدیل شوند.

عواملی مانند ناهماهنگی تخصص و مهارت کارکنان با الزامات استارتاپ، نداشتن تمرکز، بی مبالاتی، فقدان روحیه تیمی و ناتوانی در انجام کار گروهی از جمله مواردی است که در این مورد می تواند باعث شکست استارتاپ شما شود.

 

  1. از میدان به در شدن توسط رقبا

از میدان به در شدن توسط رقبا

علیرغم اینکه معمولاً توصیه می شود که نباید چشم به دست رقبا بدوزید، اما حقیقت این است که هر زمان که ایده ای مورد استقبال مردم قرار می گیرد، افراد و شرکتهای زیادی برای بهره برداری از فرصت ایجاد شده تلاش می کنند. البته وسواس به خرج دادن در مورد رقبا هم درست نیست، اما نادیده گرفتن آنها هم باعث شکست ۱۹ درصد از استارتاپ ها شده است. معمولاً یکی از مهم ترین دلایل این چنین شکستهایی، پایین بودن قیمت رقباست که عملاً کمر استارتاپ را می شکند.

 

  1. مشکل در قیمتگذاری یا تعیین هزینه های محصول (۱۸%)

مشکل در قیمتگذاری یا تعیین هزینه های محصول

قیمتگذاری محصول یکی از آن هنرهای ظریف و دشواری است که باید به نحوی انجام بشود که هم به اندازه ای زیاد باشد که هزینه ها را پوشش بدهد و اساساً باعث شود که وجود استارتاپ، به صرفه باشد و هم به اندازه ای کم باشد که مشتری به خرید آن رغبت پیدا کند.

بهترین روش برای قیمتگذاری محصول این است که پس از تحلیل، مشاوره و بررسی شرایط بازار وارد یک فاز آزمایشی شوید و روی محصول مورد نظر قیمت بگذارید و صبر کنید تا ببینید که چه می شود. یا تقاضاهای زیادی دریافت می کنید که احتمالاً نشان می دهد که می توانید قیمت را بالاتر ببرید، یا هیچ کس به سمت شما نمی آید و متوجه می شوید که باید قیمت را پایین تر بیاورید. در هر صورت باید به نحوی قیمت بدهید که محصول شما در نهایت نه خیلی گران و نه زیاد ارزان باشد. ایجاد این نقطه تعادل کار مشکلی است که دقیقاً به خاطر همین سختی و ناتوانی ۱۸ درصد از استارتاپ ها در انجام آن، همیشه یکی از عوامل شکست استارتاپ های مختلف بوده است.

 

  1. ضعف در محصول (۱۷%)

ضعف در محصول

گاهی بنیانگذاران استارتاپ ها در رابطه با خودِ محصول عملکرد خوبی از خود نشان نداده و در نهایت، محصول ضعیف یا نامتناسبی را عرضه می کنند. معمولاً دلیل عمده بُروز چنین وضعیتی، بی توجهی به خواسته ها، نیازها و شرایط کاربران است و همین عامل شکست ۱۷ درصد از مجموع استارتاپ های ناموفق بوده است.

 

  1. تولید بدون داشتن مدل کسب و کار (۱۷%)

تولید بدون داشتن مدل کسب و کار

شاید تهیه و تنظیم یک Business Model یا مدل کسب و کار، کار جالب یا هیجان انگیزی نباشد، اما برای موفقیت استارتاپ بسیار مهم و ضروری است. متاسفانه ۱۷ درصد از استارتاپ ها به این دلیل با شکست روبرو می شوند که به موقع از این حقیقت آگاهی پیدا نکرده اند.

تهیه مدل کسب و کار در ابتدای راه باید انجام شود تا بتوانید تمرکز خود را در طول مسیر حفظ کنید و بر طبق اهداف بلندمدت تان به پیش بروید. معمولاً طول مدلهای کسب و کار، ۳۰ تا ۴۰ صفحه است و لذا، تهیه آنها وقت گیر خواهد بود. لازم است که همه چیز، از کاری که استارتاپ تان انجام می دهد و چیزی که ارائه خواهد کرد گرفته، تا زمان پیش بینی شده برای تحقق اهداف و همچنین تحلیل مخاطبان و ارزیابی جریان نقدینگی را در مدل کسب و کار خود بگنجانید. فقط پس از تکمیل این برنامه است که می توانید کارتان را شروع کنید.

 

  1. بازاریابی ضعیف (۱۴%)

بازاریابی ضعیف

هر چقدر هم که محصول انقلابی و خارق العاده ای داشته باشید، اگر کسی از وجود و کارکرد آن اطلاع نداشته باشد، شکست خواهید خورد. در واقع، شناخت مخاطبان هدف و اطلاع از اینکه چگونه می توانید توجه آنها را به خود جلب و به مشتری بالفعل تبدیل شان کنید یکی از مهارتهای مهمی است که وجود آن در استارتاپ شما ضرورت دارد. این همان مارکتینگ یا بازاریابی است و با وجود اینکه حداقل در ابتدای کار لزوماً به یک تیم بازاریابی پرطرمطاق نیازی ندارید، اما باید از گروه ۱۴ درصدی استارتاپ های شکست خورده درس بگیرید و از همان ابتدا در انجام بازاریابی سهل انگاری نکنید.

 

  1. غفلت و بی توجهی به نظرات مشتری (۱۴%)

غفلت و بی توجهی به نظرات مشتری

هر چه از اهمیت نظرات یا به اصطلاح فیدبَک کاربران در طول مسیر حرکت استارتاپ، از اولین جرقه ای که در ذهن تان زده می شود تا مراحل توسعه و آزمایش محصول، سخن بگوییم، کم گفته ایم. در واقع، حتی می توانید با حداقل ها و با ایده یک محصول آتیه دار شروع کنید و در ادامه، بخش مهمی از کار را در قالب تستینگ و دریافت و به کار بستن نظرات کاربران به پیش ببرید. با توجه به اهمیت نظرات کاربران، همینکه درصد شکست استارتاپ ها در این مورد بیشتر از ۱۴ درصد نیست جای شگفتی دارد.

 

  1. ناهماهنگی زمانی محصول (۱۳%)

ناهماهنگی زمانی محصول

اگر محصولی را زودتر از زمان مناسب یا کلاً در زمان نامناسبی عرضه کنید، بعید نیست که از دید کاربران به اندازه ای که باید و شاید مطلوب و جالب توجه به نظر نرسد. در این حالت، تغییر ذهنیت منفی آنها و جذب مجددشان به عنوان مشتری اگر غیرممکن نباشد، کار آسانی نخواهد بود. از طرف دیگر، اگر محصول خارق العاده و نوآورانه خود را دیر ارائه کنید هم چه بسا تا زمان عرضه، فرصت موجود در بازار را از دست داده باشید. به خصوص در عصر حاضر که سرعت و دقت حرف اول را می زند شرایط حساس تر شده و این دست از تاخیر و تعجیل ها عامل اصلی شکست ۱۳ درصد از استارتاپ ها بوده است.

 

  1. از دست دادن تمرکز (۱۳%)

ناهماهنگی زمانی محصول

متاسفانه رسانه ها کارآفرینی و استارتاپ ها را در چنان قالبی به مردم عرضه می کنند که انگار از این طریق می شود ره صدساله را یک شبه رفت. اما واقعیت این است که راه اندازی شرکتی که بتواند حرفی برای گفتن داشته باشد زمانبر است و به تلاش، سرمایه و همچنین «تمرکز» نیاز دارد. اگر شما هم از آن دسته از انسانهایی هستید که به دلایل مختلف به راحتی تمرکزتان را از دست می دهید یا در به سرانجام رساندن کاری که شروع می کنید مشکل دارید، هیچ بعید نیست که استارتاپ شما هم در زُمره جماعت ۱۳ درصدی استارتاپ های شکست خورده ای قرار بگیرد که از این ناحیه لطمه دیده اند.

 

  1. ناهماهنگی بین بنیانگذاران یا سرمایه گذاران (۱۳%)

ناهماهنگی بین بنیانگذاران یا سرمایه گذاران

ناهماهنگی یا اختلاف بین بنیانگذاران استارتاپ ها یکی از عوامل مهلک مدیریتی است که معمولاً در نهایت به شکست استارتاپ منجر می شود. البته این مشکل فقط به موسسان استارتاپ محدود نمی شود و هیچ بعید نیست که با سرمایه گذاران هم به مشکل برخورد کنید. در هر صورت، بُروز اختلاف در کسب و کار و ناهماهنگی های متعاقب آن عامل شکست ۱۳ درصد از استارتاپ ها بوده و لذا باید از همان ابتدا گروه هماهنگی داشته باشید و وظایف، مسئولیت ها و تمامی شرایط و ضوابط همکاری را به روی کاغذ بیاورید.

 

  1. اشتباه در ایراد تغییر در استارتاپ (۱۰%)

اشتباه در ایراد تغییر در استارتاپ

ایجاد تغییر در کار و فرآیندها یکی از اجزای طبیعی چرخه حیات استارتاپ ها است. مثلاً تصور کنید که تولید یک محصول را شروع می کنید، از کاربران نظرخواهی می کنید و متوجه می شوید که با بازار تناسبی ندارد، لذا به سراغ برنامه یا محصول دیگری می روید. این تغییر در بسیاری از موارد باعث نجات و بقای شرکت می شود. اما برای ۱۰ درصد از کسب و کارها همین تغییر به دلیل اصلی شکست تبدیل می شود.

 

  1. فقدان شوق و انگیزه (۹%)

فقدان شوق و انگیزه

ایده های جالب و آتیه دار فراوانی در ذهن افراد مختلف وجود دارد، اما بدون شوق و انگیزه لازم برای تبدیل آنها به یک چیز ملموس، شکست دور از انتظار به نظر نمی رسد. در واقع، شکست ۹ درصد از استارتاپ ها در نهایت در این واقعیت ریشه دارد که به حوزه فعالیت خود و ضمائم و حاشیه های آن علاقه ای نداشته اند.

 

  1. مکان نامناسب (۹%)

مکان نامناسب

مکان فعالیت استارتاپ نیز از چند لحاظ می تواند مشکل آفرین باشد. اولین مشکل می تواند ناهماهنگی بین فعالیت استارتاپ شما با مکانی باشد که در آن قرار دارد. به عنوان مثال، تولید خوشمزه ترین بستنی با یک فرمولاسیون ابتکاری را در یک کشور سردسیر در نظر بگیرید. به علاوه، مکان فیزیکی کسب و کار می تواند در رابطه با تیم های دورکار هم مشکل زا باشد. چنانچه فرد یا افرادی را به صورت دورکار استخدام کرده اید، حتماً از روشهای ارتباطی کارآمد استفاده کنید تا در جریان تعامل شما وقفه ای ایجاد نشود.

 

  1. بی علاقگی سرمایه گذاران (۸%)

بی علاقگی سرمایه گذاران

فقدان تمایل سرمایه گذاران به سرمایه گذاری در مراحل بعدی پروژه یا اصلاً به طور کلی، عامل شکست ۸ درصد از استارتاپ ها بوده است. پر واضح است که هیچ کسب و کاری بدون نقدینگی نمی تواند قدمی به سمت جلو بردارد.

 

  1. چالش های قانونی (۸%)

چالش های قانونی

گاهی یک استارتاپ کار خود را از یک ایده ساده شروع می کند، اما به برخی پیچیدگی های قانونی برخورد می کند که به عامل اصلی به تعطیلی کشیده شدن آن تبدیل می شوند. در این زمینه می توان به استارتاپ هایی اشاره کرد که در عرصه نشر و توزیع موسیقی و آیتم های صوتی و تصویری شروع به کار کرده اند و در ادامه به خاطر دردسرها و پیچیدگی های قانونی بیش از حد و هزینه های کمرشکن استخدام وکلای کارکشته برای دفاع از خود، عطای کار را به لقایش بخشیده اند و به جرگه ۸ درصدی استارتاپ های شکست خورده پیوسته اند.

 

  1. عدم استفاده از مشاوره و کمک دیگران (۸%)

عدم استفاده از مشاوره و کمک دیگران

نداشتن یا عدم بهره برداری از یک شبکه قابل اتکای کاری و مشاوره و کمک نگرفتن از سرمایه گذاران و دیگران نیز از عواملی است که به شکست ۸ درصد از استارتاپ های شکست خورده انجامیده است. لذا برای جلوگیری از قرار گرفتن در این گروه باید روابط مستحکمی را با افراد، گروه ها و کسب و کارهای توانمند مرتبط با حوزه فعالیت خود ایجاد و حفظ کنید.

 

  1. خستگی و فرسودگی (۸%)

خستگی و فرسودگی

تعادل بین کار و زندگی از آن مواردی است که پیاده کردن آن در زندگی بنیانگذاران استارتاپ ها بسیار دشوار است، بنابراین همیشه ریسک از رمق افتادن و فرسودگی وجود دارد. برای جلوگیری از فرسودگی خود باید بتوانید هرجا که لازم است عوامل مزاحم یا افرادی که کیفیت و کمیت مناسبی ارائه نمی کنند را حذف کنید و تیم با انگیزه ای داشته باشید تا بار مسئولیت ها تقسیم شود.

 

  1. ناتوانی در ایجاد تغییر (۷%)

ناتوانی در ایجاد تغییر

همانطور که قبلاً اشاره شد، گاهی تغییر می تواند به استارتاپ لطمه بزند، اما از طرف دیگر، چنانچه به سرعت عرضه یک محصول ضعیف را متوقف نکنید، کسی که کارش را به خوبی انجام نمی دهد را اخراج نکنید یا کلاً تصمیم نادرست تان را تصحیح نکنید، بدون شک در زمره گروه ۷ درصدی استارتاپ های شکست خورده ای قرار می گیرید که از این ناحیه لطمه دیده اند.

 

حرف آخر

«شکست» در دنیای استارتاپ ها واژه ناآشنایی نیست، اما به هر حال شکست خوردن هیچگاه و در هیچ زمینه ای خوشایند و مطلوب نخواهد بود. کاری که شما به عنوان موسس و بنیانگذار یک استارتاپ می توانید انجام بدهید این است که در همه مراحل راه اندازی کسب و کار نوپای خود با دقت، حساب شده و با برنامه عمل کنید و از کمک گرفتن از دیگران، دریافت مشاوره و بهره مندی از توانمندی های همکاران خود اِبایی نداشته باشید. در کنار همه اینها باید با مهم ترین دلایل شکست استارتاپ ها آشنا باشید تا از همان ابتدا اقدامات مقتضی در جهت جلوگیری از بروز آنها در کسب و کار خود را به انجام برسانید.

با همه اینها اگر باز هم با شکست مواجه شدید، نباید دلسرد شوید و همه چیز را کنار بگذارید. بلکه در عوض، باز هم باید به مانند یک ققنوس از خاکستر شکست استارتاپ قبلی برخیزید و به کمک تجربه جدیدی که کسب کرده اید، دوباره بنیان استارتاپ دیگری را پی ریزی کنید.

 

 

نوشته ۲۰ دلیل اصلی شکست استارتاپ ها اولین بار در گويا آی‌ تی پدیدار شد.

۳۹ توصیه وارن بافت برای ثروتمند شدن

وارن بافت و سرمایه گذاری

تا دو سال پیش اگر در رسانه ها به دنبال اطلاعاتی در مورد وارن بافت بودید، مطمئنا با این آمار و ارقام روبرو می شدید

  • مردی خود ساخته و ثروتمند
  • دومین ثروتمند جهان
  • دارای سرمایه ۶۲میلیارد دلار
  • و غیره

و مطمئنا این آمار و ارقام حالا قدری بیشتر افزایش یافته است.

اما چیزی که از وارن بافت برای ما اهمیت دارد این است که از تجربیات و توصیه های ایشان استفاده کنیم تا بتوانیم فردی ثروتمند تر باشیم.

وارن بافت توصیه هایی برای ثروتمند شدن دارد که ما در این بخش به اختصار به آن ها می پردازیم و سعی می کنیم به وضوح آن ها را شرح دهیم

توصیه های وارن بافت برای ثروتمند شدن

۱- وارن بافت معتقد است که خلق و خو نسبت به ذکاوت، بیشتر از هر چیز در سرمایه دار شدن تاثیر دارد. وارن بافت می گوید فردی که می خواهد سرمایه دار شود لازم است که تعادلی در میان اجتماع داشته باشد بطوری که با بودن با دیگران دچار سرخوشی نشود و البته به دور از مردم نیز نباشد.

وارن بافت و سرمایه داری

۲- وارن بافت معتقد است که برای سود دهی در تجارت علاوه بر هوش و ذکاوت تمامی المان هایی که باید در کنار هم چیده شوند، صبر هم داشت.

۳- در سخنی دیگر وارن بافت دیگران را از بلند پروازی منع می کند. شاید جمله ایشان برای شما آشنا باشد که می گوید، من به دنبال پرش از روی مانع دو متری نیستم بلکه به دنبال پله ای ۳۰ سانتی متری می گردم تا از آن بالا بروم.

۴- در بخشی دیگر به کمبود فرصت های طلایی اشاره دارد و از کسانی که به دنبال سرمایه داری هستند می خواهد که موقع بارش فرصت ها با آغوش باز به استقبال این فرصت ها بروند و به کم قانع نشوند.

۵- در بیان اهمیت تحمل در جای دیگر می گوید، اگر نمی توانی سهامی را ۱۰ سال نگهداری، به فکر نگهداشتن آن حتی برای ۱۰ دقیقه هم نباشید. شاید هدف وارن بافت این است که بگوید، برای سرمایه دار شدن نیاز دارید تا از بخشی سهام خود چشم بپوشید و به دنبال سود سریع نباشید تا بتوانید حاصل سرمایه گذاری خود را مشاهده کنید

۶- در بیان انتخاب بهترین صنعت برای سرمایه گذاری، وارن بافت یک توصیه جالب دارد. او معتقد است که باید شرکت پیشتازی را پیدا کرد که می تواند برای مدت بیشتری در صدر باشد. در حقیقت نباید به دنبال شرکت های تاثیر گذار روی جامعه بود و باید به پیشتازی شرکت ها توجه کرد.

۷- سرمایه گذاری و تجارت از نظر وارن بافت، با هم ارتباط مستقیم دارند که موفقیت در هر یک موجب موفقیت در دیگری می شود.

۸- اما چیزی که وارن بافت آن را به عنوان معیار اصلی معاملات بزرگ می داند، کیفیت است. مثلا می گوید، بهتر است که یک شرکت خفن را با قیمت خوب بخرید نه اینکه یک شرکت خوب را با قیمت خفن بخرید!

۹- سرمایه گذاری سود های اولیه از نظر وارن بافت، مقدمه ی پیشرفت در امر تجارت است. او می گوید هرگز سود های اولیه شما را فریب ندهد که آن ها را خرج کنید. آن را دوباره وارد چرخه سرمایه خود کنید تا ثروتمند شوید.

۱۰- تصمیمات به موقع و آگاهی از شرایط محیطی نکته دیگری است که وارن بافت به آن اذعان دارد. او اصطلاحی دارد به نام انگشت به دهان نشستن! کنایه از اینکه، بیهوده نشستن و فکر کردن، می تواند تو را در این وادی شکست دهد.

وارن بافت و ثروتمند شدن

۱۱- توصیه دیگری که از وارن بافت نظرم را جلب کرد مربوط به کودکی او بود که بارها از او شنیده می شد که تاکید دارد که هر معامله ای را خوب زیر و رو کنید و کم و کاست آن را بشناسید و از جزییات آن با خبر شوید. او معتقد است که حتی اگر وارد معامله با خویشاوندان و نزدیکان خود هم می شوید، در این باره دقت به خرج دهید تا سرمایه تان به هدر نرود.

۱۲- مخارج حساب و کتاب شده و البته وسواس گونه، عامل دیگری است که وارن بافت به آن معتقد است و تاکید دارد که این چنین مدل خرج کردن، می تواند در موفقیت دخیل باشد. از جهت دیگر معنی این دیدگاه وارن بافت این است که باید از سرمایه با دقت مراقبت کرد و آن را خرج چیزهای پیش پا افتاده و غیر ضروری نکرد.  مدیریت ریز مخارج ها نقش اساسی در ثروتمند شدن دارند.

۱۳- وام گرفتن و قرض کردن یکی دیگر از چیزهایی است که نباید در سرمایه گذاری به صورت افراطی وارد شوند. شاید تعجب کنید که وارن بافت کسی بوده که تا کنون خود را درگیر وام های ان چنانی نکرده و البته بارها شاهد افرادی بوده که با گرفتن وام های کلان، خود را مقروض کرده اند و بعد از دنیای سرمایه گذاری خداحافظی کرده اند. شاید با این ایده، او دوباره می خواهد تاکید کند که، یک شبه پولدار نمی شوید و باید صبر و درایت داشته باشید و از راه درست وارد شوید.

۱۴- پشتکار عامل دیگری است که وارن بافت نسبت به آن تاکید زیادی دارد. او می گوید می توان با این عنصر موفقیت را به آغوش کشید.

۱۵- آینده نگری و شناسایی ریسک های سرمایه گذاری، می تواند در استمرار موفقیت دخیل باشد. در یکی از سال ها، در شرکت پسر وارن بافت، فردی که به مسئولیتی گماشته شده بود، قیمت ها را دست کاری کرده بود و وارن بافت، با یک هشدار به فرزندش فهماند که ماندن در این سیستم می تواند برای آینده پسرش مخاطره انگیز باشد و این شد که او شرکت را ترک کرد و آسیبی به سرمایه دار شدنش وارد نکرد.

۱۶- جاده سقوط ممکن است برای هر کسی رخ دهد و باید آن را شناخت و از آن اجتناب کرد. این جمله را از داستانی از وران بافت اخذ کرده ام، که در آن از شرط گذاری های وارن بافت و شکست های پیاپی در آن خبر می داد. وارن بافت بعد از اینکه دوبار در مسابقه ای شرط بندی کرد و شکست خورد، فهمید که ماندن و سمج بودن در این راه می تواند او را به زمین بزند بنابراین از شرط بندی کنار کشید و راه درست خود را پیش گرفت.

۱۷- موفقیت به پول و دلار نیست! این حرف از دومین مرد ثروتمند جهان است. شاید به همین دلیل است که قصد دارد سرمایه گذاری خود را صرف خیریه ها کند تا با کمک این پول ها و دلار ها شادی و خوشی را به دیگران هدیه کند. این می تواند به معنی این باشد که بهترین موفقیت شادی و خوشحالی است.

۱۸- با توجه به اینکه وارن بافت در رشته سرمایه گذاری تحصیل کرده و در این راه موفق شده است، می توان نتیجه گرفت که مطالعه در مورد حیطه کاری و سازمانی که در ان سرمایه گذاری کرده اید، می تواند در موفقیت شما دخیل باشد. البته از ثروتمندان زیادی شنیده ایم که بیاموزید تا ثروتمند تر شوید.

۱۹- افزایش مهارت های ارتباطی، و بهبود آن ها می تواند در این وادی کمک رسانی برای سرمایه گذار ها باشد. این را آن جا متوجه شدم که او در ابتدای جوانی اش که قصد ورود به بازار سرمایه را داشت، از دوره های فن بیان و سخنرانی بهره جست.

۲۰- مطالعه کردن، در افزایش ثروت بسیار نقش دارد. وارن بافت میزان زیادی از ساعت های روزانه خود را صرف مطالعه می کند و معتقد است که این مطالعه در افزایش ثروت او نقش دارد. البته او در جایی اشاره کرده که میزان مطالعه اش در روز گاهی به ۵۰۰ صفحه می رسد.

وارن بافت و سرمایه گذاری

۲۱- خرسندی از سرمایه گذاری می تواند یک نقطه امید برای وقتی باشد که حتی بازار پذیرای آن سهام نیست و به عبارتی و به قول سرمایه گذارها، سهام در سقوط باشد. او می گوید روی سهامی برنامه ریزی کنید که از سرمایه گذاری در آن احساس خرسندی دارید.

۲۲- اعتقاد قلبی به ثروتمند شدن نیز نقش مهمی در رسیدن به این هدف دارد تا جایی که وارن بافت می گوید من حتی یک لحظه هم در این آینده ای که رقم خواهم زد شک نکردم.

۲۳- در بخشی از صحبت های وارن بافت نکته عجیبی است و او معتقد است که سهامی که همه به دنبال آن می روند، الزاما ضامن موفقیت در سرمایه گذاری نیست. باید به دنبال سهامی بود که مردم آن را نمی خواهند!

۲۴- برای ثروتمند شدن به روش وارن بافت لازم است که به دنبال بازارهای کوچک و موقت نبود. او معتقد است که ورود به بازار های کوچک بازی کودکانه ای است.

۲۵- بدبینی نسبت به یک صنعت می تواند جلوی رشد آن صنعت و البته سود کردن سرمایه گذار ها را بگیرد. دید جمعی را هم باید در نظر گرفت

۲۶- روحیه عالی در سرمایه گذاری، یکی از شروط مهمی است که وارن بافت آن را مهم تر از ضریب هوشی در امر تجارت می داند.

۲۷- از نظر وارن بافت، هرچه تجارتی زمان بر تر باشد، سود مند تر است. به قول او زمان,دشمن تجارت ضعیف و دوست تجارت قوی است.

۲۸- در بخشی دیگر وارن بافت تاکید دارد که احساسات را وارد چرخه کار خود نکنید و استوار و محکم بر مسند خود بمانید و توجهی به سخنان دیگران نداشته باشید.  به قول او، سرمایه گذاری بازی بولینگ نیست که لازم باشد بر هر چیزی چیره شد.

۲۹- هرچه تجارتی نیاز بیشتری به امنیت بیشتری داشته باشد، امکان سود آوری ان نیز کمتر می شود. این گفته ی وارن بافت دومین ثروتمند خودساخته دنیا است که باید بی چون و چرا آن را قبول کرد

۳۰- او معتقد است که بازارها همیشه موثر نیستند و این خصیصه یکی از علت های سرمایه دار شدن انسان هایی است که درست عمل می کنند.

۳۱- برای سرمایه گذاری ۲ قانون وجود دارد. اول اینکه هرگز از میزان سرمایه ای که داری کم نکن و در ثانی این قانون را فراموش نکن. این قانون دوم است.  او حتی معتقد است که باید بر میزان سرمایه افزود تا موفق شد.

۳۲- اگر در معرض خرید یک شرکت معمولی و یک شرکت خوب هستید، وارن بافت معتقد است که بهتر است که شرکت معمولی را با قیمت مناسب و کمتری خریداری کنید! این کار ثروتمندتان می کند البته اگر بقیه کارها درست پیش رود.

۳۳- هر چه تجارت در یک شرکت، موفق تر و زنده تر باشد، سرمایه گذاری نیز زنده تر خواهد بود و رشد خواهد داشت.

۳۴- مطالعه گزارش سالانه سرمایه گذاری شرکت ها، کاری است که وران بافت آن را روزانه انجام می دهد. او یکی از علت های موفقیت خود را به مطالعه هزاران گزارش از شرکت ها بیان کرده است. در واقع او با این بیان تاکید دارد که، آگاه بودن از وضعیت ها و ریسک ها می تواند در انتخاب هوشمندانه تر و تصمیمی بهتر دخیل باشد.

۳۵- برای هر هزینه ای که پرداخت می کنید و برای هر خریدی که انجام می دهید باید دلیلی داشته باشید! در غیر اینصورت از وادی سرمایه گذاران موفق روز به روز دور تر می شوید.

۳۶- هدف از سرمایه گذاری و کار کردن تان واقعا چیست؟ آیا می توانید هدف خود را به قلم بیاورید و روی کاغذ بنویسید؟ اگر در این مرحله لنگ می زنید، باید جدا در راهی که پا گذاشته اید، تامل کنید و چاره جویی کنید.

۳۷- وارن بافت در بخشی از صحبت هایش مدعی است که عشق او به زندگی اش و دوام زندگی اش موجب شده که در این وادی انقدر تلاشگر باشد. او این کار را به مردمی تشبیه می کند که درختان با طول عمر زیاد می کارند و در سایه آن ها سال ها می نشینند.

۳۸- در میان مسیر های سخت و آسان، ان مسیری که قابل فهم تر است و البته منطقی است بهترین مسیری است که می تواند در این وادی به موفقیت سرمایه گذاری کمک کند. وارن بافت معتقد است که راه ساده ای که منطقی به نظر نمی رسد را هرگز دنبال نمی کند حتی اگر لازم باشد خود را به سختی بیندازد تا راه سخت را طی کند.

۳۹- قدرت تمرکز، عدم راضی کردن همه اطرافیان و جلوگیری از صرف وقت و هزینه در پروژه های متعدد بدون اطلاع چیزی است که وارن بافت و البته بسیاری از ثروتمندان را به این مرحله رسانده است. حقیقت دارد که ما نمی توانیم همه را راضی نگهداریم و باید تمرکز روی حیطه ای خاص داشته باشیم و با قدرت تمام در مقابل برخی ها از کلمه کارگشای ” نه ” استفاده کنیم.

وارن بافت با توجه به اینکه مردی خودساخته و ثروتمند است، فردی است که ادعایی ندارد و دانش و تجربیات چند ده ساله خود را در اختیار همه قرار داده و ما این مطالب را برای شما نگاشتیم تا در امر سرمایه گذاری، چند ده سال، نیاز به تجربه نداشته باشید و ره چند ساله را کمتر از آن چه در ذهن دارید طی کنید.

دیدگاه های خود را در این باره برای ما بنویسید.

منبع۱  | منبع ۲ | منبع ۳ | منبع ۴ |

تفاوت استیو جابز با کارآفرینان دیگر در دستیابی به موفقیت چه بود؟

یکی از ویژگی‌ های بارز شخصیت استیو جابز سادگی مثال زدنی او است. استیو جابز همواره تمرکز خود را بر موضوع اصلی متمرکز می کرد و بدین ترتیب با حفظ تمرکز و ثبات رویه در فعالیت های خود توانست به یکی از برترین مدیران و کارآفرینان شناخته شده تبدیل گردد.

گویا آی تی – در حقیقت یکی از رموز موفقیت استیو جابز این است که وی بر خلاف اکثریت، به جای پرداختن به مسائل پر زرق و برقی مانند هدف گذاری های متعدد و برنامه های کسب و کار پر رمز و راز، بر اهمیت ثبات رویه و تمرکز بر هدف اصلی تأکید می کرده است. شاید در نتیجه ی همین رویکرد وی باشد که کمپانی تحت مدیریت او، یعنی کمپانی اپل، به جای تولید تعداد زیادی محصول تنها بر روی طراحی و ساخت چند محصول محدود، مثلاً تلفن های هوشمند آیفون، تمرکز کرده است.

در حقیقت پرداختن به امور حاشیه ای و بی ارتباط با موضوع اصلی هدف شما باعث می شود تا نتوانید آن گونه که باید به آن دست یابید. این نکته اگر چه بدیهی می نماید، اما افراد زیادی هستند که با وجود آگاهی بر این موضوع اجازه می دهند تا موضوعات حاشیه ای و کم ارزش حواسشان را پرت کرده و مانع دستیابی آنان به هدف ها شوند.

در ادامه به برخی از توصیه های استیو جابز برای ایجاد یک کسب و کار موفق و دستیابی به موفقیت اشاره خواهیم نمود:

 

  1. بدون دلیل موجه رویه خود را تغییر ندهید.

ممکن است شغل فعلی شما در حال حاضر به اندازه ی کافی سوددهی نداشته باشد و در نتیجه شما به این فکر افتاده باشید که آن را با حرفه یا هدفی دیگر جایگزین کنید. اما نکته در همین جا ست که با وجود فشار و اضطرابی که خوب پیش نرفتن کارها برای شما به همراه می آورد، باید تلاش کنید که با تمرکز بر هدف اولیه و اصلی خود با این موانع مواجه شده و به مسیرتان ادامه دهید. پس بدون دلیل موجه رویه ی خود را تغییر ندهید حتی اگر در ظاهر، موقعیت های بهتری نسبت به موقعیت کاری حال حاضرتان در پیش رو دارید.

شما باید کار و فعالیت خود را تحت نظارت و کنترل داشته باشید و یا از افرادی که به آن ها اعتماد دارید بخواهید این وظیفه را بر عهده بگیرند. بدین ترتیب تعادل در فعالیت های شما برقرار خواهد شد.

 

  1. تنها یک هدف اصلی انتخاب کنید.

هر فرد هر چقدر هم که توانایی داشته باشد، و هر اندازه که بتواند کمتر بخوابد، در هر صورت در طول شبانه روز بیشتر از ۲۴ ساعت فرصت ندارد. از آن جا که زمان محدود است بهتر است تا به جای انتخاب چندین هدف، تنها بر روی یک هدف تمرکز کنید و تلاش نمایید که آن را به سرانجام برسانید. پس از انتخاب هدف، لازم است تا همواره با به خاطر آوردن آن، اقدامات مورد نیاز برای حصول به هدفتان را مورد ارزیابی قرار دهید و بر این اساس عمل نمایید.

 

  1. تماس های تلفنی و مکالمات رودررو را جایگزین ارتباطات مجازی کنید.

بهترین روش برای برقراری ارتباط با دیگران مکالمه ی رودررو است. در واقع بهتر است تا جای ممکن ارتباط خود را با دیگران واقعی سازید. استفاده از تلفن برای برقراری تماس صوتی، گذاشتن یک یادداشت با دست خط خودتان برای دیگران و … از جمله راه هایی هستند که تأثیری به مراتب بیشتر نسبت به روش هایی چون ارسال ایمیل یا دورهمی های شبکه ای دارند.

 

  1. نگران رنگ جوراب هایتان نباشید.

انتخاب یک نوع پوشش ویژه ی خودتان نمونه ای از اقدامات کوچکی است که می توانید برای خالی نمودن ذهنتان انجام دهید. بسیاری از کارآفرینان بزرگ مانند مارک زاکربرگ همیشه از یک نوع پوشش استفاده می کنند. بهتر است به جای پرداختن به مسائل جزئی، همانند نوع پوشش خود، افکار خود را بر روی اهداف بزرگ تری متمرکز نمایید.

استارتاپ های جهانی در زمینه صرف غذای هوشمند در رستوران ها

فراتر از همه ی ترفندها و حقه ها در صنایع غذایی، فناوری در حال تغییر تجربیات ما از رستوران ها است. در ادامه این مطلب به معرفی چند استارتاپ موفق در زمینه رستوران داری در جهان می پردازیم که به صورت هوشمندی به مشتریان خود سرویس غذایی می دهند.

گویا آی تی – برای چشم غیر مسلح، بشقاب زیر در تصویر کاملا مشابه یک وعده غذایی معمولی است.

در این بشقاب بخش هایی از کلم بروکلی، حبه های پولنتا (سوپ ذرت)، سالاد کلم، کلم پخته شده و ماهی سالمون دیده می شود که یک سس داغ و خوشمزه به آن اضافه شده است.
تنها نکته ای که می تواند نشانه ای از معمولی نبودن این وعده ی غذایی باشد مقدار ماهی استفاده شده در آن است. همانطور که می بینید ماهی این غذا نسبتا زیاد است، چیزی در حدود دو برابر مقداری که در یک غذایی معمولی انتظار دارید. اما دلیل این ماهی بیش از اندازه چیست: من نسبت به یک فرد عادی به دوبرابر امگا ۳ بیشتری نیاز دارم.
کلم بروکلی و سالاد کلم برای کمک به قابلیت سم زدایی پایین بدن من به این غذا اضافه شده اند. در این وعده ی غذایی کربوهیدرات کمی وجود دارد زیرا متأسفانه بدن من به این ماده نیازی ندارد. این منو به صورت تصادفی تهیه نشده است. Vita Mojo یکی از رستوران های زنجیره ای در لندن که وعده های غذایی بسیار ویژه و شخصی برای افراد ارائه می کند، و DNAfit شرکتی که تحلیل های کاملی از مشخصات ژنتیکی افراد انجام می دهد، این وعده ی غذایی را برای پاسخ به نیاز های واقعی بدن من طراحی و پیشنهاد کرده اند (متأسفانه این نیازها شامل پاستا و نان سفید نمی شوند!).

Vita Mojo و DNAfit تنها نمونه هایی از نوآوری هایی هستند که صنعت رستوران ها در حال به کار گرفتن آن در تهیه ی وعده های غذایی است. این تغییرات را نباید دست کم گرفت. به هر حال افراد زیادی هستند که در برابر تغییر مقاومت می کنند. و این افراد باید توجه داشته باشند که مرز بین تغییرات سودمند و مفید و حقه ها و فریب ها را تشخیص دهند. ایجاد تجربه ای جدید که فراتر از یک تغییر گذارا و موقت باشد معمولا به ندرت اتفاق می افتد.

نیل استرن، یکی از مالکان شرکت مشاور خرده فروشی McMillan Doolittle می گوید:” در حال حاضر تکنولوژی های متعدد و متنوعی در حال معرفی شدن هستند که تقریبا فراتر از قدرت پردازش فناوری برای یک کسب و کار زنجیره ای است. در واقع همیشه سوال اصلی باید به این صورت مطرح شود: آیا این فناوری به شکلی معنا دار و اثر گذار به مشتری کمک می کند؟”
اداره ی رستوران، کسب و کاری است که ریسک های مربوط به خود را دارد و افزودن فناوری به آن، ریسک مربوط را افزایش می دهد. حدود دو هفته ی پیش رستوران زنجیره ای رباتیک Eatsa که اکنون دو سال قدمت دارد اعلام کرد که قرار است با بستن پنج شعبه مقیاس کسب و کار خود را اندکی کاهش دهد و تنها دو شعبه ی واقع در سان فرانسیسکو را اداره کند. استرن معتقد است راهکار اصلی آن است که باید پیش از وارد کردن روبات ها به کسب و کار، زیرساخت های مربوط به آن را فراهم کرد.
اما نمونه هایی هم وجود دارند که نشان می دهند فناوری چگونه خود را با کسب و کار رستوران ها پیوند داده است. برای مثال Yelp یا OpenTable که برای سفارش غذا به صورت آنلاین طراحی شده اند. با این روش اگر درخواست شما در آن زمان مقدور نباشد به شما اطلاع داده می شود.
این فناوری ها نیازی به سرمایه های هنگفت از سوی رستوران ها ندارند، اما خود رستوران ها این فرآیندها را آغاز می کنند. رستوران Sublimotion در ایبیزا هنگام صرف غذا از هدست های واقعیت مجازی برای حمل و نقل میهمانان به یک تاکستان در تاسکان استفاده می کند. رستوران La Enoteca در Hotel Arts بارسلونا نیز از چاپگرهای سه بعدی برای تهیه غذا استفاده می کند.
به این ترتیب تغییر در حال جریان است و شما تنها باید بدانید که کجا به دنبال آن بگردید.

شخصی شدن غذاها


Vita Mojo شخصی سازی غذاها را به حد اعلی رسانده است.
هنگامی که وارد شعبه ی کلیسای سن پاول Vita Mojo می شوید در فضایی پر نور قدم می گذارید که با استفاده از چوبِ بازیابی شده و شاخ و برگ درختان تزئین شده است؛ در ادامه شما یا به صفی که در جلوی آشپرخانه ی روباز رستوران قرار دارد هدایت شده و می توانید غذای از پیش سفارش داده شده ی خود را دریافت کنید و یا به سوی بانکی از آیپد ها می روید که در سمت راست شما روی دیوار نصب شده اند و شما می توانید غذای خود را به این صورت سفارش دهید.
استفاده از اسلایدرها به شما اجازه می دهد که دقیقا مشخص کنید چه مقدار از هر ماده ی لازم در تهیه ی غذا مورد استفاده قرار بگیرد و به این ترتیب می توانید غذای خود را طوری به دلخواه خود طراحی کنید که احتمالا در خانه آن را تهیه می کردید. قیمت وعده ی غذایی شما در لحظه محاسبه می شود بنابراین با هیچ سورپرایز ناخوشایندی مواجه نمی شوید.
در حالی که من مشغول صرف بروکلی ها بودم، استفان کاتوی مدیر محصول Vita Mojo توضیح داد که ایده ای اصلی این طرح تشبیه کردن نحوه ی تصمیم گیری در مورد وعده ی غذایی به “استفاده از لگوها” است. ” ما تجربه ی هر فرد از رستوران را طوری ترتیب داده ایم که افراد در مورد انتخاب غذای خود کاملا آزاد باشند، و این آزادی نه تنها در چگونگی ترکیب مواد با یکدیگر، بلکه در مورد مقدار هریک از مواد اولیه نیز وجود دارد.”
غذای من در این رستوران حدود ۱۰ پوند تمام شد و در واقع تعادلی دلچسب بین خوراکی های مورد علاقه ی من و آنچه که بدنم به آن نیاز داشت برقرار کرد.
برای کاتوی Vita Mojo به عنوان یک رستوران زنجیره ای – این مجموعه در حال حاضر ۳ شعبه در لندن دارد – تنها شروع داستان است. او امیدوار است بتواند برای نرم افزاری که ساخته ی او است پروانه ای تهیه کند و آن را در اختیار دیگر رستوران هایی که مایلند در شخصی سازی وعده های غذایی سرمایه گذاری کنند قرار دهد. از جنبه های بسیار متعددی Vita Mojo نمونه ای است که امکان پذیر بودن استفاده از این فناوری ها در رستوران ها را اثبات می کند.


همکاری این رستوران زنجیره ای با DNAFit شخصی سازی وعده های غذایی را یک گام فراتر می برد. شرکت DNAFit با تحلیل نمونه ای از بزاق افراد که از قبل به رستوران ارسال می شود – تقریبا مشابه تحلیل های ژنتیکی مجموعه ی ۲۳andme – مشخصات ژنتیکی شما را در برابر مطالعات تأیید شده قرار می دهد و با مقایسه ی آن ها در صورتی که احتمال نسبتا قوی وجود داشته باشد که شما از دیدگاه ژنتیکی به برخی مواد خوراکی حساس بوده یا نیازهای غذایی خاصی داشته باشید، شما را از این موضوع آگاه می کند. شما می توانید اطلاعات شخصی خود را به پروفایل خود متصل کنید و به این ترتیب مراجعه های بعدی به هریک از این مجموعه رستوران ها مثل آب خوردن آسان خواهد بود.
کاتوی می گوید این ایده که سلامت تغذیه ای فرد باید موضوعی شخصی تلقی شود موجب شد که این دو مجموعه با یکدیگر همکاری کرده و یک تیم خوب را تشکیل دهند.”زمانی که ما این پروژه را آغاز کردیم، تمام کارها بر اساس این ایده انجام می شد که افراد با یکدیگر متفاوت هستند، و هر کس تمایلات، علاقه ها، سبک زندگی و DNA متفاوتی دارد.”
شرکت هایی نظیر فیسبوک و گوگل نیز در حال پیاده سازی همین ایده در عرصه فناوری هستند و امکان تنظیم خبرنامه ها، نتایج جست و جو و تبلیغات را بر اساس علاقه های شخصی برای افراد فراهم می کنند. در واقع این راهبردی است که کاربردهای بسیاری می تواند داشته باشد – تحقیقات انجام شده توسط گروه مدیریتی مشاوران بوستون (BCG) در ماه می نشان می دهد شعبه هایی که برای مشتریان خود با استفاده از فناوری های دیجیتال تجربیات شخصی در رستوران ها می آفرینند به طور متوسط حدود ۶ تا ۱۰ درصد سود بیشتری دریافت می کنند.

سرویس با موسیقی متن دلخواه


جدا از وعده ی غذاییریال رستوران باید به فضای محیط و شرایط روحی افراد نیز توجه کند.
اینجا است که الگوریتم ها جایگاه خود را پیدا می کنند.
یک استارت آپ جدید سوئدی با اتکا بر Spotify که Soundtrack Your Brand نام دارد با رستوران ها همکاری می کند تا لیستی از آهنگ هایی که با فضای آن ها مطابقت دارد تهیه کنند و در ایجاد جو دلخواه آن ها در رستوران به آن ها کمک می کند. این استارت آپ متوجه شده است که موزیک لایت باعث می شود که مشتری ها دست و دل باز تر عمل کنند.
بنیانگذاران این شرکت، اولا سارز و جوئل برامز بروسجو در همکاری با فدراسیون معاملات سوئد تحقیقاتی در مورد تأثیر گذاری موسیقی بر میزان فروش انجام دادند. آن ها دریافتند که پخش ترکیبی از موسیقی های به دقت انتخاب شده که نشانگر برند کمپانی مد نظر باشند، میزان فروش را در مقایسه با زمانی که آهنگ های محبوب پاپ به صورت تصادفی پخش می شوند افزایش می دهد.
آن ها هم چنین دریافتند که پخش کردن موسیقی نامناسب می تواند در مقایسه با یک رستورانی که هیچ موسیقی پخش نمی کند فروش را حتی کاهش دهد. بنابراین رستوران ها بسیار علاقه مندند که این نکته را به خوبی رعایت کنند.
من در یک کافه ی زنجیره ای جهانی به نام Joe & the Juice این دو فرد را ملاقات کردم. فضای این کافه بسیار پر انرژی بود و یکی از مشتریان استارت آپ Soundtrack Your Brand نیز به شمار می آید. اگر به یکی از این کافه ها سر زده باشید احتمالا فضای بسیار پر انرژی آن را تجربه کرده اید.
نکته ی اصلی این فضای پر انرژی، موسیقی های تمپو با بیتز های زیاد است که با صدایی مناسب در فضا پخش می شود، صدایی که آن قدر زیاد نیست که نتوانید صدای فرد مقابل خود را بشنوید. من در مدتی که در این کافه بودم هیچ یک از آهنگ های پخش شده را نشناختم و فکر می کنم که هدف هم همین باشد: این کافه محیطی است که موسیقی تازه و جدیدی را برای مشتری ها پخش می کند و باعث می شود آن ها احساس کنند که در حال کشف چیز جدیدی هستند.
اگر به صرف یک فنجان چای در چنین فضایی علاقه دارید می توانید پلی لیست های Joe & the Juice را در Spotify چک کنید. این آهنگ ها توسط الگوریتم هایی جمع آوری شده اند که حدود دو هزار آهنگ را از یک پایگاه داده ی ۴۵ میلیونی انتخاب کرده اند. تمامی این این آهنگ ها به صورت موضوعی برچسب گذاری شده و به دسته های بسیار تخصصی تقسیم شده اند. در نهایت افرادی هستند که از میان این آهنگ های انتخاب شده، بهترین و مرتبط ترین آهنگ ها به برند مد نظر را انتخاب می کنند.
نتیجه چیست: رستوران ها صاحب موسیقی های بی همتایی می شوند که تجربه ی بهتری برای مشتریان رقم می زند و به آن ها کمک می کند که در مورد خود اظهار نظر کنند .سارز می گوید: یافتن روشی برای پخش کردن موسیقیِ مناسب کاری است که رستوران ها به خوبی به آن پاسخ داده اند و به نظر می رسد که آن ها متوجه میزان تأثیر این موضوع بر کسب و کار خود شده اند.
او می گوید:” از دیدگاه انسانی، هر فردی که روح خود را سالم نگاه داشته باشد تأثیر موسیقی را متوجه می شود. البته واضح است که با این روش شما می توانید میلک شِیک ها یا آب جوهای بیشتری بفروشید.”
در حال حاضر این شرکت برای درک بهتر محتوای عصب شناسی عمیقی که موجب ارتباط احساسی بین موسیقی و ناخودآگاه انسان می شود با محققانی از دانشگاه استنفورد وارد همکاری شده است و امیدوار است که نتیجه ی این تحقیقات بتواند به اصلاح و بازسازی الگوریتم های ذکر شده کمک کند.
طبق اظهارات سارز، از جمله پرسش هایی که این تحقیقات برای یافتن پاسخ آن ها ترتیب داده شده است می توان به دو سوال زیر اشاره کرد:” شما چگونه می توانید یک احساس خاص را در افراد ایجاد کنید؟ و این کار چگونه می تواند موجب انواع بخصوصی از رفتار ها شود؟”

خوشمزگی اینستاگرامی!


در صنعت مدیریت رستوران، موضوع تنها تنظیم درست موسیقی و صدای فضا نیست. رستوران ها باید بر جنبه های بصری هم توجه کنند. هر انسانی که تا به حال تنها یکبار گرسنه شده باشد می تواند تأیید کند که شکل ظاهری غذا نیز تأثیر بسیار مهمی بر مغز انسان می گذارد.
شاید برای درک این موضوع هیچ گاه مثالی بهتر از ابراز علاقه ی ما به غذاهایی زیبایی که در اینستاگرام می بینیم نباشد. آدام کولان سردبیر سایت انگلیسی Eater می گوید:”این گونه تصاویر در اینستاگرام همیشه به صورت آنی احساسی خوشایند را به افراد منتقل می کنند.”
اینستاگرام نقش مهمی در معروف کردن انواع خاصی از خوراکی ها از جمله شیرینی های حلقوی رنگین کمانی، کرونات ها و رامن برگرها در مناطقی فراتر از زادگاه آن ها یعنی نیویورک داشته است.
تحقیقات انجام شده در فرودگاه هیتروی لندن که روی ۲۰۰۰ مسافر بریتانیایی انجام شده است نشان می دهد که ۲۵ درصد از افراد تحت تأثیر تصاویری که در شبکه های اجتماعی دیده اند تصمیم گرفته اند که رستوران خاصی را در روزهای تعطیل امتحان کنند. و ۱۸ درصد از این ۲۰۰۰ نفر بیان کرده اند که به احتمال زیاد رستورانی را انتخاب می کنند که غذاهایی را سرو کند که تصاویر زیبایی از آن در شبکه های اجتماعی وجود داشته باشد.


رستوران ها متوجه شده اند که مشتریانی که تصاویری از غذای آن ها را در فضاهای مجازی منتشر می کنند می توانند برای کسب و کار آن ها مفید باشند. کولان می گوید:”اکنون غذاهای بسیاری برای اینستاگرام طراحی و آرایش می شوند. این یکی از موضوعاتی است که مردم بیشترین تصاویر را در مورد آن منتشر می کنند.”
در زمان نوشتن این مقاله چیزی در حدود ۱۴۰ میلیون پست در فضاهای مجازی با هشتگ foodporn وجود داشته است.
Catit در اسرائیل تا جایی پیشرفته است که غذا را در ظرف های ویژه ای ارائه می کند که دارای نگهدارنده های تلفن همراه هستند، و شعبه ی Soho از رستوران های Dirty Bones در لندن نیز اخیرا همراه با غذا بسته های اینستاگرامی در اختیار افراد قرار می دهد که شامل لامپ LED پورتابل، یک شارژر با قابلیت استفاده همزمان برای چند دستگاه، یک لنز واید قابل نصب، یک سه پایه و یک مونوپد برای تهیه ی عکس های سلفی است. این وسایل برای تهیه بهترین تصاویر ممکن از غذاها در اختیار افراد قرار داده می شوند.
نکته ی دیگر در مورد رسانه های اجتماعی آن است که به سرآشپز ها اجازه می دهد نگاهی به کارها و فعالیت های رقبای خود بیندازند. داگ مک مستر، سر آشپز معروف رستوران بدون پسماند Silo در Brighton به من گفت که زمانی شاهد آن بوده است که تعداد زیادی از وعده های غذایی ابداع شده توسط او در تصاویر اینستاگرامی رستورانی دیگر پست شده است. او گفت:” با دیدن این صحنه تقریبا نزدیک بود از روی صندلی که روی آن نشسته بودم به زمین بیفتم! در این تصاویر پست شده نه تنها مواد اولیه غذاها با غذاهای ابداعی من یکسان بود بلکه حتی نحوه ی ارائه و سرو آن هم با تمام جزئیات یکسان بود.”
البته این ریسک هم وجود دارد که شاید برخی از سرآشپزها به جای کیفیت، بیشتر به مناسب بودن ظاهر غذا برای اینستاگرام توجه کنند. در یکی از مقالات انتقادی سایت گاردین از هتل Ned، مارینا هاید یکی از منتقدان برجسته ی رستوران ها از غذاهایی که در رستوران آسیایی-اقیانوسیه ی این هتل به نام Kaia سرو می شد اظهار تأسف کرد و معتقد بود که این غذاها توسط یکی از طرفداران پروپا قرص اینستاگرام تهیه شده است. او در مقاله انتقادی خود می نویسد:”غذاهای سرو شده بسیار زیبا بودند. مشکل اصلی این بود که غذاها به تصاویر بسیاری تبدیل می شدند اما مزه ی بد آن ها آزار دهنده بود.”


رستوران Kaia به درخواستی که برای اظهار نظر مسئولان این رستوران در مورد این مقاله انتقادی شده بود پاسخ نداد.
متأسفانه مطالعه ای که در سال ۲۰۱۶ در مجله ی بازاریابی مشتری مدار به چاپ رسید نشان می دهد که ما انسان ها تا حد زیادی تحت تأثیر پیشنهاداتی که به ما می شود قرار می گیریم. مرز بین اهمیت شکل ظاهری غذا و این که تا چه حد از مزه ی آن لذت می بریم می تواند بسیار کمرنگ شود. محققان دریافته اند که لذت بردن از غذاهای جذاب، زمانی که پیش از خوردن یک غذا از آن عکس می گیریم تا حد زیادی افزایش می یابد و حتی می تواند تجربه ی ما از مصرف غذاهای “کمتر جذاب” را در ذهنمان بهتر کند.
کولان معتقد است این به آن معنا نیست که ما در معرض این خطر قرار داریم که در آینده غذاهای بیمزه اما زیبا به اصلی ترین تجربیات ما از رستوران ها تبدیل شوند، بلکه تنها مشخص می کند که باید در این رابطه اندکی محتاط تر عمل کنیم.
کولان می گوید:” من فکر می کنم بهترین رستوران ها و بهترین سرآشپزها همیشه به خوشمزه بودن غذا بیشترین توجه را می کنند. اما البته در بازار بسیار شلوغ در صنعتی که در حال انفجار است و قرار است خود را با عصر مدرن و معاصر تطبیق دهد، قطعا افراد هر کاری را امتحان کرده و برای ارتقاء چیزی که به نمایش می گذارند تلاش می کنند.”

چرا تیم فروش شما نمی فروشد؟ پنج دلیل ناکارآمدی بخش فروش

دنیای فروش تقریباً یک دنیای سیاه و سفید است و دلایل متعددی برای close نشدن یا عدم نهایی سازی فروش به تناوب و تعدد مورد نظر شما برای فروشندگان کسب و کارتان وجود دارد. در این مطلب از مجموعه آموزش فروش گویا آی تی، با پنج دلیل از این دلایل آشنا خواهید شد.

 

فروش به جز در مواردی که یک بازی انسانی است، بازی اعداد و ارقام به حساب می آید. این دوگانگی می تواند باعث ایجاد عدم تعادل در تیم فروش شما شود که به نوبه خود به افت فروش منجر خواهد شد. چگونه تیم فروش شما باید بداند که چه چیزی را باید در اولویت قرار دهد؟ شاید از نظر کمّی مشکلی وجود نداشته باشد، اما مشتریان بالقوه قلاب را گاز نمی گیرند، یا شاید رابطه عمیقی با مشتریان خود برقرار کرده اید، اما تور فروش تان به اندازه کافی گسترده نیست.

دلیل این مشکل هر چه که باشد، اگر تیم فروش شما چیزی نفروشد دچار بحران خواهید شد. با این پیش فرض که فروشندگان شما با qualify کردن یا صلاحیت سنجی مشتری راغب آشنایی دارند، موارد زیر پنج دلیل عدم کارآمدی تیم فروش شما است:

 

  1. فقدان نظم و سازماندهی

نظم لزوماً به معنی تمیز و مرتب بودن محیط کار فروشندگان شما نیست (اگرچه همین هم می تواند نشانه خوبی باشد). بی نظمی به معنی فقدان تمرکز روی چیزهایی که مشتری راغب را جذب می کند و بی برنامگی برای پیگیری و دنبال کردن مشتریان بالقوه است. تماس سرد (cold calling) و ایمیل ابزارهای خارق العاده ای هستند، اما اگر منحصراً کمیت را افزایش بدهند، استفاده درستی از آنها انجام نگرفته است.

برای پیگیری مشتریان راغب به تحقیق و تلاش مستمر نیاز دارید. ایجاد حس اعتماد با مخاطبان جدید ضروری است، اما اگر فروشنده شما بدون اینکه استراتژی مشخصی داشته باشد کورکورانه و بی هدف در میان ۵۰ اسم جستجو کند، تحقق چنین چیزی غیرممکن به نظر می رسد. اگر اعضای تیم شما در تماس های سرد تخصص دارند، اما نمی توانند خرید مشتریان مناسب را برای شما نهایی کنند، در اینصورت باید از آنها بخواهید که درنگ کرده و در رویکرد خود تجدیدنظر کنند.

 

  1. نگرش نامناسب

به منظور موفقیت در فروش به نگرش خاصی نیاز دارید. خلق و خو مهم است، اما شور و شوق مهم تر است. اشتیاق نسبت به حوزه ای که در آن کار می کنید، اشتیاق به محصول، و اشتیاق نسبت به طرف مقابل فروش (خریدار)؛ به منظور کارآمدی در فروش همه این عوامل باید به طور هم زمان وجود داشته باشند.

باید به این نکته نیز توجه کرد که موفقیت، غرور انسان را تقویت می کند، اما موفقیت در گذشته به معنی پیروزی در آینده نیست، مخصوصاً اگر قرار باشد که فروشنده فقط به افتخارات خود تکیه کند.

از طرف دیگر، عکس این حالت هم مشکل ساز است؛ فروشندگانی که نسبت به توانایی های خود تردید دارند (شاید پس از یک دوره اُفت) یا به محصولی که می فروشند اعتقادی ندارند. هرچه سریع تر نگرش های نامناسب را پیدا کرده و آنها را رفع و رجوع کنید.

 

  1. نداشتن توانایی روایتگری

واقعاً جای تعجب دارد که در شغلی که به مهارت های ارتباطی خارق العاده ای نیاز دارد، انبوهی از فروشندگان در هنگامی که نوبت به ارائه دلایل متقاعدکننده برای اعتماد به خود و محصول می رسد، به لکنت زبان دچار می شوند. مشکل از قوه تخیل یا ضعف در نوشتن متن مناسب نیست؛ مساله، ناتوانی فروشندگان در فراتر رفتن از خودِ محصول و هدف قراردادن pain point ها یا نقاط درد مشتری و مشکلاتی است که باید حل شوند.

بهترین فروشندگان در غالب موارد به جای آنکه متکلم وحده باشند، مشتری را تحریک می کنند تا لب به سخن باز کند. عوامل فروش شایسته با پرسیدن سوالات پایان باز از طریق تلفن یا ایمیل باعث می شوند که مشتری راغب درباره زندگی خود صحبت کند و اطلاعاتی را آشکار کند که حس اعتماد را برانگیخته و امکان ارتباطات دقیق تر و هدفمندتری را در تماس های بعدی فراهم می کند.

 

  1. ناهماهنگی با تیم بازاریابی

این رایج ترین رقابت در کسب و کار است: تیم فروش در برابر تیم بازاریابی. هر یک از این دو گروه نظرات خاص خود را درباره ارتباط موثر با مشتری دارد و هر یک می خواهد که از قلمروی خود دفاع کند، غافل از اینکه نقاط مشترک آنها از آن چیزی که تصور می کنند بسیار بیشتر است.

هنگامی که فروش دچار افت می شود، بخش فروش انگشت اتهام را به سوی تیم بازاریابی نشانه می رود که نتوانسته به اندازه کافی مشتریان راغب مناسب را جذب کند. به همین ترتیب، بخش بازاریابی هم از پیگیر نبودن عوامل فروش در فرآیند فروش می نالد. این یک مشکل بزرگ است که راه حل آسانی دارد.

اتحاد شرکت تان را تقویت کنید و بازاریاب ها و نمایندگان فروش خود را در قالب یک تیم قرار دهید که برای تحقق یک هدف مشترک تلاش می کنند: حل مشکلات مشتری. مانند همه منازعات، ایده گرفتن از طرف مقابل برای تقویت و افزایش کارآمدی هر دو طرف موثر و ارزشمند است.

 

  1. رهبری نامناسب

اگر تیم فروش شما نمی فروشد، اولین جایی که باید به دنبال مقصر باشید، آینه است. آیا فرآیندهایی را تثبیت کرده اید که مشتری را در اولویت قرار می دهد؟ آیا یک سیستم بازخورد راه انداخته اید که عملکرد کارکنان و شرکت را به طور منظم گزارش می دهد؟ آیا می توانید مولفه های اصلی استراتژی پیگیری خود را در چند جمله بیان کنید؟ اگر تیم فروش شما گیج و بی نظم است، سازماندهی مناسبی ندارد و باری به هر جهت کار می کند، احتمالاً دلیلش این است که از ابتدا فرآیندهای درستی وجود نداشته است.

اطمینان پیدا کنید که با فراهم کردن فرآیندها و ابزارهای مناسب، شرایط را برای موفقیت نمایندگان فروش خود مهیا می کنید و اطمینان پیدا کنید که عوامل فروش شما روش استفاده از آن فرآیندها و ابزار برای کسب بهترین اطلاعات و فهرست ها را می دانند. اگر به بازآموزی نیاز است، بهتر است که هرچه زودتر دوره های آموزش فروش را آغاز کنید. مدیر بخش فروش خود را ارزیابی کنید؛ آیا برای هدایت گروه از نگرش مناسبی برخوردار است؟

حتی اگر فروش موفقی را تجربه می کنید، باز هم بررسی این مسائل حائز اهمیت است. شما همیشه باید به دنبال سرآمد بودن باشید و بر همین اساس کار کنید. تمرکز خود را روی مشتری قرار دهید، فقط فروشندگانی را استخدام کنید که نسبت به انسانها و محصولات شما اشتیاق دارند و با ایجاد فرآیندهای صحیح و استوار، موفقیت تیم را تضمین کنید. از این طریق است که می توانید بفروشید.

 

 

تــــکانه تیر ماه ۱۳۹۶

تکانه با هدف توسعه کاربردی ایده‌های نو، سلسله رویدادهایی با سخنرانی افراد برجسته در حوزه‌های گوناگون و با تخصص‌های مختلف برگزار می‌نماید. این سخنرانان در یک سخنرانی ۲۰ دقیقه ای به سبک TED تجربیات و ایده های خود را برای مخاطبان در قالب یک داستان شنیدنی ارائه می نمایند. سخنرانی‌های رویداد تکانه با وجود در بر داشتن مفاهیم کاربردی تخصصی در حوزه های گوناگون، برای عموم علاقمندان قابل فهم بوده و هر فردی می تواند برداشتی مطابق با نگرش خود داشته باشد.

تــــکانه تیر ماه ۱۳۹۶

پنجشنبه ۲۹ تیر و جمعه ۳۰ تیر ۹۶، ساعت ۸:۳۰ الی ۱۷:۳۰

تکانه تیر ماه شامل ۳۰ سخنرانی ۲۰ دقیقه‌ای در دو روز می‌باشد و در آن از میهمانانی همچون کارآفرینان، صاحبان ایده، ورزشکاران صاحب​نام، اقتصاددانان و جامعه‌شناسان موثر، پزشکان حاذق، هنرمندان، بازیگران و موسیقی‌دانان برجسته، اساتید دانشگاه‌های برتر کشور، افراد موفق در زمینه های مختلف، افرادی با تجربیات خاص یا کسانی که حرفی برای گفتن دارند، از ادبیات و شعر گرفته تا گردشگری و محیط زیست، سخنرانان تکانه تیر ماه را تشکیل می‌دهند.


در هر روز از رویداد، ۱۵ سخنران در دو نوبت صبح و عصر به ارائه سخنرانی از قبل آماده‌شده و جذاب خود خواهند پرداخت. این افراد طی یک سخنرانی  ۲۰ دقیقه ای برای مخاطبان ایده‌ها، تجربیات و داستان‌های خود را شرح می‌دهند. هر یک در مسیر زندگی خود یافته‌هایی داشته‌اند و با چالش‌ها و اتفاقاتی روبرو شده‌اند که می‌تواند برای مخاطبان جذاب و شنیدنی باشد.

 

برای حضور در این رویداد اینجا کلیک کنید.

معرفی چند تن از معروف ترین ناکامان موفق تاریخ

چند بار تصمیم گرفته اید کاری را انجام دهید اما شکست خورده اید؟ آیا مشقات و شب بیداری های زیادی را تحمل کرده اید اما موفق نشده اید؟ چه چیزی باعث شده دست از تلاش بردارید؟ و اهداف و آرزوهایی که در سر می پروانید را به دست فراموشی بسپارید.

گویا آی تی – چه کسانی راه را با وجود شکست و خستگی باز هم ادامه دادند و به نتیجه ی مطلوب و دلخواه خود رسیدند؟
در این مقاله ی کوتاه با ما همرا باشید تا افرادی را بشناسیم که بارها و بارها شکست و تحقیر و خستگی و نا امیدی را تجربه کردند اما پا پس نکشیدند. در تاریخ نمونه ی این افراد اصلا کم نیست. در این مقاله به تعدادی از این افراد اشاره می کنیم .

شاید بارها بارها نام افرادی همچون اپرا وینفری/ بیل گیتس/ آلبرت انیشتین/ توماس ادیسون و هنری فورد را شنیده اید. که با وجود سختی ها مشقت ها و تنگناهای متعدد هنوز جز افراد موفق در جهان می باشند. در ادامه توجه شما را به آکیو موریتا جلب می کنم؛
شاید تا به حال نام این شخص را نشنیده اید؛ ولی جالب است بدانید اولین تولید شرکت او یک پلو پز بود که قبل از آنکه برنج پخته شود برنج را می سوزانید. این کالا مورد استقبال بازار قرار نگرفت ولی این شکست موجب سرخوردگی و عقب نشینی او نشد و آنقدر ادامه داد تا اکنون صاحب شرکت مولتی میلیاردی سونی است.
از اشتباه کردن نترسید. اما مراقب باشید که همان اشتباه قبلی را دوباره مرتکب نشوید.

چه کسی فکر می کرد پسر آهنگر فقیر بدون تحصیلات عالیه در روستایی کوچک روزی صاحب کارخانه هوندا شود. هوندا در شرکت تویوتا موتور به عنوان مهندس مشغول کار شد اما پس از مدتی اخراج گشت و مدت ها بیکار بود اما او از پا ننشست و در خانه اش شروع به ساخت و تولید اسکوتر کرد تا بالاخره صاحب شرکت خودش شد.
من دنیا را بر چرخ های هوندا سوار خواهم کرد.

چارلی چاپلین
نوع بازی این هنرمند محبوب در اوائل کار توسط مدیران هالیوود رد می شد چرا که مطمئن بودند این سبک از فیلم و بازی فروشی نخواهد داشت و بسیار بی معنی است فیلم های او بعد به پر فروش ترین فیلم های زمانش تبدیل گشت..
من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم.
سویچیرو هوندا
جک لندن
نویسنده آمریکایی در خانواده فقیری به دنیا آمد روزنامه فروشی، کارگری در لباسشویی، پیشخدمتی در کافه‌های بندری و کارگری در کشتی از جمله شغل های او بود . اما رویای او نبود. او سعی داشت که با نوشتن و فروش آثارش و از راه نویسندگی پول در آورد. با اینکه داستان اولش ۶۰۰ بار توسط ناشرین رد شد او با توانایی هایش توانست پس از ۶۰۰ بار شکست داستان خود را بفروشد. در آمد او در سال ۱۹۰۰ به ۲۵۰۰۰ دلار رسید. او نویسنده کتاب های مشهور سپید دندان و آوای وحش است.
هیچ می دانی فرصتی که از آن بهره نمی گیری، آرزوی دیگران است؟

محمد علی کلی
برترین مشت زن تاریخ بوکس او هیچوقت شکست را نپذیرفت. او آنقدر به خود باوری و اعتماد به نفس رسیده بود که به مخالفانش می گفت: اگر حتی در خواب ببینید که من را شکست دادید از خواب بیدار شوید و عذر خواهی کنید.
مثل پروانه می‌رقصد، مثل زنبور نیش می‌زند،‌ محمدعلی شکست نمی‌خورد!

الویس پریسلی
او بعد از اولین اجرایش تحقیر و اخراج شد و به او پیشنهاد شد دست از خوانندگی و اجرا بکشد و راننده کامیون شود. اما او هیچ وقت ر‌ویای خود را کنار نگذاشت تا به پولساز ترین هنرمند در زمان خود تبدیل گشت.
تنها بخش کوچکی از انسان های موفقی که بار ها شکست خورده اند در این نوشتار آمد . کسانی که از شکست های خود نترسیدند و پا پس نکشیدند و با شکست هایشان کنار آمدند. چه بسا مسیر بعد از شکست می تواند هموارتر باشد. اگر دلایل شکست و ناکامی را بررسی کنیم بی گمان هرگز تکرار نخواهند شد.

۵ نکته درباره برندسازی برای کارآفرینان

راه اندازی یک کسب و کار، کار طاقت فرسایی است. کارآفرینان در ابتدای کار در میان جرح و تعدیل محصولات، ایجاد جامعه ای از مشتریان و رسیدگی به مباحث حقوقی، حتی برای غذاخوردن و خواب هم وقت کافی پیدا نمی کنند، چه رسد به اینکه بخواهند درباره برندسازی و ایجاد هویت برای برند خود فکر کنند.

کارآفرینی مثل این است که نوزادی داشته باشید که باید از او مراقبت کنید. همانطور که والدین مسئول هدایت فرزند خود هستند تا تبدیل به بهترین فردی شود که می تواند بشود، وظیفه شما هم این است که به رشد کسب و کار خود کمک کنید تا به آرمانهای هویت برند خود نزدیک شوید. اما در حالیکه درگیر رسیدگی به فوریت های چند سال اول زندگی شرکت نوزاد خود هستید، هیچ بعید نیست که در انجام این وظایف سهل انگاری کنید.

موارد زیر، پنج نکته هستند که به شما کمک می کنند تا حتی در همان آشفته بازار روزهای اولیه آغاز کار، به هویت برند خود شکل بدهید.

 

  1. به دنبال ایده باشید

اولین گام در جهت ایجاد هویت برای شرکت تان این است که ببینید که دیگران چه می کنند. شاید برخی از تاکتیک های برندسازی که در حوزه فعالیت شما پرطرفدار هستند نظرتان را به خود جلب کنند، یا شاید یک فونت جالب پیدا کنید، یا اینکه با یک طرح الهام بخش روبرو شوید. شاید هم عکس این تجربه را داشته باشید و چیزی را ببینید که دوست ندارید، مثلاً اگر همه شرکت های فعال در حوزه فعالیت شما از فونتی استفاده می کنند که شما از آن متنفر هستید، در اینصورت دلیل مضاعفی دارید تا از فونت متفاوتی استفاده کنید و نسبت به بقیه متمایز شوید.

 

  1. «بیست سوالی» بازی کنید

هنگامی که به دنبال ایده هستید، ارزیابی انگیزه هایی که دارید به شدت حائز اهمیت است. انتخاب یک لوگو فقط به این خاطر که جالب به نظر می رسد به اندازه کافی جالب نیست! شما باید برندی خلق کنید که بازتابی از شخصیت شرکت شما است، نه برندی که فقط جالب به نظر می رسد. به منظور کسب اطمینان از اینکه در راه درستی قدم بر می دارید، درباره فرهنگ، محصولات و اهداف شرکت خود از خودتان سوال بپرسید و به آن سوالات پاسخ بدهید. این فرآیند به شما کمک می کند تا نسبت به هویت فعلی -یا فقدان هویت- شرکت خود ایده به دست بیاورید و ببینید که چگونه می توانید شخصیت و مشتریان کسب و کار خود را با آن پیوند بدهید.

 

  1. روی جزئیات تمرکز کنید

مصرف کنندگان غالباً بسیار هوشیارتر از آن چیزی هستند که بیشتر صاحبان کسب و کارها تصور می کنند. شاید مشتریان شما نتوانند دلیل اینکه هویت برند شما موثر یا بی تاثیر است را در قالب کلام به شما ارائه کنند، اما فوراً متوجه می شوند که در کار شما ایرادی وجود دارد. به عنوان مثال، باید از فونتی استفاده کنید که با شخصیت برند شما همخوانی داشته باشد؛ در شرایطی که هدف و نیت شما این است که یک هویت جوان و جوان پسند را به مخاطب القا کنید، یک انتخاب نادرست می تواند این پیام را مخابره کند که شرکت شما کم تجربه و تازه کار است. همین اشتباهاتی که بسیار کوچک و جزئی به نظر می رسند، می توانند تصویر شرکت شما را مخدوش و مشتریان را گیج کنند.

 

  1. طرح ها و آیتم های چاپی را نادیده نگیرید

شاید دنیای ما مجازی شده باشد، اما انسانها موجودات مجازی نیستند. گاهی بهترین راه برای برقراری ارتباط با مردم استفاده از یک آیتم ملموس است تا بدین وسیله بین آنها و برند یک پیوند فیزیکی به وجود بیاید. یک طرح چاپی بی نظیر می تواند هر چیزی را که مشتری می خواهد در رابطه با برند شما بداند را در اختیار او قرار دهد. به عنوان مثال، استفاده از کارت ویزیت هایی که از اندازه ها و شکل های معمول تجاوز می کنند حسی از ابتکار و تفکر خلاق و متفاوت را القا می کند. کاغذ ضخیم حس گرانی و کیفیت را منتقل می کند و کارتهای غیرکاغذی بسته به اینکه از چوب، پلاستیک یا سایر مواد غیرمرسوم ساخته شده باشند، هر یک می توانند متضمن پیام خاصی باشند.

 

  1. تا می توانید از قدرت رسانه های اجتماعی استفاده کنید

رسانه های اجتماعی به دلیل دامنه گسترده کاربران خود یکی از کارآمدترین ابزارها برای بازاریابی برندها هستند؛ به عنوان نمونه، اخیراً تعداد کاربران فیسبوک از مرز ۵۰۰ میلیون عضو عبور کرد. ابزارهای پیشرفته هدفگیری مخاطبان به شما این امکان را می دهند تا با بسیاری از این کاربران ارتباط برقرار کنید. شبکه های اجتماعی شخصیت خودشان را دارند که می تواند هویت برند شما را هم تقویت کند، چرا که مخاطب شما خواه یا ناخواه، ایده نهادینه شده خود نسبت به سایت شبکه اجتماعی را به شرکت شما پیوند می دهد. به عنوان مثال، لینکدین نماد حرفه ای گری است، در حالیکه توییتر معمولاً بیشتر مفرح به شمار می رود.

کلید ایجاد یک هویت قوی برای برند، تهیه و توسعه هر چه سریع تر یک برنامه عملیاتی است. شما با تعیین اهداف واضح، شرایط را برای ارائه یک تصویر منسجم و یکپارچه از برند خود در همه پلتفرم های بازاریابی مورد نظرتان فراهم می کنید. و البته اگر قدم های درستی بردارید، آن هویت همراه با شرکت شما رشد کرده و تکامل پیدا خواهد کرد.